اشاره:گفت و گوى زیر مجموعهاى است از گفت و گوهاى «ژانگ ییمو» با «پرس ریلیز»، «راس فیشر»، «زى چن»، «آسیاتایم»، «لوگان هیل« و «فردتاپل» که در روزنامه شرق در تاریخ ۱۲ بهمن سال ۱۳۸۳ با عنوان «حتى آدمها هم پرواز مىکنند» به چاپ رسید.
«ژانگ ییمو» یکى از سرشناسترین و بهترین کارگردانهاى آسیایى است که در طول سالهاى اخیر طرفداران ویژهاى در جهان پیدا کردهاست. فیلمهاى دوران اول فیلمسازى او چنان کیفیت خیرهکنندهاى داشتند که به سرعت جایگاه او را در میان کارگردانهاى هنرى تثبیت کردند و فیلمهاى دوران تازه فیلمسازى او، نشان دهنده ذهنى خلاق و پویا هستند که مىداند چگونه فیلمى رزمى را به گونه کاملاً هنرى نمایش دهد. سال گذشته نیز، فیلم قبلى او «قهرمان» در جشنواره فیلم فجر حضور داشت. فیلم تازه او با نام «خانه خنجرهاى پران» در جشنواره حضور دارد.
دوران مختلف فیلمسازى شما شبیه نوعى گشت و گذار در عرصههاى گوناگون شده است. در کارنامهتان هم فیلمهاى هنرى کمخرج و تحسینشدهاى مثل «ژودو» و «فانوس سرخ را برافراز» وجود دارد، هم تولیدات عظیم و تماشاگرپسندى مثل «قهرمان» و «خانه خنجرهاى پران» که در ژانر فیلمهاى رزمى ساخته شدهاند. براى ما کمى از سیر حرکتى تان بگویید.
فیلمسازان هم نسل من، نسل پنجم، سرگذشت منحصربهفرد و ویژهاى داشتند. ما اولین گروه فیلمسازانى بودیم که پس از انقلاب فرهنگى از دانشکده عالى فیلمسازى فارغالتحصیل شدیم. به همین دلیل همه ما تجربیاتى شبیه خدمت در ارتش، حضور در کارخانهها، کارگرى و کارهاى دشوار دیگرى را از سر گذرانده بودیم. آن زمان من بیست و هشت سال داشتم و از بقیه هم کلاسىهایم مسنتر بودم. در کنار من اشخاص جوانترى هم مشغول یادگیرى بودند، حتى گروهى از آنها با بچههایشان به سرکلاسها مىآمدند. فکر مىکنم دیگر فهمیدهاید که ما تا چه اندازه پیگیر و مشتاق بودیم. ما شبیه اسفنج شده بودیم، با اشتیاقى دوچندان، بعد از یک خلاء ده ساله، مدام مىخواستیم به دانش و آگاهى برسیم. در یک دوره زمانى (۱۹۸۲-۱۹۷۸) فضاى فرهنگى یک مقدارى باز شد و همه با علاقه فراوان به فعالیتهاى فرهنگى روى آوردند. این اشتیاق تنها به فرهنگ چین محدود نمىشد، و فرهنگ غرب را هم در برمىگرفت. من هیچ وقت در عمرم آن همه آدم ندیده بودم که در جلوى یک گالرى هنرى یا نمایشگاه عکس در صف انتظار بایستند. آن زمان لطیفه بامزهاى ورد زبان همه شده بود. مردم مىگفتند اگر مىخواهى دل دخترى را به دست بیاورى باید کارى کنى که تو را در حال خواندن کتابهاى «نیچه» و «فروید» ببیند…
واقعاً این کار جواب مىداد؟
کاملاً [مى خندد.] فیلمهاى اولیه ما همگى در یک سرى ویژگى خاص مشترک بودند: همه آنها بازتابى از تاریخ و فرهنگ چین را در خود داشتند. تنها به مدت ده سال به طرز حیرتآورى فیلمهاى ما شخصیتها و حال و هواى یکسانى پیدا کرده بود. اما در دهه ۹۰ نسل پنجم دست به ساخت آثار متفاوتى زد. این تفاوتها بیش از هر چیزى محصول توسعه همه جانبه جامعه چند لایهاى چین بود. در طول ده سال اولى که نسل پنجم شکل گرفت فیلمهاى این نسل به توصیف دورانش مىپرداخت. اما بعد از این فیلمهاى ما دیگر شباهتى به هم نداشتند. این فیلمها دیگر وجود ندارند.
