اشاره: نوشته زیر ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «بیل پکستن» که در تاریخ ۲۳ مهر سال ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «روزهای بهشت» به چاپ رسید.
ساختن تنها سه فیلم در طول سى سال براى ترنس مالیک -این کارگردان تگزاسى گوشهگیر و مردمگریز- کافى بود تا جایگاه ویژه او را در تاریخ سینما تثبیت کند. آخرین اثر او، خط قرمز باریک (۱۹۹۸)، با اینکه در پى به تصویر کشیدن نبرد بىرحمانه جزیره گوادال کانال در سال ۱۹۴۳ بود. اما در کنار فضاى وحشیانه «نجات سرباز رایان» اسپیلبرگ -که در همان سال به نمایش درآمد- همچون یک قطعه موسیقى شعفانگیز جلوه مىکند. «روزهاى بهشت» (۱۹۷۸)، فیلم ماقبل آخر مالیک، نیز با فیلمبردارى مسحور کننده و بازى تاثیر گذار «ریچارد گر» به نقش یک کارگر به خوبى در ذهنمان جاخوش کرده است. با همه این حرفها «برهوت» اولین ساخته مالیک در سال ۱۹۷۳ است که همواره تماشاگران و منتقدان را از خود بىخود مىکند. و حالا یکى دیگر از کارگردانهاى تگزاس، بیل پکستن، مىخواهد دربارهاش با ما صحبت کند.
«سال ۱۹۷۴ بود و من ۱۸ سال بیشتر نداشتم. به کالیفرنیا آمدم و پس از مدتى جزء دستیاران جک فیکس شدم. آن زمان همسر او بازیگر جوانى بود که البته هنوز هم هست! -او را سیسى اسپایک صدا مىزدند. آن دو یک سال قبل در حین ساخت «برهوت» با یکدیگر آشنا و عاشق هم شدهبودند. در آن زمان جک مدیر تولید فیلم ترنس مالیک بود. فیلم را در یک سالن نمایش فیلم قدیمى به نام Culver نمایش مىدادند. در اولین برخورد با سیسى به شدت مجذوبش شدم. همسرش را هم فوق العاده دوست داشتم -او مرد بىنظیرى است. به همین دلیل با دوستم دنى مارتین به تماشاى «برهوت» رفتیم و هر دو تایمان شوکه شدیم!»
به سال ۱۹۷۳ برگردیم. در آن سالها پکستن هیچ وقت تصور نمىکرد روزى در بین سینمادوستان آدم مشهورى بشود. نکته جالب این جا است که در آن روزها «مارتین شین» هم در چنین وضعیتى به سر مىبرد. تا قبل از «برهوت» مارتین شین ۳۳ ساله با اینکه در سریالهاى تلویزیونى زیادى بازى کردهبود اما هیچ وقت فرصت این را پیدا نکردهبود تا به صورت جدى در فیلمى بازى کند و تماشاگران او را روى پرده سینما ببینند. «برهوت» این شانس را براى او فراهم کرد. آن فیلم همان اتفاق مهم زندگى او بود که استحقاقش را داشت. شین در فیلم «برهوت» با چهره اى شبیه «جیمز دین» آرام و از دسترفته، ایفاگر نقش کیت بود. کیت یک آشغال جمع کن بیست و چند ساله بود. سیسى اسپایک نیز نقش دختر لاابالى و بىمسئولیتى را بازى مىکرد که به طرز دیوانهوارى به عشق کیت دچار شدهبود. کیت که از مخالفت پدر دختر اطلاع داشت در یک اقدام ناگهانى او را مىکشد و این سرآغاز سفر و فرار این زوج است.
