اشاره: نوشته زیر٬ ترجمهای است از گفتگوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «نورمن جیسون» که در تاریخ ۴ خرداد سال ۱۳۸۴ در روزنامه «شرق» با عنوان «گونگا دین، گونگا دین باوقار» به چاپ رسید.
وقتى سالهاى گذشته زندگىام را مرور مىکنم، به خاطر مىآورم اولین فیلمى که تمام ذهن مرا درگیر خودش کرد و تا ابد در فکرم ماند «گونگا دین» ساخته جورج استیونز بود. ده ساله بودم و با خانوادهام در تورنتو زندگى مىکردیم. آن وقتها بعدازظهر به سینماى محلهمان مىرفتم. سانس بعدازظهر از ساعت ۲ شروع مىشد. اول از همه برایمان فیلمهاى خبرى کوتاه نشان مىدادند. بعد یک انیمیشن کوتاه و سپس یک سریال معمولاً تارزان یا The lone Ranger خب تازه بعد از همه اینها خودمان را براى تماشاى دو تا فیلم بلند آماده مىکردیم: یک فیلم از آثار مطرح روز و دیگر یک فیلم رده ب. همین موضوع باعث مىشد که همه تماشاگران ساعت شش بعدازظهر گیج و منگ، تلو تلو خوران با چشمهاى قرمز و خسته و بعضاً اشکآلود و در حالى که شدیداً تحت تاثیر فضاى فیلمها قرار گرفته بودند از سینما بیرون بیایند. آن طور که یادم هست در همین زمانها بود که «رُدیارد کیپلینگ» را شناختم و شعر معروفش را درباره «گونگا دین» حفظ کردم. دیگر رویاهاى من پر شده بود از دلاورىها و ماجراجویىهاى ارتش بریتانیا در دورترین جاى قلمرو این امپراتورى. یادم مىآید براى خودم کلکسیونى از سربازهاى سربى ساخته انگلستان را جمع کرده بودم. آن سربازها نماینده هنگهاى مختلفى بودند که تحت رهبرى ملکه ویکتوریا در هندوستان خدمت مىکردند و براى فتح گردنه خیبر (جایى میان افغانستان و پاکستان) جنگیده بودند.
آن زمان آرزوى بزرگ من پیوستن به پلیس سواره نظام کانادا نبود. بلکه مىخواستم وقتى بزرگ شدم وارد ارتش سواره نظام بنگال بشوم. تمام آرزویم این بود که به همراه گروهبان «آرچى بالدکوتر» (کرى گرانت) یا گروهبان «مک» (ویکتور مکلاگلن) یا گروهبان «تامى» (داگلاس فربنکس جونیور خوش تیپ و دوست داشتنى) در ارتش خدمت کنم. فکرش را بکنید این قضیه براى این کودک ده ساله کانادایى چه ماجراهاى جذاب و دیدنىاى را به همراه داشت. باز به یاد مىآورم که دائماً سعى مىکردم مثل کرى گرانت حرف بزنم. آن روزها هیچ وقت فکرش را نمىکردم روزى به حرفه فیلمسازى روى بیاورم. روابط بین سه شخصیت اصلى آن فیلم همان دنیاى آرمانى من بود. شوریدن علیه قدرت و مقامات مسئول و مافوق وفادارى و تعهد عمیق نسبت به یکدیگر و شور و اشتیاق فدا کردن خودشان در راه خدا و کشور اساس این دنیاى آرمانى را شکل مىدادند.
دشمنان این شخصیتها نیز در هالهاى از رمز و راز و سبعیتى مرگبار به تصویر کشیده شده بودند. چیزى که شاید معادل امروزىاش طالبان و القاعده بشود. «سام جافى» با یک گریم کاملاً واضح نقش یک مامور هندى مظلوم و رنجیده و اما در همین حال جسور و بىباک حمل آب «گونگا دین» را بازى مى کرد.یکى دیگر از شخصیتهاى مورد علاقه من یکى از همان گروهبانهاى تیپیک باهوش و بافراست انگلیسى بود که «رابرت کوت» نقش او را ایفا کرد. رابرت یکى از همان بازیگرهاى فوقالعادهاى بود که در فیلمهاى آمریکایى آن دوران معمولاً نقش واحدى را بازى مىکرد. «گونگا دین» در یوتا و آریزونا فیلمبردارى شده بود، اما فضا به قدرى شبیه شمال هندوستان بود که شما لحظهاى هم به این فکر نمىافتادید که فیلمبردارى این فیلم در آمریکا صورت گرفته است. با اینکه من علاقه بىحد و حصرى به این فیلم دارم، معتقدم «گونگا دین» در مجموعه فیلمهاى به یادماندنى «جورج استیونز» اثر مهمى به حساب نمىآید. با این حال اما نشان از این داشت که او بعداً سازنده شاهکارهاى کلاسیک سینماى آمریکا مثل «مکانى در آفتاب» یا «غول» خواهد شد. بماند که او در نظر تمام کودکانى که من مىشناختم او سازنده «گونگا دین» بود. به نظر من این فیلم فوقالعاده سیاه و سفید همچون «مهاجمان صندوقچه گمشده» اسپیلبرگ به مراتب از بیشتر فیلمهاى امروزى پرانرژىتر است و همچنین تحرک و پویایى بىنظیرى دارد. استیونز مدتى فیلمبردار بود و همین مسئله باعث مىشد تمام فیلمهاى او کیفیت بصرى منحصر به فردى پیدا کنند. او نسبت به جزئیات وسواس و دقت عجیبى داشت و شدیداً مىخواست دوربین در مجموعه اثر تمام جزئیات مد نظرش را آشکار کند. «جو آگوست»، فیلمبردار او در این فیلم تحت مدیریت استیونز در تک تک نماها، گرما و گرد و غبار را به خوبى ثبت کرده است. واقعیتش را بخواهید، احساس مىکنم شور و حال و تنش موجود در فضاى «گونگا دین» و همچنین کارگردانى تمام و کمال و بدون نقص آن تخیل مرا به کار گرفت و باعث شد این فیلم در ذهن من جا خوشکند.
جسارت «جورج استیونز» در ساخت این فیلم آنجا بود که نشان مىدهد کسانى که قربانى بىعدالتىهاى جامعه شدهاند و آزادىهایشان سلب شده سرانجام مىتوانند طعم کامیابى و پیروزى را بچشند. «گونگا دین» فیلمى است که به صورتى حماسى و رمانتیک وقار، جایگاه والا، اعتبار و ارزش کسى را جشن مىگیرد که از تبعیض و نژادپرستى در عذاب به سر مىبرد. وقتى کارهاى قبلىام را مرور مىکنیم کاملاً برایم واضح است که «گونگا دین» تاثیر غیرقابل انکارى در زندگى شخصى و آثار من گذاشته است.