خب چه عاملى باعث شد به ساخت فیلمهایى در ژانر هنرهاى رزمى روى بیاورید؟
از زمان کودکى علاقه وحشتناکى به خواندن رمانهاى رزمى (ووشیا) داشتم. اما در اوایل شروع کار نسل پنجم هیچ کس علاقهاى به ساخت این نوع آثار نداشت. اکثر افراد معتقد بودند این مقولات به ندرت سرگرمکنندهاند. اکثراً براى این گونه سینمایى ارزشى قائل نبودند و با نگاهى منفى به تحقیر آنها مىپرداختند. به همین دلیل با وجود علاقه فراوان هیچ وقت در آن دوره جرات نکردم به طرف ساخت چنین آثارى بروم. در اواخر دهه ۹۰ تغییرات عمده اى در صنعت فیلمسازى و اندیشه و نوع نگاه مردم روى داد. بخشى از این موضوع به تغییرات اجتماعى برمىگشت. با خودم گفتم «حالا که مىتوانم به راحتى موضوعات مورد علاقهام را بسازم آیا این توانایى را دارم که رویاهاى کودکىام را هم به تصویر بکشم؟». «آنگ لى» گفتهای معروف دارد: «هر کارگردان مرد چینى حداقل یک فیلم رزمى از کارنامهاش دارد.»
مىشود کمى هم درباره ایده اولیه ساخت «خانه خنجرهاى پران» حرف بزنید؟
من فیلمنامه این فیلم را مثل اثر قبلىام، قهرمان، به اتفاق لى فنگ نوشتم. او رماننویس جوانى است که قصههایش در دوران گذشته اتفاق مىافتد. ویژگى او نگاه مدرن و تازهاش است. این همکارى نتایج بسیارى براى فیلم داشت: مفهوم کلى و ایده اصلى فیلمنامه ارتباط نزدیکى پیدا مىکرد با مسئله یاغىگرى و مبارزهجویى متعارف فیلمهاى رزمى کلاسیک. ما همه رمانهاى رزمى با مایه هاى اینچنینى را مطالعه کردیم و متوجه شدیم هرکدام از آنها حداقل سه بار به فیلم برگردانده شدهاند. به همین دلیل سعى کردیم به سراغ قصه خودمان برویم. ما دو قصه را با هم پیش بردیم و اولویت خاصى را هم در نظر نگرفتیم. برحسب اتفاق اول «قهرمان» را ساختم. پس از موفقیت آن فیلم بیش از پیش نسبت به این ژانر احساس نزدیکى کردم و در خودم جسارت بیشترى را براى کار در این عرصه حس مىکردم. «خانه خنجرهاى پران» بیشتر به یک داستان رمانتیک مدرن شبیه است که در آن شخصیتها هر چیز را در پاى عشق قربانى مىکنند. فیلم به لحاظ مفهومى در تقابل با «قهرمان» قرار مىگیرد. اگر یادتان باشد در آنجا شخصیتهاى فیلم عشق را فداى اندیشهها و دیدگاههایشان مىکنند. در فیلمهاى کلاسیک رزمى به ندرت پیش مىآید که قهرمان اصلى به خاطر عشقش از همه چیز چشم بپوشد. پیش از این مرسوم بود که او به خاطر سعادت و بهروزى عشقش را نادیده مىگرفت. در قصههاى سنتى قواعد بازى و منطق عدالت تغییرناپذیرند. شما نمىتوانید آنها را رد کنید، نباید از آنها سرپیچى کنید اما ما این کار را کردیم.
