اشاره: نوشته زیر ترجمه‌ای بود از مجموعه گفت و گو‌هایی چاپ شده در مجله «مووی میکر» که در تاریخ‌ ۲۳ دی ۱۳۸۳ با عنوان «هدف: آزار تماشاگر» به چاپ رسید.

کلیر سیمپسون (تدوین‌گر)

  • ددى آلن (Dade Alen)

یادگیرى بحث‌هاى مربوط به ساختار و اجرا را بیش از هر کس دیگرى مدیون ددى هستم. درس‌هاى او مثل اصول اولیه دوچرخه سوارى بود. من پیش از آشنایى با او مدام اشتباه مى‌کردم. مثل کسى که بلد نیست تعادلش را حفظ کند و همیشه از روى دوچرخه اش سقوط مى‌کند. اما در حال حاضر دیگر مى توانم تعادلم را حفظ کنم و به راحتى و با سرعت در خیابان‌ها جولان بدهم … چه کیفى داره!

  • الیور استون

الیور استون به هنگام همکارى هاى مشترکمان از شیوه هاى واقع نمایانه آثار مستند (verite)، او از جلوه و تاثیرات طبیعى و ویژه دوربین روى دست و همچنین خرد کردن صحنه به پلان‌هاى کوتاه و قطع‌هاى خشن براى رسیدن به نوعى رئالیسم و همچنین عصبى کردن تماشاگر لذت مى‌برد. او دوست داشت عرصه را بر تماشاگرش تنگ کند. الیور راش‌هاى زیادى را فیلمبردارى مى‌کرد و نوشته‌هاى او در نظرم ثقیل و پیچیده بودند. شما براى رسیدن به روح صحنه مورد نظر او مى‌بایست به سختى از لایه‌هاى تودرتو قصه‌اش مى‌گذشتید و به راحتى آب خوردن احتمال داشت که خط اصلى را گم کنید و همه چیز را از دست بدهید. الیور به من یاد داد که چگونه روح و جوهره هر صحنه را پیدا کنم و در یک لحظه آن را در اختیار خودم در بیاورم.

  • ریدلى اسکات

ریدلى اسکات همیشه در ذهنش یک لغتنامه تصویرى به‌یادماندنى و بى‌نظیر دارد. او مى‌تواند صحنه و احساسات مورد نظرش را با استادى تمام به رنگ، ساختار مناسب و نظم و ترکیبى فرا‌زمانى و ستودنى برگرداند و برایتان مصور کند. من مدتى را در دانشکده هنر به آموختن مجسمه‌سازى مشغول بودم و شاید به همین دلیل توانایى ریدلى اسکات در ترکیب فرم روایى با خلاقیت بصرى محض و موسیقى خوب و تبدیل آن به چیزى جادویى در نظر من نزدیک ترین چیز به آن هنر کیمیاگرى است که من در آن دانشکده شاهدش بودم.

  • رابرت تاون

برخورد با رابرت تاون مثل یک سفر همه جانبه به هالیوود است. جدا از اینکه او یک قصه‌گوى فوق‌العاده توانمند است -چه روى کاغذ چه در بیرون آن. رابرت یک راهنماى خبره و به غایت مطلع در زمینه تاریخ و سیاست‌هاى جارى در استودیوها است. او جنگ و جدل‌ها و چالش‌هاى شغلى متعددى را به‌سلامت پشت سر‌گذاشته است و من براى صراحت، هوش، روح و سخاوت او فوق‌العاده ارزش قائلم. او عاشق جریان تدوین بود چون آن را بازنویسى نهایى فیلمنامه مى دانست و براى او امکان چیزهایى را فراهم مى‌کرد که به هنگام نوشتن مدام در پى کشفشان بود.

