اشاره: نوشته زیر٬ ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «مایک فیگیس» که در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان «سینما شبیه اپرا است» به چاپ رسید.
کارگردان انگلیسی، مایک فیگیس، برای فیلمسازی مسیر پرپیچ و خم و دشواری را طی کردهاست… فیگیس در حالی که در اتاق تدوین فیلمهایش [واقع در لندن] نشسته بود تأکید کرد: «من هنوز که هنوز است یک آهنگسازم و سعی میکنم فیلمهایم را همچون قطعات موسیقی ببینم. سینما شکلی اپرایی دارد. شاید بازیگرها گفت وگوهایشان را به مانند آواز، با صدای بلند نخوانند اما سینما ترکیب تمام عیار موسیقی و درام است.»
این ذائقه متنوع فیگیس، باعث شده، طیف وسیعی از شخصیتهای گوناگون را در فیلمهای او – از اولین فیلمش «یکشنبه طوفانی» گرفته تا مثلا «ترک لاسوگاس» که برای «نیکلاس کیج» اسکار به همراه داشت – حضور داشته باشند. آخرین فیلم او تریلر پر هزینهای است به نام «عمارت کلدکریک» که در آن شارون استون بازی می کند. این فیلم شاید بیش از هر چیز بر این تأکید داشته باشد که بالاخره فیگیس در سن ۵۴ سالگی با احترام به هالیوود بازگشتهاست. با وجود سرمایه گذاری دیزنی در این فیلم، فیگیس باز کوشیده تا نوعی سینمای متفاوت عرضه کند: «کل این سیستم احمقانه و خسته کنندهاست. اگر آنها بخواهند از گذشته غنی و پربارشان دست بکشند، آن وقت با همه ابداعات و فناوریهای تکنولوژی نوین اطرافشان چیزی جز هرج و مرج و ویرانی عایدشان نمیشود . دیگر اصلا نیازی نیست که دو سال برای ساخته شدن یک فیلم وقت تلف کنید، میتوانید دو هفتهای فیلمبرداری را به پایان برسانید، چهار هفتهای تدوینش کنید، و چهار هفته بعد آن را به نمایش عمومی درآورید، درست مثل اینکه بخواهید نمایشی را در رویال کورت روی صحنه ببرید، تنها چیزی که انرژی مضاعفی است که از اثرتان میگیرید.»
فیگیس قبل از اینکه سروکارش با دوربین سوپر هشت بیفتد استعداد بالقوهای برای ورود به سینما داشت. او در جوانی در یک گروه راکاندرول، ترومپت و گیتار مینواخته و چیزهای فراوانی از تئاتر آموخته است: «واقعیتش این است که آدمهای نسل من بیشتر از آنکه از تئاتر الهام گرفتهباشند، تحت تأثیر سینما و نقاشی بودند، اهمیت وجوه تصویری به مراتب بیشتر از متن بود، نقطه شروع همه چیز سینما بود، فیلمی را میدیدیم و فکر میکردیم چگونه میتوانیم آن را به تئاتر تبدیل کنیم.» اما نخستین برخورد فیگیس با فیلم «واقعه اول کریک» زمانی بوده که او به تدریس موسیقی اشتغال داشت: «زمانی که در سال ۱۹۶۷، به کالج میرفتم، «کلوپ فیلم»، فیلم کوتاهی از رابرت انریکو، «واقعه اول کریک» را نشان داد، و با دیدن آن فیلم شدیدا تحت تأثیر قرار گرفتم و باید بگویم همین فیلم کوتاه باعث شد به فیلمسازی روی بیاورم» این فیلم ۲۷ دقیقه ای در سال ۱۹۶۱ و با نام La Riviere du hibou در فرانسه ساخته شده و فیلمنامه آن از داستان کوتاهی نوشته «آمبروز بیرس» اقتباس شده بود. «واقعه اول کریک» بعد از گرفتن جایزه اسکار و به نمایش درآمدن در مجموعه «منطقه بین الطلوعین» مورد توجه و تحسین همگان واقع شد.»
فیگیس در سال ۱۹۶۷ تا به امروز فقط یک بار این فیلم را دیده اما توصیفات واضح او کاملا بیانگر این است که تصاویر آن فیلم تا ابد در ذهن او جا خوش کردهاند. «قصه فیلم در زمان جنگ های داخلی آمریکا می گذرد. یک زندانی با قدمهای موزون روی پلی راه میرود، طناب دار به گردنش آویخته شده و از بالای پل به دار آویخته میشود، اما طناب پاره شده و او به درون رودخانه پرتاب میشود، به پایین رودخانه شنا میکند، سربازان به سمت او تیراندازی میکنند، او خسته و بی رمق خود را به کناره رودخانه میرساند، موسیقی زیبایی را به خاطر میآورم یادم میآید که گویا چیکور هامیلتون تا اندازهای در ساخت موسیقی فیلم تأثیر داشتهاست. بعد، شخصیت قصه را میبینیم که در جنگل زیبایی پر از درختان کاج راه میرود، نور از لابه لای درختان دیده میشود، او زنی را می بیند، به نظر میرسد او آن زن را شناخته پس به طرفش میدود و بعد ما سکانسی طولانی از دویدنهای پیاپی او و زن را میبینیم،… ناگهان فیلم دوباره به فضای پل برمیگردد و ما میبینیم که گردن زندانی در هنگام اجرای مراسم اعدام است. و ما متوجه میشویم تمام چیزهایی که دیدهایم در فاصله بین هل دادن زندانی و شکسته شدن گردنش اتفاق افتادهاست. این فیلم بیش از هر چیزی توانایی بالقوه سینما را به من نشان داد. کاری که سینما میتواند با زمان انجام دهد در حقیقت از عهده هیچ رسانه دیگری برنمیآید. فیلمهایی که من دوست دارم همگی مانند «واقعه اول کریک» تصاویرشان در ذهنم ثبت شدهاند و مدام درباره فیلمهایی که ساختهام به من هشدار میدهند، آنها برای من معیاری هستند که با آن فیلمهای خودم را میسنجم و سعی کردهام در فیلمهایم به کیفیتی شبیه آن آثار دست پیدا کنم.»