اشاره: نوشته زیر، ترجمهای است از گفت و گوی روزنامه «دیلی تلگراف» با «کریستوفر دویل» که در تاریخ ۲۲ آبان سال ۱۳۸۴ در روزنامه «شرق» با عنوان «نسلى که «آبى» را نمىفهمد » به چاپ رسید. از قرار معلوم این آخرین ترجمه/نوشتهای است که پیش از خروج از ایران از من به چاپ رسیده است. حضور دائمی به مدت دوسال در روزنامه «شرق» و همکاری و آموختن از دوستان و سروران عزیزی همچون «محسن آزرم»، «مینا اکبری»، «لیلا نصیریها»، «احمد غلامی» و … در سرویس ادب و هنر برای من همچون یادگار و غنیمت و افتخاری ارزشمند تا ابد به یادگار خواهد ماند. من از این دوران همواره با عنوان پربارترین دوران فعالیت مطبوعاتیام یاد کرده و خواهم کرد.
«کریستوفر دویل» پیش از فیلمبردارى اولین فیلمش در سال ۱۹۸۳ به ملوانى در یک کشتى نروژى، حفارى چاههاى نفت در هند، گاوچرانى در فلسطین اشغالى و طبابت پزشکى چینى در تایلند اشتغال داشته است. با همه این حرفها و ورود دیرهنگامش به عرصه سینما او فیلمبردارى چهل فیلم متفاوت و جورواجور را در کارنامهاش دارد. «کریستوفر دویل» با کارگردانهایى مثل «فیلیپ نویس»، «گاس ون سنت» و نخبگان سینماى آسیا همکارى داشته است. حضور تاثیرگذار او در آثار فیلمسازانى همچون «ادوارد یانگ»، «چن کایگه»، Pen-Ek Rutanarnang، «ژانگ ییمو» و کارگردان جریانساز و محبوب این روزها، ونگ کارواى، واقعاً به یادماندنى است. دویل و کارواى به همراه هم هشت فیلم ساختهاند که همگى مملو از نئونهاى رنگارنگ، باران، دود و درد فزاینده و غمانگیز مالیخولیاى شهرى هستند. این دو، سیماى سینماى مدرن را تغییر دادهاند و این آثار موجب شده اند که دویل احتمالاً در جایگاه برترین و- گل سرسبد – تمام فیلمبرداران دنیا قرار گیرد. کریستوفر دویل در کنار شهرتش در عرصه عکاسى یک فیلم هم کارگردانى کرده است، اثرى به غایت پیچیده با فضا و حال و هوایى غریب و معمایى به نام «Away With Words». او علاوه بر همه اینها یک مسافر، میگسار و خوشگذران درست و حسابى است.
با او به هنگام شب در سینمایى در بانکوک ملاقات کردیم. او از چین به آنجا آمده بود تا آخرین فیلم ونگ کارواى را در جشنوارهاى که در شهر برپا بود، معرفى کند. او صحبتهایش را اینگونه آغاز کرد که :«شرق دوباره برخاسته است و انرژى و پویایى این منطقه از دنیا در حال حاضر در هر کارى که ما انجام مىدهیم، چه آثار تبلیغاتى باشد، چه آثار تجارى، چه مربوط به بخش نظامى و در تمام سطوح آثار سینمایى به چشم مىخورد و حضورش قابل لمس است. در این حال من هم تنها بخشى از آن شدهام. ما در دوران طلایى فیلمبردارى به سر مىبریم. امروزه بیشتر مردم دنیا حداقل چهار ساعت تمام با اینترنت در حال مبادله اطلاعات هستند. آنها هر لحظه در حال مشاهده تصاویر و فیلمهایى هستند که به مراتب از آثار مزخرف مورد نظر داوران اسکار، ارزشهاى بیشترى دارند.» (جالب است که کریستوفر دویل که به خاطر آثارش در سرتاسر دنیا به شهرت رسیده تا به حال یک بار هم نامزد دریافت جایزه اسکار نشده است.)
او بدون لحظه اى تردید براى این ستون فیلم «آبى» را برگزید و تصور ما بر این بود که او «آبی» ساخته کریشتوف کیشلوفسکى، بخش اول سه گانه «سه رنگ» او را انتخاب کرده است. .«کیشلوفسکى نماینده وجوه روشنفکرانه سینما بود. «آبى» درک جارمن یکى از صمیمىترین، ژرفترین و در عین حال شخصىترین آثارى است که تا به حال آن را تماشا کردهام. همان طور که مىدانید جارمن به خاطر اینکه در مراحل پایانى بیمارى ایدز به سر مىبرد، به هنگام ساخت «آبى» بینایىاش مختل شده بود و خب من این پرسش را از خود مىپرسم، آیا اگر ما بینایىمان را از دست بدهیم، بینش و بصیرتمان را هم از کف مىدهیم؟ این آخرین فیلم او بیش از هر چیزى گویاى روح شعور خلاق و توانمند مردى است که حالت احتضار را با موفقیت پشت سر گذاشت. فیلم به لحاظ بصرى تشکیل شده از ۸۰ دقیقه نماهایى با پس زمینه آبى یکدست و درخشان که در نگاه اول از طرف یک مدیر فیلمبردارى انتخاب عجیبى به نظر مىرسد. اما به نظر من انتخاب او کاملاً روشن و بدیهى است.
«آبى» فیلم بى نظیرى است که مطمئناً این بچههاى نسل کامپیوتر در برخورد با آن شانه بالا مىاندازند و آن را ملالآور مىخوانند. به نظرم این بچهها مدام در حال مصرف اکستازى و حال کردن هستند. واقعاً چقدر مىتوانید پاى MTV بنشینید؟ آیا واقعاً MTV خودش را به این نسل حقنه نکرده است و مدام بر حضورش تاکید ندارد؟ به خاطر همین چیزها است که من از MTV و این نسل گله دارم. انتخاب«آبى» دلیل دیگرى هم داشت. معتقدم هنر باید در پى بزرگداشت و تجلیل زندگى باشد و همه حرف «آبى» در این خلاصه مى شود که «تمام داشته هاى من این است: کورى و قدم زدن به سوى مرگ و خب این خیلى بد است.» درک جارمن در کار و زندگىاش موفق بود و همگى ما هم اگر با این انرژى باورنکردنى، اشتیاق براى دانستن و آموختن بیشتر و همچنین بزرگوارى و پیگیرى و تعهد به زندگىمان ادامه دهیم، قطعاً به پیروزى و موفقیت نائل مىشویم. جدیداً در پروژه «کنتس سفید» با «جیمز ایورى» و «اسماعیل مرچنت» همکارى داشتم، این دو آدمهاى به شدت متعهدى هستند، اما جالب اینجا بود که آنها از طرز رفتار، نگرش و شیوه کارى من در جاهایى متعجب شده بودند. معتقدم در مورد هر فیلم حتى یک لحظه آسانگیرى و اهمال و در عین حال تحقیر آدمها معنى ندارد. این فیلم و همکارى بیش از هر چیزى اثبات مىکند شیوه کارى و آدمهایى که با آنها همکارى مىکنم، به مراتب از اتفاقى که در سینماى غرب در جریان است، برایم اهمیت بیشترى دارد. اگر راهى را شروع کردى، در مسیرت ثابت قدم باش.»