اشاره: نوشته زیر ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «مایکل وینترباتم» که در تاریخ ۲۳ دی ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان «همهچیزهایی که آلن نشانمان داد» به چاپ رسید.
در سینمای آمریکا، «وودی آلن» و «مارتین اسکورسیزی» به خاطر ساختار و تمامی اجزای فیلمهایشان همواره یک سرو گردن بالاتر از بقیه قرار گرفتهاند. وودی آلن در مقایسه با فیلمسازان هم نسلش، در نظر من جایگاه ویژهای دارد و من همیشه از او به عنوان فیلمسازی بزرگ یاد میکنم. او دو سال پیش به خاطر شرکت در جلسه گفت وگوی NFT به انگلستان آمد. من نیز برای دیدن او و شنیدن حرفهایش در آن جلسه حاضر شدم. آلن در آنجا آرزو کرد که ای کاش روزی بتواند فیلم خوبی بسازد و بعد از چند لحظه گفت که فکر نمیکند هیچ وقت این آرزو عملی شود. من حرف او را چندان جدی نمیگیرم. او سازنده «عشق و مرگ»، «آنی هال»، «منهتن» و «خاطرات استارداست» است و همه خوب میدانیم تمامی این فیلمها آثار بینظیری هستند.
اخیراً نسخه دی وی دی «منهتن» را برای بار چندم دیدم. منهتن فیلمی است که حتی بعد از پنج بار تماشا مثل بار اول جذاب و لذت بخش جلوه میکند. «منهتن» بیش از هر چیزی به «صحنههایی از یک ازدواج» برگمان شبیه است. این مقایسه شاید در نظر شما عجیب باشد اما من فکر میکنم چون فیلم لحنی طنزآمیز دارد و در نگاه اول بامزه به نظر میرسد این مقایسه هیچ وقت در ذهن تماشاگر شکل نمیگیرد. یادم میآید سالها پیش، فیلمی تلویزیونی درباره اینگمار برگمان ساختم. در هنگام ساختن آن فیلم متوجه شدم برگمان و آلن نگاه جالب و یکسانی به شخصیتهای آثارشان دارند. هر دوی آنها در پی نشان دادن جایزالخطا بودن آدمها هستند. اصلاً شاید یکی از جذابترین وجوه آثار آلن، توانایی او در نشان دادن نقاط ضعف آدمها بدون قضاوت درباره آنها باشد. در فیلم منهتن، آلن در نقش یک نویسنده کمدیهای تلویزیونی ظاهر شده که به خاطر نوشتن رمان جدیدی دست از کار میکشد. از طرفی دیگر این شخصیت در انتخاب زن مورد علاقهاش دو دل است. زنهای مورد نظر او در دو طیف متفاوت قرار میگیرند. او واقعاً نمیداند میخواهد با یک زن روشنفکرنما (دایان کیتن) سر کند یا نه تمام وقتش را با یک دختر مدرسهای ۱۷ ساله جذاب و تیزهوش بگذراند. دایان کیتن از آن زنهای عذاب آوری است که حضورش در زندگی هر مردی آن را به جهنم تبدیل میکند اما با این وجود آلن عاشق او میشود. از طرفی دیگر آلن در برخورد با ماریل همینگوی رفتار غلطی در پیش میگیرد ولی با این وجود شما باز حس میکنید که در حال دیدن یک عاشقانه واقعی و شریف هستید اما واقعیت این است که او اشتباه کردهاست. اصلاً همین تفاوت سنی آلن ۴۲ ساله و همینگوی ۱۷ ساله مانع از این میشود که ما به عشقی پاک فکر کنیم. به نظرم فیلمها نباید به سمت و سوی اخلاقیات پیش بروند، ببینید من میخواهم، بگویم هر آنچه که در زندگی خصوصی آلن روی داده هیچ ربطی به فیلمی که ۲۴ سال پیش ساخته ندارد.
من فعالیت مداوم و پرکاری مثال زدنی و تحسین برانگیز آلن را میستایم و معتقدم این تداوم کاری اجازه دست زدن به تجربههای فرمی مختلفی را به او دادهاست. در کلیه آثار او شخصیتهای ثابتی حضور دارند و فضا و پس زمینه اجتماعی فیلمهایش شبیه به هم است. نکته مهم این جاست که آلن می تواند با نزدیک شدن به فضاها و شخصیتهای یکسان در پی خلق چیز جدیدی باشد و از درون آن حرف نویی را بیرون بکشد. به نظرم اگر او فقط یک فیلم درباره دغدغه ها و اندیشههایش ساخته بود آن فیلم در مقایسه با آثارش به مراتب فیلمی عادی و معمولی تر از آنها میشد.
قصه تعداد زیادی از فیلمهای او در منهتن اتفاق میافتد که همگی شیوه روایی جسورانه و شگفت آوری دارند. وودی آلن علاوه بر بازی در فیلمهایش می تواند مثل یک سینماگر خلاق و مولف همزمان جای دوربین را هم مشخص کند و خب این چیز کمی نیست. او با استادی تمام، همواره احساس ما را در مرز بین واقعیت و خیال (قصه)به بازی میگیرد. قبول کنید که صحبت کردن درباره کارگردانی که اعتقاد دارد در فیلمهایش تازه به نیمی از آنچه میخواسته رسیده خیلی سخت است. ولی مطمئنم او با ما شوخی کردهاست. فیلمهای او همان چیزهایی هستند که او در سر داشت. من فکر میکنم اگر منهتن لحن طنز آمیزی نداشت تماشاگران به سختی با آن ارتباط برقرار میکردند و خود فیلم بیش از اندازه دشوار و آوانگارد جلوه میکرد.
منهتن فیلمبرداری فوقالعادهای دارد که بعد از این همه سال تجربه اولین بار تماشایش همچنان در خاطرم ماندهاست. چیزی که بیشتر ذهن مرا به خود مشغول کرد استفاده آلن از سینما اسکوپ و رنگ سیاه و سفید بود. شیوه فیلمبرداری این فیلم خیلی ساده است. دوربین در بیشتر صحنه ها ایستاست و هیچ حرکتی ندارد و خب همین مسئله باعث میشود که شما در طول دیدن فیلم احساس جالبی داشته باشید. ما بعضی از دیالوگ ها را خارج از قاب میشنویم. شخصیتها مدام در حال رفت و آمد به داخل و خارج قاب هستند. خب این تصاویر، فیلم را به اثری زیبا، صمیمی و دلنشین تبدیل کردهاست و توجه کنید شما این تصاویر را به صورت اسکوپ روی پرده میبینید. راستی می دانید چرا خیلی از فیلمها ساخته نمیشوند؟ چون باید سیاه و سیاه سفید فیلمبرداری شوند و تلویزیون پول کمتری بابت خرید فیلمهای سیاه و سفید به پخش کننده آن پرداخت میکند. بگذریم، ترکیب تصاویر منهتن با موسیقی گرشوین، آن را به اثری ماندگار و بدون تاریخ مصرف تبدیل کردهاست. به نظرم اگر تصاویر فیلم رنگی بودند، قابهای فیلم بیشتر قامت داستانی به خود می گرفتند. خیلی از مردم به خاطر تصاویر فیلمهای وودی آلن به نیویورک سفر می کنند اما یادمان باشد آلن تنها نیویورک را به تصویر نمی کشد. آن چیزهایی که ما روی پرده می بینیم نیویورک آلن است.