خب، کلیشههاى کلاسیک فیلم هاى رزمى چیست؟
این فرمولى که برایتان خواهم گفت بیش از بیست سال است که در فیلمهاى رزمى به چشم مىخورد. ما یک زد و خورد داریم بعدش دو شخصیت ما یک قدم به عقب برمىدارند و همدیگر را برانداز مىکنند، شاید کلماتى هم به زبان بیاورند. بعد، دوباره به مدت سى چهل ثانیه به زد و خورد مىپردازند، دوباره از هم دور مىشوند و همدیگر را برانداز مىکنند و چیزهایى را به زبان مىآورند و دوباره به جان هم مىافتند. ما مىخواستیم این قالب را بشکنیم. به همین دلیل از بازیگرها خواستیم در حین مبارزه به گفتن دیالوگهایشان ادامه بدهند. نکتهاى هم درباره دیالوگها بگویم. شما حتى با خواندن زیرنویسها هم چیزهاى زیادى را از دست مىدهید. در این فیلم براى توصیف شخصیت زیباى زن از شعر استفاده کردیم. اشعارى که به زبان چینى شیوایى خاصى دارند اما وقتى به انگلیسى برگردانده مىشوند هیچ معنى خاصى پیدا نمىکنند و کیفیت فوقالعادهشان را از دست مىدهند.
شما همچنین این قضیه مبارزه و دیالوگها را با رقص ترکیب کردید…
یکى از نقاشىهاى تانگ الهام بخش من در این باره بود. در آن نقاشى رقصندهاى روى طبلها یک جور رقص آیینى با آستین هاى بلند (Long Sleeve) انجام مىدهد. بازیگر من «ژانگ زىیى»، دو ماه تمام براى این کار تمرین کرد. با این وجود فیلمبردارى آن سکانس بیش از بیست جلسه طول کشید. بعد از پایان فیلمبردارى این بخش فیلم او تا مدتها نمىتوانست دستش را تکان بدهد!
چرا براى آن صحنه آنقدر وقت صرف کردید؟
چیزى که من در ذهنم داشتم یک جور طراحى حرکات موزون بود که شش ماه با طراح آن تمرین کردیم. اما موقع فیلمبردارى، آنچه که مىخواستم، درنیامد و براى همین از او عذرخواهى کردیم و با طراح حرکات اکشن کارمان را ادامه دادیم.
فیلمبردارى «خانه خنجرهاى پران» را «ژائو ژیائودینگ» انجام داده که واقعاً مبهوت کننده است. شما خودتان فیلمبردار بودهاید آیا این مسئله باعث نشد سرصحنه فیلمبردارى ناهماهنگى و اختلاف نظر پیش بیاید؟
من قبل از شروع فیلمبردارى کلیه جزییات مدنظرم را با تک تک عوامل ساخت فیلم مطرح مىکنم. زوایا، سرعت، ضرباهنگ (تمپو)، رنگ و حتى نوع حرکت دوربین؛ من تمام خواستههایم را به صورت جزء به جزء برایشان تشریح مىکنم. آنها هم این مسئله را مىدانند و آن را پذیرفته اند. به نظرم این یک مزیت است که قبل از کار همه چیز را به صورت واضح و روشن بیان کنید. زمان فیلمبردارى دیگر همه چیز را به عهده خودشان مىگذارم. آنها از دیدگاهها و ایدههاى من به خوبى مطلعاند و این تعامل، آرامش و عدم جنجال را به هنگام فیلمبردارى برایمان تضمین مىکند.
در دو فیلم آخر شما فرم کاملاً به چشم مىآید. آنها آثار خوش فرمى هستند که رنگ نقش بسیار چشمگیرى درشان پیدا کرده است. آیا اینها هم دغدغههاى جدید شماست؟
رنگ همواره یکى از دغدغههاى مهم من بوده است. دیدگاههاى من درباره شکل، ساختار و همچنین رنگ از اولین فیلمام، ذرت سرخ، تا به امروز هیچ تغییرى نکردهاند. خب شما در هر فیلم با قصهاى متفاوت روبهرویید که براى فیلمبردارى شیوه خاص خودش را مىطلبد. مثلاً در هنگام ساخت «راهى به سوى خانه» یا «نه یکى کمتر» نیازى به فرم تصویرى پرنقش و نگار با جزئیات فراوان نمىدیدم. من کیفیت بصرى «قهرمان» و «خانه خنجرهاى پران» را براساس قصههاى آنها برگزیدم و ترجیح دادم براى این دو فیلم این رنگها و این نوع فرم را در نظر بگیرم.
