اشاره: متن زیر ترجمهای است از ستون روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۲ در روزنامه «شرق» با عنوان بهچاپ رسید.
انتخابهای «استیو جیکوبز» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
جاده مالهالند (دیوید لینچ ۲۰۰۱)
«جاده مالهالند» یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده درباره لس آنجلس، بازیگری و صنعت فیلمسازی است. در سکانس مورد نظر من، «نوامی واتس» شخصیت اصلی قصه، سعی میکند صحنهای رومانتیک را به همراه یکی از بازیگران سریالهای آبکی تلویزیونی بازی کند (و دقیقا درونمایه این سکانس، تصویری واقعی از مقوله بازیگری نشانمان می دهد.) بازیگر سریالهای تلویزیونی با شیوهای بسیار بد و مبتذل (به مانند سریالهای تلویزیونی) بازیش را شروع میکند اما «نوامی» بازی فوقالعادهای ارائه میدهد به حدی که بازیگر مقابلش را به شدت درگیر میکند. رویه ظاهری نماها کاملا تغییر کرده و همین باعث میشود تصاویر به آن بازیگر قامتی عاشقانه ببخشد و ما او را در نقش یک عاشق واقعی باور میکنیم. جنس بازی هنرپیشه تلویزیونی تغییر کرده و از یک بازی بسیار بد و سطحی به یک بازی خوب و معقول میرسد. حقههای بازیگر تلویزیونی پیش بازی فوقالعاده نوامی واتس رنگ میبازد و او دوباره به یک بازیگر واقعی تبدیل میشود (در حقیقت او دیگر نقش بازی نمیکند، بلکه درون آن غرق میشود)، این سکانس فوق العادهاست چرا که به بازیگرانی که در صنعت فیلمسازی و در مقام آثار هنری جایگاه حقیرانه و پستی دارند، اجازه میدهد تا خودشان را به اعتبار هنری نزدیک کرده، متحول شوند و شأن واقعیشان را به دست آورند. از طرف دیگر این سکانس پیرامون تجربیاتی که در هالیوود صورت میگیرد شدیدا راستگو است.
سکانس بد
ماندولین کاپیتان کورلی (جان مدن ۲۰۰۱)
من از آن سکانسی بدم میآید که ایتالیاییها برای گذراندن پیکنیک به ساحل دریا میروند -همان چیز زشت و زننده ای که مخصوص هالیوود است- آنها در دریا آبتنی میکنند، اپرا میخوانند و فکر میکنم چند تا فاسد هم آن دوروبرها باشند. آنها هستند تا به ما بگویند چرا فاشیستها در جنگ جهانی شکست خوردند. به این خاطر که آنها به تفریح و سرخوشی مشغول شدند و فکر هیچ چیز دیگری نبودند و اپرا میخواندند. واقعا مسخره و احمقانه است. نگاه این فیلم به مقوله فاشیسم و شکست آنها مضحک و چرند است. این فیلم وجه دیگری از هالیوود را به ما نشان میدهد.