اشاره: متن زیر ترجمه‌ای است از ستون روزنامه «ایندیپندنت» که در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «حرف اضافه اى در کار نیست» به‌چاپ رسید.

انتخاب‌های «مارک هرمن» برای روزنامه «ایندیپندنت»:

سکانس خوب

قوش (کن لوچ ۱۹۶۹)

سکانسى که خیلى دوستش دارم به بخش مسابقه فوتبال این فیلم مربوط مى‌شود. همان جایى که بیلى کاسپر با یک شلوارک کوتاه خیلى گل و گشاد مثل خفاش از تیرک افقى دروازه آویزان مى‌شود و تاب مى‌خورد. معلم ورزش او ( با بازى تحسین برانگیز برایان گلور) نه تنها در مسابقه حاضر مى‌شود بلکه همه بازى و اصلاً کل سکانس را در دست خودش مى‌گیرد. او با رفتار بچه‌گانه و احمقانه‌اش به بدترین وضع ممکن همه چیز را به گند مى‌کشد. او نه تنها یک معلم ورزش بلکه در مقام یک گزارشگر، مفسر ورزشى، آدمى خیالباف و رویایى و سرانجام داور بازى ظاهر مى‌شود و تفسیر‌هایى که ارائه مى‌دهد تکبر و نخوت درشان موج مى‌زنند. او مدام اصرار دارد خودش را با بابى چارلتون مقایسه کند که بى‌اندازه خنده‌دار است و بهتر از همه اینها شیرجه شگفت آورى است که تماشاگر را در بهت فرو مى‌برد.

سکانس بد

بازى‌هاى گریه‌دار (نیل جردن ۱۹۹۲)

صحنه‌اى که «فارست ویتاکر» تلاش مى‌کند تا کریکت بازى کند، واقعاً بد است. کاملاً معلوم است که او براى اولین بار در عمرش توپ کریکت را به دست گرفته، لباس ورزشى گل و گشادى که پوشیده واقعاً مسخره و حتى فراتر از آن مضحک است. چیزى که حتى از ظاهر او مسخره‌تر جلوه مى کند شیوه‌اى است که توپ را پرتاب مى‌کند که با هماهنگى غلط‌انداز و فریبکارانه حرکاتش سعى مى‌کند هم شکمش و هم با کف دستش سرش را بمالد. این تصاویر هیچ ربطى به بقیه فیلم ندارند و به نظرم جردن مى‌بایست آن را از فیلمش درمى‌آورد. به جز این نما‌ها، باقى فیلم اثر خیلى خوبى است.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

سیزده + 13 =