اشاره: متن زیر٬ ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۲۴ فروردین در سال ۱۳۸۲ در ضمیمه «همشهری جهان» روزنامه همشهری با عنوان «خیلی عجیب است» به چاپ رسید.
انتخابهای راجر میچل:
بهترین سکانس
بدبیاری های کوچک (آنت کی السن ۲۰۰۲)
سکانسی که میخواهم برایتان بازگو کنم به نظرم سکانسی پیچیده، دشوار و در عین حال کاملا حقیقی و ملموس است. صداقتی عجیب در آن وجود دارد که مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد. داستان درباره زوجی میانسال است. مرد درمی یابد که همسرش با مرد دیگری ارتباط دارد. او در حیاط خانهشان است. همسرش وارد میشود و میگوید: «سلام». او با بدخلقی و عصبانیت جواب زنش را می دهد. زن از او میپرسد که چه شده و مرد پاسخ می دهد: «یه پرنده کوچولو بهم گفت تو هر روز با یکی قرار داری.» بعد از این ما سکانس آزاردهنده و وحشتناکی را میبینیم که در آن زن التماس میکند که برگردد و مرد آزرده خاطر، دردمند، عصبانی، ناآرام و بهت زده است. ببینید فیلم در ظاهر یکی از همان داستان های خانوادگی و کلیشهای است. اما ما به واقع شاهد نوعی درگیری احساسی و کشمکشی عاطفی هستیم که به صورتی کاملا پیچیده و در عین حال هنرمندانه به تصویر کشیده شدهاست. ما در این سکانس خشم و گناه، غضب و ندامت، سرخوردگی و عشق و درماندگی و دلبستگی را توأمان میبینیم. از طرف دیگر این سکانس خیلی واقعی به نظر میرسد. چون بازیگران آن به هیچ وجه شبیه هنرپیشهها نیستند. موقعی که در اولین سکانس حضورشان، آنها را دیدم پیش خودم فکر کردم: «ما چرا باید با دیدن اونا خودمون رو آزار بدیم، اونا بیش از اندازه معمولیاند. » اما آنها نقششان را بازی نمیکردند بلکه آن را زندگی میکردند.
معمولی بودن آنها این توهم را برای همه تماشاگران به وجود آورد که انگار همه داشتیم دزدکی در زندگی این زوج سرک میکشیدیم. انگار که ما داشتیم استراق سمع میکردیم.
فیلم در دانمارک ساخته شده است. این قضیه برایم خیلی جذاب بود که هنرمندان دانمارکی، کشوری که درش آرامش حاکم است و اصولا هنرمندان اسکاندیناویایی ـ استرینبرگ (سوئدی) و ایبسن (نروژی) ـ دست به خلق آثار درخشانی درباره درگیری و رویارویی های احساسی و عاطفی زدهاند. آنها بیش از هر چیزی شبیه باستان شناسان خبره و باابهت خانوادهها هستند. این فیلم تجربه تحسینبرانگیزی است.
بدترین سکانس
مرد عنکبوتی (سام ریمی ۲۰۰۲)
به نظرم آخرین سکانس این فیلم به طرز نفرت برانگیزی یک تبلیغ و شعار مهوع آمریکایی است. اسپایدرمن در حال تاب خوردن در خیابانها و آسمان خراشهای نیویورک است و سر آخر به بالای ساختمان بلندی میرسد. در بالای آن ساختمان پرچم آمریکا برافراشته شده و در کنار اسپایدرمن در حال تکان تکان خوردن است. صدایی روی تصاویر می آید: «قدرت زیاد، مسئولیت زیادی به همراه میآورد. لعن و نفرین من، هدیه من است. من مرد عنکبوتی هستم.» سوال من این است: چرا آن فیلم دقیقا روح زمانه فعلی آمریکا را مورد کنایه قرار میدهد؟ چرا فیلم آن قدر مورد توجه آمریکایی ها قرار گرفت؟ چرایی وجود این سکانس پایانی کاملا معلوم است: بعد از فاجعه تخریب برجهای دوقلوی نیویورک این سکانس در حقیقت به نوعی در پی دلگرمی و دلجویی از آنهاست یا حتی میتوان گفت این صفحه تصویری اطمینان بخش از تفوق و برتری آمریکاست. اصلا تصادفی نیست که در آن سکانس پرچم آمریکا در حال اهتزاز دیده میشود. مرد عنکبوتی در بالای ساختمان بلندی در نیویورک است و اعلام می کند: «من همه جهانیان را از شر آدمهای بد و خبیث نجات میدهم. من دنیا را در برابر افراد شرور حفاظت میکنم.» او جورج بوش است و آمریکا شبیه غول نگران و ناراحتی است که بار مسئولیتهای مفصل و فوق العادهای را بردوش خود حس میکند. در هنگام دیدن فیلم حس کردم لفاظیهای اسپایدرمن در هنگام گفتن آن جملات ـ که بیش از هر چیزی به سخنرانی پهلو میزد ـ واقعا وحشتآور است، آن هم در زمانه ای که بوش با سخنرانیهای دست و پا شکسته و الکنش در پی بیان این جملات است که «مردم از آمریکا متنفرند چون ما عاشق آزادی هستیم» (حرف های او مثل یک بیماری مهلک و خطرناک است. سخنان بوش همگی مضر و مخرب و به شدت ترسناکند.) لفاظی های مرد عنکبوتی واقعا وحشت آورند و من از دیدن این سکانس حالم به هم خورد. راستش را بگویم از بوی گند آن دماغم را گرفتم. فکر می کنم حال موفقیت این فیلم با وجود چنین مضمونی به راحتی قابل توجیه باشد.
[جالب توجه این است که فیلم «مرد عنکبوتی» با حذف شخصیت زن ماجرا، تغییر موسیقی متن ـ نمی دانم تا کی می بایست تماشاگران تلویزیون به جای موسیقی متن هر فیلمی موسیقی فیلم «آخرین بازمانده موهاکانها» را بشنوند ـ و نمایش داده نشدن همین سکانس فوق در روز اول فروردین از شبکه پنجم سینما نمایش داده شد.]