حامد صرافیزاده هستم، دندانپزشک تماموقت (متخصص درمان بیماریهای ریشه دندان) و سینمادوست/منتقد/روزنامهنگار پارهوقت (یا تمام وقتتر!). از سال ۱۳۷۷ سعی کردم عشق دیوانهوارم به سینما و علاقهام به نوشتن و عطش کسب و در معرض خبر بودن را به مجرای صحیحی هدایت کنم و همان شد که از آن زمان تا به امروز بصورت حقالتحریر در روزنامهها و مجلات مختلفی از جمله «نشاط»، «عصر آزادگان»، «حیات نو»، «حیات نو جمعه»، «سینمای نو»، «همشهری جمعه»، «همشهری جهان»، «شرق»، «اعتماد»، «سینما»، «تجربه» و «شبکه آفتاب»، نقدها و گزارشها و ترجمهها و مصاحبههایم را درباره سینما و فیلمها به چاپ رساندهام. امسال بعد از ۱۸ سال آزمون و خطا در این عرصه و پس از مدتها کلنجکار با خودم و دیگران و همچنین پس از یک دوره مشاوره و گفتگو با مجموعهای از افراد خوشفکر، خلاق، معتمد و خوشنظر بالاخره به این نتیجه رسیدم که دست به راهاندازی وبلاگ و پخش پادکستهای صوتی خودم ،«ابدیت و یک روز»، بزنم. پادکستهایی با مضمون و محوریت سینما، فیلمها و رخدادهای فرهنگی پیرامون آنها و اصلا هرآنچه که میتواند به سینما مربوط بشود. در روزگاری که همه از در اختیار نداشتن رسانه و مخاطب شکایت میکنند، شاید این شیوه برای آدمی همچون من وسیله مناسب دیگری باشد برای گفتگو و در حقیقت معاشقه و چالش با سینما. ثبت مجموعهای از نوشتهها و یک برنامه صوتی که شاید بتواند ذرهای از آتش عشق و شور و خشم و سرخوردگی مرا و دوستان دیگر را به سینما و و آدمهای درگیرش، فرو بنشاند. در این نوشتهها و برنامههای صوتی دوست دارم با شما در باره سینمای روز و آثار کلاسیک حرف بزنم و نه در یک تک گویی انحصاری٬ بلکه با مهمانان عزیزی که در گفتگو با من، دغدغهها و ایدههایشان را درباره فیلمها و حواشی پیرامون آنها مطرح کنند و آن ایدهها و همچنین دیدگاههای مرا به چالش بکشند.
سینما برای من همه سینماست. من در این پادکستها و نوشتهها مخالف هیچ جریان سینمایی نیستم. دوست دارم با همدیگر هم درباره هالیوود قدیم و جدید حرف بزنیم، هم درباره فیلمفارسی هم درباره سینمای ژاپن، هم آرژانتین، هم موج نوی فرانسه و هم مکتب مدرسه برلین و هرآنچه که هر کدام از ما را در مواجهه با فیلمها به دلیلی سر ذوق میآورد. اینجا قرار نیست کسی تحقیر شود بهخاطر سلیقهاش و سینمایی که دوست دارد و ندارد. جایگاه اسپیلبرگ و اسکورسیزی برای من همانقدر بالاست که گدار و بلا تار. دوست دارم همانقدر درباره وجوه عبوس سینمای برگمان و آنتونیونی با شما حرف بزنم که درباره جهان سرخوش برادران مارکس و جری لوئیس. دلم میخواهد همانطور فلینی را ستایش کنم که فینچر را.(البته اگر خودشان و آثارشان اجازه بدهند)
«ابدیت و یک روز» جدا از اینکه نشانگر ارادت من به فیلم فیلمساز یونانی ـ تئو آنجلوپلوس- است و جدا از اینکه بهترین دوران روزنامهنگاریام را در روزنامه «شرق» (که همانجا نیز مسوول ستونی هفتگی بودم به همین نام در صفحه سینما) به خاطرم میآورد، قرار است درباره یک عشق باشد که یک روزی در یک سالن سینما آغاز میشود و تا ابد ادامه مییابد و رهایتان نمیکند که نمیکند که نمیکند.