اشاره: نوشته زیر٬ ترجمه‌ای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «جین کمپیون» که در تاریخ ۸ مرداد سال ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «استاد ما فدریکو فلینی» به چاپ رسید.

اشتباه بزرگمان اینجا بود که براى نخستین بار، ما فیلمى را به یکى از مشهورترین کارگردان‌هاى زن تاریخ سینما پیشنهاد دادیم. جین کمپیون سازنده «پیانو» (برنده چند جایزه اسکار)، «تصویر بانو» (با بازى نیکول کیدمن) و «در برش» (آخرین فیلمش که یک فیلم دلهره‌آور است) انتخاب ما را دوست نداشت. پیشنهاد ما «جاده» فلینى بود. فیلمى که با وجود ساختار تحسین برانگیزش قطعاً بهترین فیلم تاریخ سینما نیست.

کمپیون با نارضایتى، طورى که انگار انتخاب ما را قبول نداشت، به ما گفت: «متاسفم، فیلم مورد علاقه شما جزء انتخاب‌هاى من نیست.» به او گفتم: «حرف، حرف شماست.» او پاسخ داد: «خب اما عاشق این فیلم هستم! مى‌خواستم فقط به تو یادآورى کنم که اشتیاق و عشق و علاقه تو به این فیلم هیچ وقت اندازه من نیست.» «جاده فیلمى نبوغ آمیز و فوق‌العاده هوشمندانه است و جان مایه اندیشه فلینى را درباره انسانیت و انسان دوستى به خوبى برجسته مى‌کند.»

کمى بعد بحث ما به سمت «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایى»، شاهکار کوبریک کشیده شد و با کمال تعجب کمپیون هنوز هم در طول تماشاى این فیلم یک لحظه احساس خستگى نمى‌کند و شاید حتى پلک هم نمى‌زند. او بعداً در یک گفت وگوى خودمانى به مدیر روابط عمومى ما گفت: «من و مصاحبه کننده شما با هم کلى جروبحث داشتیم. ما سر مسائل جدى یک مقدار اختلاف نظر داریم.» بعداً متوجه شدم او چندان علاقه نداشت از همان ابتدا درباره فیلم محبوبش مورد سئوال و جواب قرار بگیرد. وقتى از او نظرش را درباره بازى بازیگران پرسیدم او گفت: «اینجا اومدى که از من امتحان بگیرى؟ من فکر مى‌کنم که توى یک امتحان شرکت کرده‌ام. فراموشش کن. ما با هم بحث مى‌کنیم. امتحان تمام شد.» در نتیجه قرار شد در طول گفت و گو سئوال و جوابى در کار نباشد.

«من اولین بار «جاده» را در سن ۲۱ سالگى دیدم. آن زمان در پروجا زندگى مى‌کردم. به خاطر یادگیرى زبان ایتالیایى در آنجا اقامت داشتم. شاید برایتان بسیار عجیب باشد اگر به شما بگویم من اصلاً جزء عشاق سینه چاک سینما نبودم. همان کسانى که پیوسته سعى مى‌کنند تا تمام فیلم‌هاى تاریخ سینما را ببینند. نه من هیچ وقت در ابتداى کار آن قدر پیگیرانه فیلمى را تماشا نمى‌کردم.

راستش هنوز هم از دیدن فیلم‌هاى سیاه و سفید کمى عذاب مى‌کشم. اما تماشاى جاده برایم تکان‌دهنده بود. فیلم تاثیر زیادى رویم گذاشت و به شدت مرا با خودش درگیر کرد. شاید یکى از دلایل تاثیر عمیق فیلم روى من به محل تماشاى آن برمى‌گشت. خب من «جاده» را در نزدیکى محل فیلمبردارى‌اش تماشا کرده بودم. تازه بعد از دیدن این فیلم بود که از دنیاى سینما خوشم آمد. کم کم به این هنر علاقه‌مند شدم. در حقیقت زمانى که به لندن رفتم اشتیاق عجیبى را در وجودم حس کردم. دیگر مدام به سینما مى‌رفتم و هر چه را که نمایش مى‌دادند، تماشا مى‌کردم. عاشق سینما شدم چون واقعاً تنها بودم. با رفتن به سینما احساس مى کردم به یک ضیافت دعوت شده‌ام. انگار که جماعتى در آنجا انتظار مرا مى‌کشند. مجموعه‌اى فوق‌العاده جذاب و دوست داشتنى. او در کار با دوربین از هر کارگردان دیگرى تواناتر بود. تصاویر و حرکت‌هاى دوربین فیلم‌هاى او فوق‌العاده گویا، صحیح و واضح هستند.