  • نیل لابیوت

نیل لابیوت اگر دیدگاه شخصى‌اش را نداشت هیچ چیز خاصى براى عرضه نداشت و خب این در نظرم جذاب و خوشایند است. او فرسنگ‌ها با زن ستیزى و ضدزن بودن (misogynist) فاصله دارد. اگر چه مضامین تلخ و سیاه آثار او چیز دیگرى را نشان مى‌دهند. او علاقمند به کندوکاو و کشف سبعیت در روابط متقابل آدم‌ها است. با این وجود ابزوردیستى است که مى‌توان رگه‌هایى از آثار رنوار و فیلم هاى اولیه بوئول را در کارهاى او پیدا کرد. او در عمق وجودش آدم اخلاق‌گرایى است، البته خواهش مى‌کنم به او نگویید که من این حرف را به شما زدم. من کار‌هاى او را دوست دارم و بخش عمده علاقه من به فقدان حضور عنصر شرمسارى در آن آثار برمى‌گردد. دلیل دیگر اینکه فیلم‌هاى او شوخ طبعى خاصى دارند و به بخش‌هایى از طبیعت آدمى مى‌پردازند که معمولاً کمتر مى‌توانند دستمایه یک فیلم قرار گیرند. علاقه وحشتناک او به تئاتر و سینما واقعاً مسرى است. او آدم با‌هوشى است و اگر کسى بخواهد رابطه‌اش را با او حفظ کند مى‌باید مصرانه خودش را از لحاظ فکرى و در حوزه اندیشه تقویت کند.

کریس لبنزن (تدوین‌گر):

  • کارگردان موفق 

بهترین کارگردان‌ها براى مواد و لوازم در دستشان تعبیر و چاره‌اى دارند.

  • دانش مقدماتى فراوان

دوست دارم خودم را در موقعیت تماشاگر قرار دهم، به خاطر اینکه آنها هیچ چیز درباره شرایط و لوازم و ادوات کار نمى‌دانند.

  • درام در تقابل با مستند

درام یک اجراى حرفه‌اى و کارآمد است. در آثار مستند، اجزا و اجرا‌ها به قدرى واقعى هستند که هیچ وقت نباید طرفشان بروید.

  • تدوین بدون صدا

دوست ندارم با جلوه‌هاى ویژه و صداى موسیقى تحمیق بشوم. فیلم باید با تمام مشکلاتش پیش چشم من باشد.

  • قصه‌گویى پرقدرت

بعضى وقت‌ها قصه از طریق دیالوگ‌ها تعریف مى‌شود، زمانى نیز از طریق تصاویر. بهترین فیلم‌ها ترکیبى از هر دوى اینها در خود دارند.

  • اهمیت دستیار

دستیاران تدوینگر در قبال پروژه‌هاى عظیم کارآمدى بیشترى دارند به خاطر اینکه تا اندازه اى -هر چند کم- از فضا و حال و هواى آن دور هستند. خیلى خوب است اگر در اتاق کار‌تان کسى کمى از شما فاصله بگیرد و فیلم را مثل تمام تماشاگران دنیا ببیند.

  • کارگردان ایده آل

[یک کارگردان ایده آل] کسى است که بر کلیات یک پروژه بزرگ سلطه دارد نه اینکه در جزئیات کوچک نماها گیر بیفتد.

  • فیلمسازى کلاسیک

فیلمسازى کلاسیک تنها به اجراى صحیح (Performance) صحنه‌ها برمى‌گردد: تدوین و موسیقى نقش عمده‌اى در شکل گیرى فیلم ندارند. یک جور فیلمسازى ناب به ساده‌ترین شکل ممکن. خیلى از آثار قدیمى کلاسیک فیلم‌هاى بزرگ و عظیمى بودند که چندان به خودشان توجه نمى‌کردند و خب این خیلى خوبه.

  • مشکل بعضى از سکانس‌ها

اگر با هر آدم کارکشته و پیشکسوتى صحبت کنید به شما مى‌گوید اگر از سکانسى خسته شدید این مسئله به آن سکانس مربوط نمى‌شود، این اتفاق زودتر از اینها رخ داده‌است.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

15 − هشت =