«سبک تغزلى و غنایى فیلم یکى از همان ویژگىهایى است که هیچ وقت دیگر تکرار نشد. چیزى که در این فیلم جلوه بارزى دارد همان لحظات فراوان شهودى است. واقعاً برایم دشوار است که بتوانم چنین چیزى را به صورت خیلى واضح و روشن برایتان بازگو کنم. خب شما لحظاتى از این دست را در فیلمهاى دیگر فراوان دیده اید. کارگردانها با هزار مشقت مىتوانند از پس چنین چیزى برآیند. تازه اگر هم موفق بشوند نتیجه آن چیزى متکلفانه و متظاهرانه مىشود. یک جور خودنمایى که توى ذوق مىزند. اما فیلمهاى ترنس مالیک به همه اثبات کرد که او مىداند چگونه باید شخصیتش را در مواجهه و تقابل با مناظر و چشماندازهاى طبیعى قرار دهد. در سکانسهاى فوقالعاده زیباى فیلم مىبینیم که زوج قصه خودشان را از مظاهر تمدن دور مىکنند. آنها به خوبى مىفهمند که حلقه طناب دار تا چه اندازه محکم است به همین دلیل از جاده خارج مىشوند و در برهوت به حرکتشان ادامه مىدهند. شما مىشنوید که سیسى مدام قصههاى مختلفى را روایت مىکند و از تماشاى جاهاى دور سخن مىگوید. موسیقى عجیب و غریبى را مىشنویم و نماهایى را مى بینیم که با Long Lenses فیلمبردارى شدهاند. در دوردستها و پس زمینه حرکت چیزى نظر ما را به خودش جلب مىکند -من فکر مىکنم قطارى در حال حرکت است- و به نظر مىرسد یک کاروان عربى در حال گذر از صحراست. شاهد لحظاتى هستیم که هیچ ربطى به قصهما ندارند و در عین حال شدیداً به بسط فیلم و پیشبرد آن کمک مىکنند و کاملاً به آن مربوطند. همان لحظاتى که هیچ گاه فراموششان نمىکنیم. همان سبک غنایى مورد اشاره من در عمق وجودتان مىنشیند و رهایتان نمىکند.
قدعدتاً با بودجه ۵۰۰۰ دلارى که براى ساخت این فیلم خرج شده بود «شکست در گیشه» چندان معنى خاصى نداشت. وقتى که فیلم به نمایش درآمد هیچ سروصدایى به پا نکرد. یونایتد آرتیست نمىدانست با آن فیلم چه کند. فیلم مورد توجه و تحسین گروه زیادى از منتقدان واقع شد و خب این قضیه در زمانى رخ داد که هنوز سینمایى مستقل به معنى واقعى کلمه شکل نگرفته بود و استودیو نمىدانست که چطور چنین فیلمى را پخش کند. در پایان سال فیلم جزء ده فیلم برتر اغلب منتقدان بود و جالب اینکه کسى آن را ندیده بود. در سال ۱۹۹۴ همین اتفاق براى «رهایى از شاوشنگ» دارابونت هم رخ داد. فیلم تازه بعد از اینکه نامزد هفت جایزه اسکار شد مورد توجه همه قرار گرفت و در سال ۱۹۹۵ این فیلم بیشترین کاست ویدئویى اجارهاى را به خودش اختصاص داد. اما در سال ۱۹۷۳ قضایا طور دیگرى بود و خبرى از ویدئو نبود. پس هیچ شانسى براى دوباره دیدن فیلم نداشتید. مگر اینکه به یکى از همان خانههایى که فیلم ها را به مناسب خاصى نمایش مىدادند مىرفتید. خب این روزها دیگر خیلى از اشخاص فیلم را دیدهاند و به شدت هم از آن تاثیر گرفتهاند.
شما به فیلم تونى اسکات -«یک عاشقانه واقعى»- اشاره کردید و گفتید در ساختار و صداى روى تصویر و نوع کاربرد موسیقى از «برهوت» الهام گرفتهاست. من «یک عاشقانه واقعى» را به هیچ وجه در کنار «برهوت» قرار نمىدهم. شاید ارتباطى بین آنها باشد اما خود مالیک هم از فیلمهاى دیگرى مثل «بانى و کلاید» تاثیر گرفته بود. ببینید همه ما، همه فیلمسازان، هنرمندان و آهنگسازان یک ملاک داریم معیارى که به ما هویت مىدهد و در زندگى الهامبخشمان بودهاست. براى من «برهوت» مالیک یکى از همان معیارهاست.