اشاره: یادداشت زیر جزو آخرین نوشته های من بود که در ۱۳ مرداد ۱۳۸۴ قبل از ترک وطن در روزنامه شرق به مناسبت «روز خبرنگار» به چاپ رسید. پس  از گشت و گذار بالاخره در وب‌سایت‌هایی که اصلا فکرش را هم نمی کردم آن‌ را یافتم.‏
«لوئیس بونوئل» خوب می‌دانست از روزنامه‌ها چه می‌خواهد. در آخرین صفحه کتاب «با آخرین نفس‌هایم» می‌خوانیم: «آخرین حسرتم این است که نمی‌دانم پس از من چه پیش خواهد آمد. باید اعتراف کنم که یک آرزو برایم باقی مانده است؛ خیلی دلم می‌خواهد وقتی که مُردم هر ۱۰ سال یک بار از میان مرده‌ها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانه‌های جمعی دارم، چند روزنامه بخرم، این آخرین آرزوی من است: روزنامه‌ها را زیر بغل بزنم، بعد کورمال کورمال به قبرستان برمی‌گردم و از فجایع این جهان باخبر می‌شوم. سپس با خاطری آسوده در بستر امن گور خود دوباره به خواب می روم.‏»

آرزوی بونوئل تصویر تمام عیاری از برطرف کردن نوعی نیاز است. عطش آگاهی بیشتر از شرایط موجود و اوضاعی که هر کسی در محدوده خویش تجربه‌اش می‌کند، چیزی نیست که کسی بخواهد آن را کتمان یا تحقیر کند. آگاهی از شرایط فاجعه‌بار در عین ناتوانی و انفعال در برابر آن، عین آسودگی است. اصولاً وسوسه انگیزی و جذابیت آگاهی از شرایط با مسئله قدرت گره خورده‌است. احساس اینکه «هر چه بیشتر بدانی، قدرتمندتری» همان فرضی است که ته ذهن آدم‌های بسیاری جا خوش کرده. خبرنگاران و روزنامه‌نگاران حلقه واسط بین قدرت و مردمند. به همین دلیل نزدیک‌ترین و آشناترین گروه به روابط و ساختارهای قدرتمند حوزه های کاریشان و نیا‌ز‌های درون جامعه هستند. شاید همان نزدیکی به قدرت است که باعث می‌شود به تدریج گروهی از آنها جزیی از سیستمی بشوند که در نگاه اول به نقد آن مشغولند. برای همین است که نویسندگان کایه دو سینما آغازگران موج نوی سینمای فرانسه می‌شوند و از ژورنالیسم به فیلمسازی رو می‌آورند و از طرف دیگر «شان پن» آمریکایی برای غلبه بر وسوسه بیشتر دانستن -چون اعتماد تمام و کمالی به رسانه‌های تصویری ندارد- با عنوان خبرنگار به بغداد و تهران می رود. حتی می‌توان تصویر گویاتر این قضیه را در ثبت نام گروهی از روزنامه نگاران برای انتخابات مجلس یا حضور معاون سردبیر یک روزنامه در کابینه به عنوان «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی» یا «سخنگوی دولت» دید. «چارلز فاستر کین» مشهورترین شخصیت سینمایی و همان کسی که در انتخاب بهترین فیلم‌های تمام عمر منتقدان و فیلمسازان مدام نامش تکرار می‌شود، تجسم دیگری از همان درهم آغوشی با قدرت است. روزنامه‌نگاری که سلطان مطبوعات و میلیونر دورانش می‌شود و در ازای آن عشق و احساس را می‌بازد. جالب اینکه «ویلیام راندولف هرست»، سلطان مطبوعات آمریکا، که بین خودش و کین شباهت‌های زیادی را دیده بود، تمام تلاشش را به کار گرفت تا از نمایش «همشهری کین» (اورسن ولز) جلوگیری کند، اما موفق نشد. شاید او هم می‌بایست به این نتیجه می‌رسید که باید روزنامه‌نگاری را کنار بگذارد و در حوزه سینما (هنر، قدرت و ثروت قرن بیستم) سرمایه گذاری کند.‏

