اشاره: متن زیر٬ ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ سهشنبه ۶ خرداد سال ۱۳۸۲ در ضمیمه «همشهری جهان» روزنامه همشهری با عنوان «این ساعت زنگ نمیزند» به چاپ رسید.
انتخابهای «جو رسو» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
به پیانیست شلیک کنید (فرانسوا تروفو ۱۹۶۰)
این سکانس از فیلم «به پیانیست شلیک کنید» را به این علت انتخاب کردم چون مضمونش را با تصویرپردازی و قدرت تخیل فوقالعاده و تجربه گری خاصی به موجزترین شیوه بیان میکند. هنگامی که برادر پیانیست او در کافه محل نوازندگی اش ملاقات میکند، ما شاهد یکسری تصاویر ابزورد هستیم. این تصاویر توصیف بسیار گویایی از تمامی محتوای کل فیلم ـ روابط بین جنسیتهای مخالف هم ـ هستند. یک خواننده جز، آوازی شاد، مضحک و ناموزون را میخواند. زنی را میبینیم که با حالت وسوسهانگیزی مردی را به طرف خودش میکشد، سپس او را به شدت از خودش دور میکند، بعد مرد به صورت زن سیلی میزند و ناگهان یک دعوای پرسروصدا شروع شده و جنجالی حسابی به پا میشود و در سرتاسر این دیوانگی، پیانیست به نوازندگی اش ادامه میدهد. این سکانس به خوبی توانسته محتوای غم انگیز و عمیقش را با پوچ گرایی و ابزوردیسم در آمیزد.
سکانس بد
بهترین سالهای زندگی ما (ویلیام وایلر ۱۹۴۶)
سکانس آغازین این فیلم، مثال خوبی برای یکی از ملودرامهای مزخرفی است که در سینمای بعد از جنگ جهانی دوم رایج شده. مضمون این سکانس درباره این است که چگونه سه سرباز کهنه کار جنگ جهانی دوم در حال برگشت به خانه درون هواپیمایی همدیگر را میبینند و چگونه خودشان را با زندگی تمدن جدید سازگار میکنند. نمایی است که یکی از آنها باید کاغذی را امضا کند، او دست هایش را از جیبهایش بیرون میآورد تا به همه نشان بدهد که آنها چنگک هستند. او دستهایش را در جنگ از دست داده است. دیگر افراد حاضر در این سکانس با حالتی خشک و مات زده واکنش نشان میدهند. این سکانس آن قدر بی ظرافت و غیرموشکافانه کار شده که دوست داشتم اصلاً ۱۵ دقیقه ابتدایی فیلم را نبینم.