مهارت و رسایى تصاویر فیلم‌هایش و توانمندى بى‌نظیر فلینى در برخورد با دوربین مرا به یاد تسلط بعضى از آدم‌ها بر زبان‌هاى بیگانه مى‌اندازد. مى‌دانید بعضى از اشخاص در مباحثه و مناظره بى‌نظیرند و به قول معروف کم نمى‌آورند و این بهترین صفتى است که مى‌توان به تعامل و ارتباط فلینى با دوربینش نسبت داد. بعد از مدتى متوجه شدم سرنوشت آینده من در دنیاى فیلمسازى رقم مى‌خورد. دیگر به مدرسه سینمایى مى‌رفتم و مى‌خواستم کارگردان بشوم.

حتى عنوان پایان نامه‌ام را نیز درباره بررسى شیوه‌ها و سبک حرکت هاى دوربین در فیلم «هشت و نیم» فلینى نوشتم. من ارادتى بسیار زیاد نسبت به نبوغ تکنیکى فلینى دارم اما در کنار این، نوع نگاه و روش فلینى در ترکیب و درهم آمیزى وقایع معمولى و اتفاقات عجیب و غریب و غیرمعمول همیشه مرا مبهوت کرده است. مثلاً در سکانس عروسى فیلم «جاده» زمانى که مدعوین عروسى به همدیگر نان پرتاب مى‌کنند، با اینکه تصاویر بسیار واقعى به نظر مى‌رسند در عین حال فضا و جلوه‌اى دیوانه وار دارند. این همان عنصرى است که خیلى از کارگردان‌ها استفاده از آن را فراموش کرده‌اند.

اخیراً جاده را دوباره تماشا کردم. نکته جدیدى نظر مرا شدیداً به خودش جلب کرد: فلینى دنیاى اثرش را به طرز زیبا و موجزى به تصویر کشیده‌است. او هیچ وقت از نشان دادن حقیقت ذات آدمى اکراه نداشت. شخصیت‌هاى آثار فلینى با وجود بى‌رحمى، بد‌عنقى و سر‌و‌‌وضع نه‌چندان دوست‌داشتنى‌شان در دل قصه فیلمش به همان اندازه سانتى‌مانتال و عمل‌گرا به نظر مى‌رسند. نکته دیگرى که در تماشاى مجدد فیلم دستگیرم شد معصومیت جلسومینا بود. نتیجه اخلاقى فیلم این است که اگر بى‌گناهى را آزار بدهى یا به او صدمه بزنى پیامدش چیزى جز ضربه روحى خوردن نیست.

تو نمى توانى لحظه اى از آن فرار کنى. من با وجود اینکه فیلم‌هاى فلینى را خیلى دوست دارم و بى اندازه آنها را مى‌ستایم اما هیچ وقت با دیدگاه‌هاى فلسفى‌اش و نوع نگاه او به زندگى احساس اشتراک یا نزدیکى نمى‌کنم. با این وجود وجوه خلاقانه و مبتکرانه آثارش را مى‌پرستم، مى‌دانم که تحت تاثیر آثار او بوده‌ام و همیشه کوشیده‌ام تا از روش کار با دوربین او الهام بگیرم، کارى که خیلى از کارگردان‌ها از رسیدن به آن عاجز بوده‌اند. استعداد و توانایى او با هیچ کس قابل مقایسه نیست. جایگاه او یکه و منحصر به فرد است. جایگاه او فقط و فقط در انحصار خودش است.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

سیزده + سیزده =