اشاره: متن زیر٬ ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۲۸ اردیبهشت در سال ۱۳۸۲ در ضمیمه «همشهری جهان» روزنامه همشهری با عنوان «خودنمایی فایده ای ندارد» به چاپ رسید.
انتخابهای «آن ـ سوفی بیروت» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
بهترین سکانس
مرگ در ونیز (لوکینو ویسکونتی ۱۹۷۱)
نما به نمای این سکانس در ذهنم حک شدهاست. فقط باید چشمهایم را ببندم و آن را دوباره ببینم. مرد سالخورده و از کار افتادهای را میبینم. او موسیقیدان است، این موسیقیدان (احتمالاً مالر) از هتل خارج میشود به طرف دریا میرود. پسر نوجوانی را میبینم که موهای بلوند و زیبایش او را بیش از هر چیزی شبیه به دختران کردهاست. حالا هر دوی آنها را با هم میبینم: مرد سالخوردهای که ناگهان پسرک را میبیند و پسر نوجوانی که حس میکند توسط کسی زیرنظر گرفته شده و در همان حال به آرامی از کنار یک سایبان بزرگ رد میشود. دوباره آن مرد سالخورده را میبینم که احساسات فوقالعاده قوی در او بارور شده. احساساتی که هر کس را به مخاطره میاندازد. مرد سالخورده نمیتواند چشم از این پسر نوجوان بردارد. او، این آهنگساز تلخاندیش که هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشود، ناگهان در خودش اشتیاق و تمنایی را حس میکند و موسیقی مالر تمامی این سکانس را همراهی میکند. اگر بخواهم تمام احساساتم را در یک کلمه خلاصه کنم، آن کلمه «وقار» خواهد بود. این سکانس چنان اشتیاقی را در من به وجود آورد که باعث شد بالاخره روزی به فیلمسازی رو بیاورم.
بدترین سکانس
برعکس ظرافت و متانتی که در سکانس با ما وجود دارد، در این فیلم با چنان زشتی و بینزاکتی روبهرو شدم که مجبورم تنفربرانگیزترین سکانس عمرم را از درون یک فیلم فرانسوی با نام دبرمن انتخاب کنم. هیچ وقت از یاد نمیبرم آن صحنه ای که قهرمان فیلم به دستشویی میرود و چیزی برای تمیز کردن خودش پیدا نمیکند. در آنجا غیر از مجله کایه دو سینما چیزی موجود نیست. قهرمان فیلم خودش را با آن مجله پاک میکند. من میدانم که گروهی از اشخاص از این مجله دل خوشی ندارند چون که دیدگاههای روشنفکرانهای دارد و خب این دیدگاهها برای هر کسی قابل قبول و حتی قابل فهم نیست. اما چیزی که مرا عصبانی میکند این است که سکانس مورد نظر سطحیترین و حقیرترین شیوه برخورد را در پیش میگیرد. فکر میکنم متنفر بودن از آدمهایی که فکر میکنند ـ حتی اگر به نظر شما آن ها خیلی فکر میکنند تا تفکرشان را قبول نداشته باشید ـ خیلی خیلی خطرناک است. سوزاندن کتاب ها هیچ جامعه ای را به سمت تکامل سوق ندادهاست.