اشاره: نوشته زیر ترجمه‌ای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «جاناتان دمى» که در تاریخ ۲۰ دی سال ۱۳۸۳ در روزنامه «شرق» با عنوان «جسارت بدون ریخت و پاش» به چاپ رسید.

وقتى که از وجود این ستون در روزنامه «دیلی تلگراف» خبردار شدم به نظرم موضوع جالب و مفرحى مى‌رسید. براى همین تمام حواسم را جمع کردم و فکرم را به کار انداختم تا فیلمى را براى آن انتخاب کنم. آخر سر به این نتیجه رسیدم که مى‌خواهم درباره «دنباله‌رو»ى برتولوچى حرف بزنم. شاهکارى که با شرمسارى تمام بار‌ها و بار‌ها از آن دزدى کرده‌ام و به هر نحوى که شده چیزى از آن را در فیلم‌هایم گنجانده‌ام. واضح بود که قبل از هر حرفى مى‌بایست فیلم را دوباره مى‌دیدم اما متاسفانه نسخه دى وى دى یا ویدئویى این فیلم هم مثل خیلى از آثار کلاسیک دیگر نایاب است و به سختى مى‌توان به‌دستش آورد. خب به همین دلیل فیلم دیگرى را براى بحث در نظر گرفتم. فیلمى کم هزینه و کمدى که امسال بیش از چهار بار براى تماشایش به سینما رفته بودم. اسم فیلم «معرکه ناپلئون» (Napoleon Dynamite) است.

نظر شما چیست؟ آیا فکر مى‌کنید با این انتخاب از یک شاهکار مسلم دست کشیدم و به یک اثر مسخره رضایت دادم؟ فیلمى که ورایتى در توصیفش مى‌گوید: «اثرى ابزورد درباره یک جامعه روستایى عقب‌افتاده. کار‌هاى این جماعت عقب‌افتاده ذهنى و حاشیه‌نشین چیزى فراتر از حماقت و خنگى نیست.» شاید دوست داشته باشید نظر «تاد مک کارتى» را هم بدانید. او مى‌گوید: «اگر از جنبه‌هاى سینمایى با نگاهى موشکافانه و سختگیرانه این فیلم را مورد بررسى قرار دهیم به قول فرانسوى‌ها این فیلم یک (nul,avoid) است یعنى صفر؛ یعنى هیچ ارزشى ندارد.» اما به نظر من چیزى که منتقدان بالا نشین مى‌بایست به آن اشاره مى‌کردند و هیچ حرفى از آن نزدند، جذابیت بى‌نظیر این فیلم بود. براى من «معرکه ناپلئون» نشان دهنده نوعى نگاه جسورانه است. آنقدر گستاخ و جسور که گروه زیادى از منتقدان را از خودش فرارى مى‌دهد. تماشاى این فیلم زندگى مرا پربار کرد و براى خانواده‌ام شادى و مسرت به همراه آورد.

من اولین بار اسم این فیلم را از زبان «دنزل واشینگتن» شنیدم. البته در حقیقت او کسى بود که مرا به دیدن فیلم ترغیب کرد. ما در جریان ساخت «کاندیداى منچورى» بودیم. داشتیم خودمان را براى نمایش فیلم آماده مى‌کردیم. در حین یکى از همان گفت و گو‌هاى همیشگى‌مان از او پرسیدم در حال حاضر بچه‌هاى تو از چه فیلمى بیش از بقیه لذت برده‌اند. او جواب داد «اونا به طرز وحشتناکى دیوانه فیلمى شده‌اند به نام ناپلئون… نمى دونم چى چى» به او گفتم بچه‌هاى من دقیقاً از همین فیلم خیلى خوششان آمده‌است. آن زمان فکرش را هم نمى‌کردم که چنین فیلمى اصلاً بتواند نظر مرا به خودش جلب کند. فیلم در آمریکا و انگلستان درجه پی جی گرفته بود و این یعنى بوسه مرگبار. اما نکته‌اى که مرا به حیرت واداشت تماشاى چندباره آن توسط بچه‌هاى دنزل بود. پس با فیلمى طرف بودم که مى‌توانست تماشاگر را چند بار به سالن سینما بکشاند. پس بعد از پایان گفت وگوى‌مان براى تماشاى فیلم به سینما رفتم و عاشقش شدم. فیلم حول رابطه دو برادر،  یکى با دندان‌هاى بیرون زده و دیگرى با شمایل آدمى عقب افتاده، مى‌گردد. بازى بازیگران به قدرى واقعى و ملموس بود که شما از خودمان مى‌پرسید اصلاً فیلمنامه‌اى در کار بوده؟ تمام نماهاى فیلم به شدت ساده اما با دقت ترکیب بندى شده‌اند. بیشتر نماها تقریباً با تصاویر کسى آغاز مى‌شوند که  رو به دوربین در جلوى تصویر در مقابل در یک خانه قرار دارد، چیزى شبیه آثار «بیل اونز» (Bill Owens) که در دهه‌هاى ۶۰ و ۷۰ به عکاسى و ثبت تصاویر چهره‌هاى طبقه کارگر علاقه فراوانى داشت. محل بیشتر ماجراهاى فیلم خانه‌هایى است که صاحب مشخصى ندارند و ما در تصاویر و چشم‌اندازهاى خشک، سرد و بدون جذابیت فیلم شاهد اعمال و رفتار آدم‌هایى مفلوک هستیم. دو برادر فیلم در پى ارتباط با یک دانش آموز مکزیکى و یک دختر سیاهپوست به گونه‌اى خاص متحول مى‌شوند. فیلم هیچ گاه از حالت مسخره و خنده‌دارش دور نمى‌شود و حتى براى یک لحظه هم از فضاى احمقانه اش دست نمى‌کشد و با این حال تماشاى تلاش این آدم‌ها براى بیرون آمدن از دنیاى کوچک و محقر‌شان فوق‌العاده دوست داشتنى و جذاب است.

