اشاره: نوشته زیر٬ ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «مایک لی» که در تاریخ ۳۱ خرداد سال ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «کاش از این فیلم خسته نشوید» به چاپ رسید.
ایده بحث و گفتوگو درباره یکى از فیلمهاى مورد علاقهام خیلى جالب است. من کاملاً از شرکت در این گفت وگو استقبال مىکنم اما یک شرط دارد، فردى که قرار است براى گفت وگو روبه روى من بنشیند حتماً مى بایست فیلم «درخت صندلهای چوبی» ارمانو اولمى را دیدهباشد [این شرط اجرا شده و گفتوگو کننده با هزار زحمت DVD فیلم را مىبیند]. خب فیلم فوقالعادهاى بود مگه نه؟ شما به من گفتید فیلم را به خاطر من دیدهاید، مىدانید بىاندازه دوستش دارم و همیشه جزء ستایشگران فیلم بودهام. در ضمن یادآور شدید کسانى را مىشناسید که از تماشاى فیلم خسته شدهاند. این گفته شما بیشتر از آنکه به فیلم مربوط باشد گویاى تیپ شخصیتى آن آدمها است. اصلاً همین که این افراد «درخت صندلهای چوبی» را خسته کننده مىدانند، واقعاً ترسناک است.
تماشاى فیلم ارمانو اولمى براى آنهایى که به دنبال یک تجربه ناب انسانى هستند، ضرورى است. کاملاً معلوم است فیلم براى تماشاگرانى که به دنبال نوع دیگرى از سینما و سرگرمى هستند، هیچ جذابیتى ندارد. بله فیلم به هیچ وجه احساسات جنسىتان را تحریک نمىکند. انتخاب بازیگرانى غیرحرفهاى که گویا آبا و اجدادشان مثل شخصیتهاى فیلم روزگار سخت و پرمصیبتى داشته اند، قطعاً جذابیتهاى آنچنانى را به دنبال نخواهد داشت. «درخت صندلهای چوبی» قصه هر روزه گروهى از حاشیه نشینان لومباردى [سرزمینى در شمال ایتالیا] قرن نوزدهمى و تقلا و ستیز همیشگى توانفرسایشان با کاشت، درو، سلاخى حیوانات، راضىکردن و به دستآوردن دل صاحبان املاک و نیز کسب روزى براى خود و خانوادهشان است. به نظرم این اثر اولمى به دلایل متعددى، فیلمى فوقالعاده و کمنظیر است. اولین ویژگى که به نظرم مىرسد، استفاده نکردن از بازیگران حرفهاى است. تماشاى «درخت صندلهای چوبی» براى منى که مدام کوشیدهام تا تمام عناصر فیلمهایم روى پرده سینما به شدت واقعى و طبیعى جلوه کنند و در عین حال براى کسانى که کار با بازیگران حرفهاى برایشان بىاندازه مهم است، به یک اندازه مسحور کنندهبود.
قطعاً اولمى تنها کارگردانى نبوده که چنین شیوهاى را در ساخت فیلمهایش به کار مىگرفت. براى مثال برسون هم همیشه با بازیگران غیرحرفهاى کار مىکرد و آثار ماندگارى را نیز به یادگار گذاشت. اما برسون شخصیتهایش را از گوشت و خون تهى مىکرد. آنها گرماى انسانى نداشتند و همین موضوع آنان را غیرطبیعى مىکرد. به هر حال او زبان شخصى خودش را خلق کردهبود اما فضاى فیلم اولمى کاملاً از جنس دیگرى است. در فیلم اولمى تمام ابعاد وجودى شخصیتها به تصویر کشیده شدهاست.آدمهاى او به شدت واقعى و ملموسند و همین مسئله تماشاگر را مرعوب مىکند. ما در این فیلم با مجموعهاى از مفاهیم و موضوعات مختلف طرفیم. «درخت صندلهای چوبی» فیلمى است درباره آدمى و طبیعت پیرامونش، فصلها، تکرار وقایع، گذر ایام، قدرت، طبقه اجتماعى، مذهب، ایمان، عشق، خرافات، سفرها، زندگى و مرگ. سکانس معروف و شگفت آور فیلم آنجایى است که مىخواهند خوکى را زیر باران سلاخى کنند و زنها و بچهها به این طرف و آن طرف مىدوند تا با قابلمههایشان خون حیوان را براى درست کردن سس، جمع آورى کنند. و در این میان کشیش هم براى سرکشى و ملاقات با آنها از راه میرسد.
تصاویرى که شاهدش هستیم با زندگى واقعى کاملاً منطبقند. با اینکه در این سکانس هیچ جلوه ویژه خاصى به کار نرفته اما به خاطر فضاى دردآور معرکهاش مورد توجه همه واقع شد. فکر مىکنم موفقیت و تاثیر گذارى این بخش فیلم از این موضوع ناشى مىشود که بازیگران درگیر محیط و شرایط زندگى آبا و اجدادشان هستند و مىخواهند روى پرده به آنها جان ببخشند. با دیدن این سکانس نکته جذابى که به ذهنمان خطور مىکند این است که آیا براى ساخت این سکانس کارگردان با خوک دوم یا سوم برداشتهاى دیگرى هم گرفته یا نه؟
ویژگى دیگر، دیدگاه و برخورد آرام و موقر اولمى است که به فیلم قامت زیبایى بخشیده و جالب این است که زیبایى بصرى فیلم توجه تماشاگران را به خودش جلب نمىکند. مسئله دیگرى که به ذهنم مىرسد استفاده از موسیقى کلیسایى باخ در سرتاسر فیلم بود. این کار اولمى جذابیت دوچندانى را به اثر افزوده است. اما آیا این موسیقى در تضاد با فضاى فیلم است؟ در این باره مىخواهم به دو نکته اشاره کنم؛ این قضیه به برخورد و نگاه ما و اولمى به موسیقى برمىگردد. من و شما با وجود دیدگاههاى سکولارمان فضاى این موسیقى را روحانى و معنوى مىیابیم اما اولمى یک کاتولیک معتقد بود و مطمئنم او به دلیل اعتقادات و دیدگاههاى مذهبیش این موسیقى را انتخاب کردهاست. من معتقدم حتى با وجود تضاد موسیقى با فضاى اثر موسیقى آن قدر قدرت داشته که توانسته فضایى عاطفى متقابل و اتمسفر خاص خودش را در فیلم به وجود بیاورد.
اصلاً شاید یکى از جذابیتهاى فیلم هم به همین دلیل است. «درخت صندلهای چوبی» جزء آن دسته از فیلمهایى است که بدون رفتن به سمت یک سینماى مستند کاذب از یک اثر سینمایى هم فراتر رفته است. کارگردانى کلاسیک اولمى و فیلمبردارى درخشان، با ظرافت و دقیقش به خوبى ادعاى مرا اثبات مىکند. جالب است بدانید اولمى نگارش فیلمنامه، فیلمبردارى، تدوین و کارگردانى را به تنهایى انجام دادهاست و واقعاً نمىدانم او چگونه از پس این همه کار مختلف برآمده به هرحال او آدم نابغهاى است و توانایى او در عرصههاى مختلف برآمده از هوش سرشار اوست. با تمام احترامى که براى تماشاگران دلزده و خسته از تماشاى این فیلم قائلم باید بگویم خب هیچ اشکالى ندارد اما احتمالاً آنها از تماشاى کلیساهاى جامع رنسانس هم حوصلهشان سر مىرود!