آگاهی تماشاگران از دنیا و واقعیت‌های چندوجهی زندگی کین نیز به واسطه جست وجوهای خبرنگار جوان دیگری صورت می گیرد. علاقه بی‌حد و حصر دست یافتن به حقیقت روی دیگر سکه رسیدن به قدرت است. این مسئله در کنار رمزگشایی از یک سیستم قدرتمند، مواجهه با خطر، پیروزی یا عدم موفقیت در رسیدن به نتیجه نهایی، کنجکاوی و تیزبینی در همه اجزای زندگی و زندگی خصوصی ناآرام و همواره در معرض تهدید نکاتی است که باعث می‌شوند، خبرنگاران در کنار کارآگاهان خصوصی و پلیس‌ها فهرست بلندبالایی از شخصیت‌های سینمایی را به خود اختصاص دهند. تماشاگران مجبور بودند برای شناخت بیشتر و فضای پرآشوب و دردناک جنگ یا شرایط بحرانی یک کشور با خبرنگاران فیلم‌هایی شبیه «غلاف تمام‌فلزی» (استنلی کوبریک)، «سالوادور» (الیور استون)، «کشتزار‌های مرگ» (رولند جافی) یا «آمریکایی آرام» (فیلیپ نویس) همراه شوند و در انتها دیگر بی‌اعتنایی اولیه را نداشته باشند.خبرنگار فیلم «آدم‌های نازنین» (جاسمین دیزدار) حالت افراطی این قضیه بود، کسی که پس از تماشای عمل قطع پای مجروحی در بوسنی هنگام بازگشت به انگلستان دچار روان پریشی می‌شود و می‌خواست از پای خودش خلاص شود. تلاش‌های «آل پاچینو» در «افشاگر» (مایکل مان) و «کیت بلانشت» در «ورونیکا گورین» (جوئل شوماخر) تحسین برانگیز بود. تلاش‌های «لری فیلینت» برای اثبات حقانیت خودش در «مردم علیه لری فیلینت» (میلوش فورمن) همان عنصری بود که تماشاگر را تا آخرین لحظه روی صندلی سینما می‌نشاند. سخت بود، باور کنیم که هیچکاک یک خبرنگار را وارد معرکه آثارش نکرده باشد (خبرنگار خارجی). اصلاً انگار شخصیت یک خبرنگار همان چیزی بود که کاملاً در دنیای هیچکاک معنی واقعی خودش را پیدا می‌کرد. شاید متفاوت‌ترین نگاه‌ها را آنتونیونی در «حرفه: خبرنگار» (مسافر) و فلینی در «زندگی شیرین» داشتند. شخصیت اصلی فیلم «زندگی شیرین» مارچلو پاپاراتزی نام داشت که بعدها این لقب به یک اصطلاح رایج تبدیل شد. تصویر امروزی‌تری از خبرنگاران و ژورنالیست‌ها را می‌توان در فیلم‌های «Shattered Glass» (بیلی ری) و مجموعه «جنسیت و شهر» دید که در یکی روزنامه نگار جوانی ۲۳ گزارش دروغی و جعلی را در مجله «هرالد تریبون» چاپ می‌کند و در دیگری «کری» (سارا جسیکا پارکر) تجربیات خود و دوستانش را هر هفته به صورت یک ستون نیویورک تایمز می‌نویسد و در معرض قضاوت خوانندگانش قرار می‌دهد.‏

بعد از دوم خرداد رویای بونوئل به عادت هر روزه بخشی از جامعه ما تبدیل شد. به همراه انتشار روزنامه «جامعه» و پس از آن روزنامه‌های دیگر با سر و شکلی تازه، نثری متفاوت و حضور نسلی جوان، پرامید و تلاشگر در آنها خودمان را ملزم می‌دیدیم حتی اگر علاقه‌ای به مطالعه نداریم حتماً تیتر‌های روزنامه ها را مرور کنیم. بخشی از سوژه‌های آنها مستقیماً دستمایه ساخت فیلم‌ها قرار گرفتند مثل گزارش روزنامه خرداد که به ساخت «بمانی» (داریوش مهرجویی) و خبر خودکشی یک جوان که به نوشته شدن فیلمنامه «طلای سرخ» توسط «عباس کیارستمی» منتهی شد. با این حال تصویری که خبرنگاران در این سال‌ها از خودشان روی پرده دیدند شباهت چندانی به آنها نداشت. زوج روزنامه نگار فیلم «پارتی» (علی مصفا و هدیه تهرانی)  ساخته «سامان مقدم»،  یا زوج خبرنگار فیلم «قرمز» (فریدون جیرانی) به هیچ وجه برای آنها دوست داشتنی نبود.

در سال‌های قبل از دوم خرداد دو سه تصویر از خبرنگاران را خوب به یاد می‌آوریم. مخملباف در «عروسی خوبان» شخصیتی داشت به نام «حاجی» که پس از کلی عکس از معضلات اجتماع تنها عکس گل آفتاب گردانش در مجله چاپ شد. روزنامه نگار قدیمی و بازنشسته (با بازی جلال مقدم) در فیلم «دندان مار» یا «نوری» روزنامه‌نگار (مرحوم هادی اسلامی) در «سرب» یا خبرنگار «تیغ و ابریشم» جزء شخصیت‌های مورد علاقه مسعود کیمیایی بودند. نکته اینجا بود که شوخی‌های «محمدرضا هنرمند» با روزنامه‌های بعد از دوم خرداد و خبرنگاران در «مومیایی ۳» به مراتب دلنشین‌تر از حرف‌های رو به دوربین شخصیت‌های فیلم «اعتراض» (مسعود کیمیایی) در مورد روزنامه‌نگاران از آب درآمده بود. حتی می‌توانیم به این اشاره کنیم که «علی حاتمی» در مجموعه تلویزیونی «هزاردستان» به خوبی نشانمان داد که جامعه ما پتانسیل ترور یک روزنامه‌نگار را (متین‌السلطنه سردبیر روزنامه «عصر جدید» با بازی پرویز پورحسینی) دارد. تلویزیون هم در «کیف انگلیسی» (ضیاءالدین دری) روزنامه‌نگاران اصلاح طلب را نشانه رفته بود. به نظر می‌رسد روزنامه‌نگاری (خبرنگاری) و فیلم رابطه‌ای متقابل دارند، با هم حرف می‌زنند و از خلال مکالمه آنها است که لذتی عظیم نصیب ما می‌شود.‏

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

نوزده + چهارده =