شما در طول تماشاى «معرکه ناپلئون» یک لحظه هم حس نمى‌کنید که فیلم موضع ترحم‌انگیزى نسبت به شخصیت‌هایش دارد. در ادامه مى‌بینیم رنج فراوان و دردناک این آدم‌ها براى بسط و بهبود زندگى‌شان نوعى رهایى سرخوشانه را براى تک تک شخصیت‌ها به ارمغان مى‌آورد. نکته دیگرى که باعث مى‌شود بى‌اندازه از تماشاى این فیلم لذت ببرم موسیقى آن است. براى لحظه‌هاى کم و بیش امیدوارانه فیلم ما بى‌وقفه موسیقى‌هاى پاپ یا اجرا‌هایى با ارگ را مى‌شنویم. مى‌توانم تصور کنم که گروهى این شیوه انتخاب موسیقى را به درد‌نخور یا اجق‌و‌جق تعبیر کنند اما به نظر من که انتخاب‌ها همه هوشمندانه بوده‌اند. با تمام این حرف ها، «معرکه ناپلئون» ساخته یک کارگردان ۲۴ ساله آمریکایى، «جرد هس» کم کم دارد به یک اثر کالت در آمریکا تبدیل مى‌شود. با اینکه اکران فیلم در ماه ژوئن آغاز شده بود اما فیلم همچنان تا دسامبر تماشاگران خوش را داشت.

جالب اینکه وقتى درباره فیلم حرف مى‌زنیم لحن ما خیلى جدى مى شود اما نکته این جاست که «معرکه ناپلئون» فیلمى واقع گریز و مفرح است. نکته‌اى که من را، چه در مقام یک تماشاگر و چه در مقام یک فیلمساز، سر شوق مى‌آورد اصالت و منحصر‌به‌فرد بودن بى‌حد و مرز این فیلم است. فیلم‌هاى اخیر من به لحاظ بودجه هیچ کم و کسرى نداشتند، بهترین و حرفه‌اى‌ترین عوامل فیلم هاى هالیوودى مرا در ساخت فیلم ها همراهى کردند اما با این حال مدت‌هاست در درونم نجواهایى را مى‌شنوم که مرا به ساخت فیلم‌هاى جسورانه و خلاف جریان ترغیب مى‌کند. کسى که حسرت ساخت آثار غیرمعمول را در سر دارد قطعاً مى‌داند که قرار نیست با چالش‌هایى بزرگتر و مخاطره‌آمیزتر از «معرکه ناپلئون» رو‌به‌رو شود. این فیلم تقریباً با هیچى ساخته شده‌است. پس بى‌معنى است اگر ساخت تجربه‌هاى متفاوت آن قدر براى ما دشوار باشد. امیدوارم یک یا دو سال دیگر این کار را بکنم. آره! آرزویم این است که در یکى دو سال آینده همچنان در من توان و شجاعتى براى ساخت فیلمى شبیه «معرکه ناپلئون» باقى بماند.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

پنج × چهار =