اشاره: نوشته زیر٬ ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «استیون سودربرگ» که در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان «یک شاهکار اکسپرسیونیستی» به چاپ رسید.
مایه مباهات است که یکی از بزرگترین کارگردانهای روز آمریکا، فیلمی انگلیسی را برای این ستون برگزیده است. مردی که ما با او به گفت و گو نشستیم استیونسودربرگ در حال حاضر بر خلاف بسیاری دیگر از کارگردانهای هالیوودی مدرن، جزو خلاقترینهاست. «مرد سوم»، تریلر دیدنی کارول رید، فیلم انتخابی او جزو آخرین شاهکارهای اکسپرسیونیستی اواخر دهه ۴۰ به حساب میآید. فیلمنامه «گراهام گرین» ما را با خودش به فضای بعد از جنگ به وین چند پاره برد و برگردان تصویری «رابرت کراسکر» ،فیلمبردار، همچون هزارتویی از سایههای بلند و تهدیدی فراگیر در سر تا سر فیلم جلوهگر بود. در فیلم با هالی مارتینز (جوزف کاتن) همراه شدیم. او به دعوت دوستش، هاری پالمر (اورسون ولز) به شهر آمده بود. اما در آستانه ورود به وین متوجه شد که دوستش در تصادف اتومبیل جان باختهاست. هالی به تدریج در مییابد که دوستش نه تنها نمرده، بلکه زنده است و در تجارت بازار سیاه پنیسیلینهای تقلبی کودکان دست دارد…
سودربرگ صحبت هایش را این گونه آغاز میکند: «مرد سوم را برای اولین بار در Baton Rouge لوئیزیانا دیدم. آن زمان پانزده، شانزده سال بیشتر نداشتم. همراهان من به هنگام تماشای فیلم دوستانی بودند که شدیدا سودای فیلمسازی را در سر میپروراندند و جالب است بدانید در حال حاضر همچنان با بعضی از آنها مشغول همکاری هستم. مرد سوم مرجع بسیار مناسبی برای همه کارگردانهاست. این فیلم تمامی شیوههای همراه کردن تماشاگران را در خود گرد آورده. به نظرم کارول رید آن زمان در نقطه اوج دوران کاریاش بود. مهمترین چیزی که باعث میشود آن قدر به این فیلم علاقه داشته باشم لحن و حال و هوایش است.
فیلم به طرز بیعیب و نقصی در سرتاسر لحظاتش لحنی یکدست و هماهنگ دارد. با دیدن مرد سوم دیگر کاملا مطمئن شدم برقراری توازن و هماهنگی از ابتدا تا به انتهای یک فیلم مهمترین و سخت ترین مرحله هر اثر سینمایی است. من تازه بعد از ساختن فیلمهایم بود که به اشتباهات فراوانم پیبردم و فهمیدم یکدستی لحن، مسئلهای خطرناک و برای هر فیلمی به شدت حیاتی است. به خصوص برای فیلمهایی که مضامین متعددی را در خود جای دادهاند. البته مرد سوم جدا از کارگردانی استلیزه بینظیرش یکی از بهترین پایانها را دارد، چه به لحاظ لحن و فضای اتفاقاتی که برای هر دو قطب ماجرا روی میدهد و هم به خاطر آن نمای درخشان که از دوست هالی میبینم. هالی منتظر است و دوستش از یک چهارم مایل عقب تر هالی به سمت او حرکت میکند. دختر به حرکتش ادامه میدهد و همین. باید خیلی خوش شانس باشید و همه چیز دست به دست هم بدهند تا بتوانید چنین نمایی را بگیرید. من به شما قول میدهم تمامی این نما ساخته ذهن خود کارول رید است.
نکته دیگری که می توانم درباره این فیلم اشاره کنم، شخصیت منفی آن است. مرد سوم به لحاظ خلق یکی از بهترین شخصیتهای منفی تاریخ سینما، فیلمی مثال زدنی است. چون شخصیت منفی در مرد سوم حضور چندانی ندارد اما دیگر اشخاص ماجرا مدام درباره او صحبت میکنند و همین باعث شده از او تصویری ترسناک و نیرومند در ذهن داشتهباشیم. کار فوق العاده آنها در سکانس چرخ و فلک چیزی فراتر از حد انتظار تماشاگر است. در آن سکانس شاهکار هیجان عجیبی بر صحنه حاکم است و لحظه لحظه بر شدت آن افزوده و میتوان گفت به تمامی آنچه که میخواست رسیده است. این سکانس دقیقا همان جایی است که به نظر میرسد، کارگردان اوج موفقیت خود را به نمایش گذاشته باشد…»