اشاره: نوشته زیر ترجمهای بود از گفت و گو با «جو استرهاز» چاپ شده در مجله «مووی میکر» که در تاریخ ۲۵مرداد ۱۳۸۴ با عنوان «کارگردان دشمن شماست» در ستون «ده فرمان» روزنامه شرق به چاپ رسید.
۱. فیلمهاى جدید را خیلى تماشا نکنید. این روزها فیلمهاى بیشتر سینماها واقعاً مزخرفند. تماشایشان بدجورى ناامیدتان مىکند. سینما رفتن این روزها نتیجهاى جز دلتنگى و افسردگى ندارد. به سینما مىروید و از خودتان مىپرسید: «چرا این کارگردانها به جاى اینکه فیلمنامههاى من رو بخرن و اونارو بسازن، این فیلمنامه نفرت انگیز و مشمئزکننده رو ساختن؟» خودتان را از این فلاکت نجات دهید. به جایش کتاب خوب بخوانید.
۲. با کسى رودربایستى نداشته باشید. خیلى صریح و رک حرفتان را بزنید. اگر مدیر اجرایى یک استودیو ایده احمقانه و مزخرفى را مطرح کرد، نگویید: «خب، جذابه اما …» خیلى محکم بهش بگویید «ایده واقعاً آشغال و چرتیه!» طرفهاى حساب شما احمق نیستند، خیلى مغرورند. آنها در ته وجودشان مىدانند که ایده هایشان آشغال است.
۳. نگذارید شما را به دست بردن در نوشتههایتان و تغییرشان متقاعد کنند. کارگردان که فیلمنامهنویس نیست. همین طور تهیهکننده و مدیر اجرایى و بقیه. نوشتن شغل شما است. شما براى امرار معاش و چرخیدن زندگیتان مىنویسید. شما یک حرفهاى هستید و آنها آماتور. جدىشان نگیرید. خودتان را به بىخیالى بزنید. کارى کنید که به ماهیت واقعى خودشان پى ببرند.
۴. قصه سرهم نکنید. فیلمنامههاى دقیق و پرجزئیات بنویسید. چرا نمىکوشید تا یک مشت خودپرست کم مطالعه و ناوارد را به توانایى هایتان متقاعد کنید؟ فقط بنشینید درباره یک چیز لعنتى بنویسید. اگر کارتان را درست انجام بدهید، به مراتب شرافتمندانه تر از این است که مدام حرفش را بزنید و به این و آن وعده اش را بدهید.
۵. از ته وجودتان براى فیلمنامه مایه بگذارید. زندگى کوتاه است. کوتاه تر از آن چیزى که فکرش را مى کنید. فیلمنامههاى سفارشى ننویسید. اگر استودیو به شما تکلیف کرد تا چیزى بنویسید، تنها در صورتى به این کار تن بدهید که موضوع مورد نظر با دغدغه هاى معنوى، روانى یا حتى […] شما همخوانى داشته باشد.
۶. همیشه درباره نسخه اول فیلمنامه دروغ بگویید. موقعى که مىخواستم فیلمنامه «غریزه اصلى» را به قیمت خوبى بفروشم، مدام به کلیه عوامل و سینماگرها مىگفتم که براى نوشتن آن یک سال وقت صرف کردهام. وقتى فیلم در سال ۱۹۹۲ کلى سروصدا کرد و توى دهانها افتاد راستش را به همه گفتم: نوشتن فیلمنامه فقط ۱۳ روز وقت مرا گرفته بود.
۷. رازهاى خانوادگى را به خاطر داشته باشید. اگر براى نوشتن به مخمصه افتاده اید، به چیزهایى که در خانوادهتان حرفى از آنها نبود فکر کنید. جایى در پس آنها حداقل یک فیلمنامه خوب نهفته است.
۸. هیچ وقت در رابطه با کارگردان حرف شنوى نداشته باشید. تا کمر برایش خم نشوید. مهم نیست که او چقدر خوشرو و جذاب است. کارگردان در هر حالى دوست و همکارتان نیست. او دشمنتان است. او مىخواهد دیدگاه خلاقانهاش را به شما تحمیل کند. قصدش این است نوشته را بگیرد، آن را به اثر پر جار و جنجال تبدیل و آخر سر افتخار همه چیز را نصیب خودش کند.
۹. تا اندازهاى از خوش قلبى دست بردارید. کمى بددل باشید. مدیر محبوب و پیر برنامههاى من، «گاى مک الواین» یک بار به من گفت: «هیچ قلبى تیرهتر از قلب سیاه یک مدیر برنامه وجود ندارد.» با وجود اینکه او سالهاى سال مدیر برنامههاى من بود و واقعاً دوستش داشتم – روز بعد که شد اخراجش کردم.
۱۰. اجازه ندهید حرامزادهها شما را از میدان به در کنند. اگر نتوانستید فیلمنامهتان را به کسى بفروشید… یا اگر فیلمنامهتان را فروختید و آنها نویسنده دیگرى را براى سلاخىاش آوردند… یا اگر کارگردانى در گفت وگوهایش ادعا کرد که فیلمنامه واقعى اثر محصول ذهن خودش است… یا اگر بازیگرى ادعا کرد که بهترین جملات فیلمنامهتان را او با بداهه پردازى گفته است… یا اگر رسانه ها شما را تحویل نگرفتند… خیلى راحت و ساده بنشینید و فیلمنامه دیگرى بنویسید و اگر دوباره این اتفاقات برایتان افتاد، دوباره و دوباره و چندباره بنویسید… تا وقتى که آنچه که روى پرده دیدید برگردان دقیق دیدگاههاى شما توسط کارگردان باشد.
فیلمشناسى جو استرهاز: غریزه اصلى۲: اعتیاد خطر (۲۰۰۶) فیلمى از آلن اسمیتى: بسوز هالیوود، بسوز (۱۹۹۷)، دروغگویى در آمریکا (۱۹۷۷)، بى بندوبار (۱۹۹۵)، دختران نمایش (۱۹۹۵)، اسلیور (۱۹۹۳)، جایى براى فرار نیست (۱۹۹۳)، غریزه اصلى (۱۹۹۲)، جعبه موسیقى (۱۹۸۹)، check out (۱۹۸۹)، خیانت شده (۱۹۸۸)، Big shots (۱۹۸۷)، قلب آتش (۱۹۸۷)، تیغ تیز / تیغ مفرس (۱۹۸۳)، فلش دنس (۱۹۸۳)، FIST (۱۹۸۷) و….