اشاره: متن زیر ترجمهای است از ستون روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «شکست استاد» بهچاپ رسید.
انتخابهای «گای مدین» برای روزنامه «ایندیپندنت»:
سکانس خوب
بىحیثیت (یوزف فون اشترنبرگ ۱۹۳۱)
اشترنبرگ تنها کسى بود که مىتوانست قصه «ماتا هارى» را دوباره به شیرینى برایمان تعریف کند. [رقاصه آلمانى (۱۹۱۷ _ ۱۸۷۶) و عضو سرویس جاسوسى آلمان در فرانسه که به دست آنها کشته شد، اسم او را بعضى وقتها به جاى زنهاى اغواگر استفاده مىکنند] «مارلنه دیتریش» به نقش جاسوس ایکس ۲۷ قرار است روبه روى جوخه اعدام بایستد. او در سلولش، سرنوشت محتوم خود را انتظار مىکشد. با انگشتانش ضربهاى به کلیدهاى پیانو مىزند. چهرهاش بهطرز باورنکردنى جذاب و زیبا جلوه مىکند. چنان بىدغدغه و سرسرى پیانو مىنوازد که انگار مىخواهد سیگارى روشن کند. سپس با دیزالوى طولانى، جوخه اعدام را مىبینم که به سمت او رژه مىروند و او به ملاقات مرگ خویش فراخوانده مىشود.
مارلنه به سر و وضع خودش مىرسد [تراویس بنتون طراحى فوق العاده مناسبى براى لباس زنانه اعدام او، انجام داده است]، آرایشش را درست مىکند و در انعکاس تیغه شمشیر فرمانده مىبینیم که چشمبند را به صورت مىزند. فرمانده شمشیرش را به پایین مىآورد و از انجام مراسم اعدام سر باز مىزند. فرمانده محل اعدام را ترک و در همین حال مارلنه براى آخرین بار به آرامى صورتش را مرتب مىکند. فرمانده دیگرى وارد مىشود و با اجراى حکم اعدام، او را از خاطرهها محو مىکند.این نماها همه آن چیزهایى را که فکرش بکنید در خود دارند: تحرک، تراژدى، طنز و ساختار بصرى فوق العاده. شیوه کار فون اشترنبرگ غیرقابل پیشبینى بود و به همین دلیل بىاندازه دوستش دارم. فیلم به روزهاى آغازین سینماى ناطق تعلق داشت، روزگارى که فیلم ها آرام آرام و با انتخاب طبیعى (Natural Selection) متحول مىشدند -مثلاً تکنیکهاى صوتى از سوى مخالفان سرسختشان کنار گذاشتهشدند- اما سینماى اشترنبرگ هنوز سیر تحولى منحصربهفرد خود را سپرى مىکرد.
سکانس بد
من واقعاً از تماشاى این فیلم لذت بردم. «پیانو» فیلم نامتعارف و راحتى بود. البته تا این سکانس که گویا رومن پولانسکى یک دفعه به سرش زده است. فیلم پس از این صحنه در یک آن سقوط مىکند. یک افسر نازى، ولادیسلاو اسپیلمن (ادریان برودى) را در حالى که خودش را در خانهاى مخفى کرده، دستگیر مىکند. با این وجود کاملاً مشخص است که این افسر نمىداند مىخواهد با گروگانش چه کار کند. ما که دیده بودیم اسپیلمن در مخفیگاهش کنار پیانو نشسته بود و بىصدا با کلیدهایش تمرین مىکرد، براى فرار از مرگ و تصمیم دیوانهوار افسر نازى به او پیشنهاد مىدهد که حاضر است برایش پیانو بنوازد. پولانسکى به بازیگرانش اجازه مىدهد که مثل Vladimir Horowitz [پیانیست آمریکایى (۸۹- ۱۹۰۴) متولد روسیه که تبحرش نوازندگى موسیقى کلاسیک بود] یک رسیتال فوق العاده اجرا کند.
البته نه به این خاطر که افسر نازى توقع چنین اجراى استادانهاى را داشت. شاید پولانسکى بیشتر نگران این بودهاست که اجراى نه چندان مبهوتکننده قهرمانش رضایت عشاق سینه چاک موسیقى را جلب نکند. براى همین ترس و دلهره بازیگر را حس نمىکنیم یا نمىفهمیم موقعیتى اینچنین دشوار و مضطربکننده چطور نوازندگى او را تحت تاثیر قرار مىدهد. بعد از این همه سال استادى پولانسکى در به تصویر کشیدن موقعیتهاى عذابآور روانى، تماشاى این تصاویر واقعاً حیرت انگیز است. او به ما اجازه نمىدهد تا در چنین فضاى پرتنشى، وحشت و دلهره نوازندگى بازیگرش را تجربه کنیم. این سکانس واقعاً ناشیانه است.