اشاره: متن زیر٬ ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۱۴ دی سال ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان «یکی از آرزوهای اسکورسیزی» به چاپ رسید.
انتخابهای «ایزابل کایکست» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
عصر معصومیت (مارتین اسکورسیزی ۱۹۹۳)
سکانس عاشقانهای از «عصر معصومیت» – با حضور الن النسکا (میشل فایفر) و نیولند آرچر (دانیل دی لوئیس) که به زیبایی و با ظرافت هر چه تمامتر فاصله بین واقعیت و اشتیاق را نشانمان میدهد. در این سکانس هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. دو بازیگر به همدیگر نگاه میکنند و بعد سعی میکنند تا نگاهشان را از همدیگر بدزدند. سپس میبینیم که آن دو به همدیگر نزدیکتر میشوند، اما این تصویر تنها تصورات ذهنی نیولند است. این سکانس به ما کمک میکند تا دریابیم واقعاً چه چیزی در فضای ظالمانه و دوران سخت اواخر قرن ۱۹ در بین طبقه بالای جامعه نیویورک جریان داشت.مطمئن باشید شما هم با دیدن این فیلم در این حس مظلومیت و پریشانی شریک میشوید. من این فیلم را ۱۲ بار دیدهام و همیشه پس از پایانش شدیداً تحت تاثیر فضا و ساختار آن قرار گرفتهام. این نمای خیال انگیز، آرزوی همیشگی اسکورسیزی و همگی ماست.
سکانس بد
سکانسی بد در یک فیلم بد که دقیقاً در نقطه مقابل سکانس خوب بالا قرار میگیرد. چون هیچ نکته سنجی یا ظرافت خاصی در آن نمیبینید. بن استیلر (در نقش یک سوپر مدل احمق نیویورکی) به همراه دوستانش مشغول رانندگی است. آنها با صدای بلند در حال خواندن آواز «من رو بیدار کن قبل از اینکه بری، بری» هستند. او و دوستانش در کنار یک پمپ بنزین توقف و شروع به پر کردن باک اتومبیل میکنند. آنها در حالی که میرقصند، بنزین را روی خودشان و ماشین میپاشند و یکی از آنها، چون همگی به معنی واقعی کلمه خرفت هستند، سیگاری روشن میکند و تمام پمپ بنزین منفجر میشود.موسیقی این سکانس، یکی از بدترین ترانههایی است که تا به حال شنیدهام و موقعیت آن به قدری حماقت بار است که آزاردهنده جلوه میکند. من واقعاً نمیدانم این سکانس قرار است طنز آمیز باشد یا اینکه آنها در حال دست انداختن ما و خودشان هستند. من که تا به حال چیزی احمقانهتر از این ندیدهام.