اشاره: متن زیر ترجمه‌ای است از ستون روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «روزگار تلخ میانسالی» به‌چاپ رسید.

انتخاب‌های «وینچنزو ناتالى» برای روزنامه «ایندیپندنت»:

سکانس خوب

۲۰۰۱، یک اودیسه فضایى (استنلى کوبریک ۱۹۶۸)‏

به نظرم سکانس مرگ (یا از کار‌افتادن) «هال» (کامپیوتر) فوق‌العاده است.تصاویر این سکانس، یکى از غم انگیزترین مرگ‌هایى است که بر پرده سینما دیده‌ام. «هال» هرچند انسان نیست، اما شما شاهد از بین رفتن ذهن یک کامپیوتر هستید. دیو از بیرون کابین فریاد مى‌زند:«در کابین رو باز کن هال» و با زور وارد مى‌شود و حافظه کامپیوتر را پاک مى کند. تا این که بالاخره هال آرام آرام کلمه‌اى را تکرار مى‌کند و مى‌میرد و خب، تماشاى چنین مرگى وحشتناک است.‏کوبریک به دنبال این بود تا به ما نشان دهد انسان متمدن، بر خلاف ظاهرجذابش، به شدت آسیب پذیر و شکننده‌است. انسانى‌ترین شخصیت اودیسه فضایى، همان هال است. کوبریک مدعى بود آدمى که امروز مثل کامپیوتر و با سختى و مرارت کار مى‌کند، نه تنها چیزى فراتر از میمون‌ها نیست، بلکه از آن ها هم کمتر است. هال یک موجود اهریمنى نیست، او با خاموش کردن منبع حیات مى‌خواست به نفع ماموریتى که به عهده‌اش بود عمل کند. اودیسه فضایى، یکى از همان فیلم‌هاى دوپهلو و مبهمى بود که به همین دلیل بحث‌هاى فراوانى را به دنبال داشت.به نظرم، هال یکى از شخصیت‌هاى تراژیک و غمبار شکسپیر است. اودیسه فضایى، یک شاهکار به تمام معنا است.‏

سکانس بد

جنگ هاى ستاره‌اى، بخش اول:تهدید شبح (جورج لوکاس ۱۹۹۹)

در جایى از فیلم، شخصیتى که «لیام نیسن» نقشش را بازى مى‌کند، توضیح مى دهد که زور و قدرت مثل یک باکترى در خون شما است.با این جمله، جورج لوکاس بیش از هر چیزى، اسطوره‌هاى سه‌گانه اول را (فیلم هایى که با آن ها بزرگ شدم و براى من اهمیتى مضاعف دارند) در یک چشم به‌هم‌زدن، نادیده مى‌گیرد. من تعریف اصیلى را که از «قدرت» ارائه مى‌شود دوست دارم: انرژى و نیرویى که بین تمام انسان‌ها وجود دارد و هرکسى که آن را بخواهد، مى‌تواند به دستش بیاورد. اما نیسن تاکید مى‌کند شما باید وارث آن باشید. این گفته براى من، به منزله نوعى ایدئولوژى نخبه‌گرایانه است که در مقابل همه اندیشه‌هاى دموکراتیک قرار مى‌گیرد. نمى دانم چرا لوکاس این کار را انجام داده، سه گانه اول درباره شورشیانى بود که در مقابل یک امپراتورى قدرتمند ایستادند. آن زمان، لوکاس جوانى بود که در برابر استودیوها قرار گرفته بود و با آن‌ها مقابله مى‌کرد. «تهدید شبح»، بعد از قدرتمند شدن او ساخته‌شد و درباره یک فدراسیون تجارى است. او حالا به چیزهاى دیگرى فکر مى‌کند و اولویت‌هاى ذهنى‌اش تغییر کرده، شاید این هم به دلیل تفاوت میانسالى و جوانى باشد! جورج لوکاس، این فیلمساز جذاب و دوست داشتنى، قربانى موفقیت‌هایش شده‌است!‏

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

یازده + سه =