آیا اشتیاق شما براى رسیدن به یک فرم تازه روى انتخاب فیلمنامههایتان نیز تاثیر داشت؟
ببینید من براى فیلمهایم شیوههاى مختلفى را به کار گرفتهام. مثلاً در زمان ساخت «قصه کیوشو» براى این که فیلم فضاى مستندگونهاى پیدا کند به جاى دوربین ۳۵ میلى مترى از دوربین ۱۶ میلىمترى استفاده کردم. اما فیلمهاى «قهرمان» و «خانه خنجرهاى پران» مىتوانستند در هر زمانى رخ دهند ما نمىخواستیم خودمان را به ژانر رزمى محدود کنیم. من از رنگ سیاه خوشم مىآمد و شنیده بودم افراد «سلسله کوینگ» از رنگ سیاه زیاد استفاده مىکردند به همین دلیل در «قهرمان» من هم رنگ سیاه را در مکانهاى مختلف، اسبها، پوشش بازیگران … به کار گرفتم. این اتفاق در «خانه خنجرهاى پران» طور دیگرى بود. علاقه زیاد به نقاشى هاى دوران «سلسله تانگ» (Tang) باعث شد رنگهاى آنها را در جاى جاى فیلمم استفاده کنم.
این سومین حضور «ژانگ زىیى» در فیلمهاى شماست. فکر مىکنید حضور او باعث شکوفاشدن ذوق هنرى شما مىشود یا به نظرتان او سرشار از نبوغ هنرى است؟
او در بازیگرى استعداد بىنظیرى دارد، بسیار باهوش است و در طول این چند فیلم پیشرفت چشمگیرى داشته. وقتى براى اولین بار در فیلم «راهى به سوى خانه» با او کار مىکردم در ایفاى نقشش بىاندازه نیازمند هدایت و توضیحات من بود که خب خیلى وقت ما را مىگرفت. اما با این حال در زمانى کوتاه، او که تنها مىتوانست در بازىاش احساسات بسیار سادهاى را به نمایش بگذارد به جایى رسید که توانایى نمایش حسهاى پیچیده و بازى در نقشهاى چندوجهى را پیدا کرد. مهمترین ویژگى او وسواس و کمال گرایى است. یادم مىآید در زمان ساخت «قهرمان» با دقت و اشتیاق فراوانى کلیه حرکات و بازى «مگى چونگ» را زیرنظر داشت. او آدم محکم و قرصى است. شما مى توانید به خوبى حس توانایى و قدرت را در بازى او ببینید. خب حالا ما به جایى رسیدیم که کل فیلم «خانه خنجرهاى پران» حول شخصیت او دور مى زند. او در این فیلم نماینده نسلى از جوان هاى چینى است که حاضرند براى عشق از همه چیز بگذرند.
واقعیت دارد که شما او را در حین ساخت یک آگهى تبلیغاتى دیده اید؟
بله، او آمده بود تا براى ایفاى نقشى در یک آگهى تبلیغاتى (شامپو) امتحان بازیگرى بدهد. ما وارد اتاقى شدیم که در آن کلى دختر با موهاى بلند در صف انتظار ایستاده بودند. در میان آنها او نظر مرا به خودش جلب کرد. ما با هم حرف زدیم و بعد براى مدتى ارتباطمان با یکدیگر قطع شد و البته آن آگهى هم ساخته نشد. زمانى که قرار شد «راهى به سوى خانه» را بسازم چهره او به نظرم آمد و توانستیم او را براى بازى در فیلم پیدا کنیم.
البته در فیلمهاى شما همیشه زنها شخصیت هاى باصلابت و محکمى داشتهاند…
پس از ۲۰۰۰ سال، سیستم فئودالى هنوز در چین وجود دارد و خب این مسئله براى زنان ما بسیار حیرتآور است. واقعاً خیلى جالب و تماشایى است وقتى زنى را مىبینید که مىخواهد همه قوانین جارى را زیر پا بگذارد، در مقابل یک سیستم قدعلم کند و تمام قالبهاى موجود را بشکند. و نکته دیگر این که زنها در فیلمهاى من معمولاً معانى یا مفاهیم تمثیلى ژرف ترى دارند.
