شاره: متن زیر ترجمهای است از ستونی در روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ سهشنبه ۲ دی سال ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان «تاکید روی ارزشها» به چاپ رسید.
انتخابهای «ران شلتون» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
این گروه خشن (سام پکینپا ۱۹۶۹)
من سکانس مورد علاقهام را از فیلم «این گروه خشن» (ساخته سام پکینپا) انتخاب کردهام که قصه اش درباره چند یاغی کهنهکار است. سکانس مورد علاقهام آنجایی است که پایک بیشاب (ویلیام هولدن) رو به لایل گورچ (وارن اوتس) میکند و میگوید: «بزن بریم» و او پاسخ میدهد: «چرا که نه» و این تنها دیالوگی است که آنها قبل از روبه رو شدن با مرگ اجتنابناپذیرشان به زبان میآورند. من واقعاً فیلمنامه نویس فیلم را میستایم چون در سکانس نهایی، دیالوگی طولانی (حرافی) را به اثرش تحمیل نکردهاست. اصلاً نیازی به چنین چیزی نبوده. اساس درام به قدری محکم و درست است که دیگر نیازی به لفاظی و پراکنده گویی نیست و اساس این درام بر چیزی استوار است که این فیلم در آن سرآمد است: روایت قصه با تصاویر نه گفتار. ما تا بهحال متوجه شدهایم که این گروه یک مشت یاغی پولکی هستند و حال با همین جمله، و سعی شان برای نجات یکی از اعضای گروه به صداقت و وفاداری آنها نیز پی میبریم. این سکانس همچنین نشان دهنده توانایی پکینپا در همراه کردن و برانگیختن همدلی تماشاگران با شخصیتهایی است که به طور معمول از آن ها بیزاریم. تبهکاران این فیلم به دنبال بهانهای برای مبارزه هستند و در عین حال از این میترسند که از زندگیشان بهرهای نبرده باشند. اشتیاق آنها برای مرگ در حقیقت به چالش طلبیدن این حس بیهودگی است. به نظرم این نمای فیلم به شدت تکان دهندهاست.
سکانس بد
سکانسی که به جز خود من، همه دوستش دارند و معنی دیگرش این است که من یکی از محبوبترین سکانسهای فیلمهایم را دوست ندارم. آنی لاوی (سوزان ساراندون) از بیل دورام (کوین کاستنر) [در فیلم نام او کارش دیویس است و نام فیلم نیز Bull Durham در ای ام دی بی ثبت شده) درباره اعتقاداتش سئوال میپرسد و بیل با یک خطابه کامل، احساساتی و پرهیجان پاسخ او را میدهد. به نظر میرسد گفتههایش را از ته اعماق وجودش به زبان میآورد اما به نظر من، آن لحظات به قدری سخیف، مبتذل و پیش پاافتاده اند که آدم یاد فیلمهای هرزه انگارانه میافتد. البته من به تاثیرگذاری این سکانس کاملاً آگاهم. چهل ثانیه طول کشید تا فهمیدم که بازیگران از این اجرا خوششان میآید و من چون در آن سالها فیلمساز تازهکار بودم، فقط میخواستم فیلمام ساخته شود. فکر کردم روزی میتوانم آن را از فیلم حذف کنم. اما مسئله مضحک اینجاست که همه تماشاگران و منتقدان این بخش را دوست دارند و حتی گروهی آن را جزو لحظات ماندگار تاریخ سینما میدانند. قبول کنید این خطابه که میشنوید، صادقانه نیست _ من ترجیح میدادم پاسخ کاستنر این بود که او اصلاً نمیداند به چه چیزی اعتقاد دارد و واقعاً چه کسی میدونه؟ یک نویسنده تمام توجهاش را به راستگویی معطوف میکند و خب این به نظر من چیزی جز فریبکاری و دروغ نیست. اما باید قبول کنیم که آدم ها فریبکاری را دوست دارند.