اشاره: متن زیر٬ ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۱۱ خرداد سال ۱۳۸۲ در ضمیمه «همشهری جهان» روزنامه همشهری با عنوان «زندگی این قدرها هم بد نیست» به چاپ رسید.
انتخابهای «دیمین اُدانل» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
تشریح یک قتل (اتو پرمینجر ۱۹۵۹)
آتورنی کلود دنسر (جورج سی اسکات) در حال بازجویی لارامانیون (لی رمیک) است. همسر لارا متهم به قتل مردی است که گفته میشود به لارا تعدی کرده. در این سکانس شاهد یکی از بهترین استفادهها از حرکات بازیگران و کارگردانی فوق العاده پرمینجر هستیم. اسکات از یک طرف اتاق به طرف دیگر میرود و تلاش دارد تا مانع دید وکیل همسر لارا (جیمز استوارت) که در اتاق حضور دارد، بشود. او فکر میکند وکیل با اشاره سر و صورت در حال علامت دادن به لار است. هر قدم اسکات به درستی طراحی شده و جلوی استوارت را، که مدام به مدت شش بار جای صندلیاش را تغییر میدهد، سد میکند. سرانجام استوارت از جا بر میخیزد و در انتهای پس زمینه شاهدیم سر استوارت بالاتر از شانه های اسکات قرار میگیرد. طراحی این سکانس به شدت ظریف و هوشمندانه است و با اینکه مدت زمان زیادی را در برمیگیرد، اما به شدت از حرکات غیرضروری دوربین پرهیز شده. تصاویر پسزمینه و پیشزمینه ارزش یکسانی دارند. هر دو کاملاً واضحند، در هر دو ما شاهد حرکت و بازیگری (اسکات و استوارت) هستیم در عین حال در هر دو عمق میدان داریم و حس حضور در دادگاه به خوبی القا میشود.
سکانس بد
سرنوشت افسانه ای اَمِلی پُلن (ژان پییر ژنه ۲۰۰۱)
سکانسی که در آن هویت واقعی مردی که ذهن نینو (ماتیو کاسوویتس) را به خود مشغول کرده، کسی که عکس پاسپورتش را در کلیه باجه های عکس فوری شهر جا گذاشته است، آشکار می شود: او تعمیرکار دستگاههای باجههای عکس فوری است. هنگامی که مرد تعمیرکار ظاهر میشود روی صداها چنان تاکیدی صورت میگیرد تا شما متوجه شوید اتفاق مهمی در حال رخ دادن است. در زمان معلوم شدن شخصیت مرد تعمیرکار یک تراکینگ شات سیصد و شصت درجهای دور صورت نینو داریم و دوربین در یک راستای افقی میچرخد تا اینکه صورت او به حالت سر و ته در قاب قرار میگیرد. خب این حرکات اصلاً به بازیگر اجازه نمیدهند تا کارش را درست انجام دهد. و باعث می شود تماشاگر به جای اینکه خودش موضوع و قصه را کشف کند، همه چیز به خوردش داده شود. خب این از پیشرفت قصه جلوگیری میکند.