در غرب مخاطب فیلمهاى قبلى شما تماشاگران آثار هنرى بودند و پیش از این براى نمایش فیلمهایتان در چین دچار مشکلات عدیدهاى بودید. در حال حاضر دو فیلم آخرتان مخاطب فراوانى پیدا کرده و دولت چین هم براى نمایش آنها دردسرى درست نکرد. شما تغییر کردهاید یا اتفاق دیگرى افتاده است؟
من هیچ تغییرى در خودم یا مخاطبم حس نمىکنم. «خانه خنجرهاى پران» یک فیلم تاریخى و سرگرم کننده است و به لحاظ سیاسى اثر حساسیت برانگیزى نیست. مطمئن باشید اگر بخواهم فیلمى درباره انقلاب بسازم قطعاً با مشکلات فراوانى رو به رو مىشوم. ببینید تمام این مسائل به فیلمنامه برمىگردد، من تغییر خاصى نکردهام. فقط قصههاى متفاوتى را براى کار برگزیدم.
فکر مىکنم متوجه شده اید که حالا تعداد کثیرى از تماشاگران غربى به تماشاى فیلم هاى شما مى روند و این موضوع چه چالش هاى جدیدى را پیش روى شما قرار داده است؟
صادقانه بگویم من هیچ چیزى از بازارهاى غرب نمىدانم و با این وجود چینىها همیشه مرا متهم مىکنند که فیلمهایت را براى غربىها مىسازى شاید تعجب کنید من یک ذره هم انگلیسى بلد نیستم. نکته دیگر اینکه غرب عرصه پهناورى است وقتى مىگویید غرب منظورتان کدام کشور است؟ من دو بار در مراسم اسکار شرکت کردهام. هر دو بار حس کردم این مراسم ارتباط چندانى به من و افکارم ندارد و بیشتر از هر چیزى به سلیقه زیبایىشناختى و معیارهاى آمریکایىها برمىگردد. هر دو بار احساس مىکردم با یک بازى کاملاً آمریکایى طرفم. آن زمان بود که متوجه شدم چرا کارگردانهاى اروپایى هالیوود را به سم تشبیه مىکنند. پس به من حق بدهید وقتى که فهمیدم «قهرمان» در بیش از هزار سینماى آمریکا به نمایشدرآمده، کلى شگفت زده بشوم…
ولى گویا با این دو فیلم و شهرتى که برایتان به همراه آورده اند امکان کار در هالیوود برایتان مهیا شدهاست؟
بعد از موفقیت «قهرمان» کمپانىهاى بسیارى با من تماس گرفتند. به شما گفتم من زبان انگلیسى بلد نیستم. مىخواهم همچنان به ساختن فیلم هاى چینى ادامه بدهم. براى همین هیچ برنامهاى براى کار در آمریکا ندارم. من نه آمریکا را مىشناسم و نه قهرمانها و داستانهایش را.
دوست دارید چه عناصرى از فیلمتان در خاطر تماشاگر ثبت شود؟
تصاویر پرشکوه، تماشایى و خیره کنندهاش. من همیشه سعى مىکردم در فیلمهاى گذشتهام به فیلمبردارى واقع گرایانه (رئالیسم) نزدیک شوم، اما به واقع عاشق تصویرپردازى فیلمهاى چینى هستم. دوست دارم اگر ۱۰ سال بعد در کتابى خواستند درباره فیلمهاى من بنویسند بگویند: «تصاویر فیلمهاى ژانگ ییمو کیفیت خیره کننده و باشکوهى داشت که کاملاً برآمده از سبک چینى بود.» اما درباره این فیلم ببینید مهمترین نکته فیلمهاى رزمى «قدرت تخیل» آنهاست. با این وجود همه آنها به خاطر حضور چند صحنه خاص یا بعضى از نشانههاى درون فیلمنامه روى مخاطب تاثیر خاصى مىگذارند این دقیقاً همان چیزى بود که من به دنبالش بودم شاید سالهاى بعد کسى قصه این فیلم را به خاطر نیاورد اما مطمئنم هیچ تماشاگرى صحنه حرکات موزون این فیلم را فراموش نخواهد کرد.