نوشته زیر، ترجمهای است از متنی از مجله «مووی میکر» به قلم «سال استرلیتز» که تاریخهای ۲۴ و ۲۵ ۲۹ آبان و ۱ آذر ۱۳۸۴ در ستون «ده فرمان» روزنامه «شرق» با عناوین «یک آغاز رویایی»، «تاملاتی درباره رویاها»، «طلسمشدگان» و «چشم گریان و لب خندان» به چاپ رسید.
شاید بتوان گفت دهه ،۹۰ دورانى بود که در آن فیلمسازان مستقل _ و کمپانىهایى که پخش فیلمهاى آنها را به عهده داشتند _ بالاخره توانستند از موانع دست و پاگیر و قوانین نانوشته عبور کنند و در مقابل دیدگان عشاق سینهچاک سینما و استودیوهاى اصلى، ایفاگر نقشهاى اصلى سینماى روز بشوند. حالا در همین پنج سال اول دهه پیش روى قرن بیست و یکم با مجموعهاى از فیلمهاى به یادماندنى مستقلى روبه رو شدهایم که به طرز اعجاب آورى در ذهن تمامى سینمادوستان جا خوش کردهاند و شاید جزء فیلمهاى محبوب آنها شدهاند. دنیاى فیلمهاى مستقل در پى تغییر و تحولات اساسى دهه گذشته به دو بخش تقسیم شده است. گروهى از فیلمها همچون بازوان توانمند و کم هزینه استودیوهاى بزرگى مثل «میرامکس»، «فاکس سرچلایت» و «وارنر ایندیپندنت» عمل مىکنند و گروهى دیگر در دل استودیوهایى مانند «نیومارکت» و «نیویورکر فیلمز» به تنهایى مسیر خود را پیدا کردهاند. مقاله پیش رو هر دو دسته این فیلمها را جزو آثار «مستقل (Indies)» طبقهبندی کرده است . بعد از تمام این حرفها در حالی که موقعیت وضعیت استودیویى شبیه «فاکس سرچلایت» در مقام یک تهیهکننده یا پخشکننده آثار مستقل واقعاً شبهه برانگیز و نامعلوم است، شعور، درایت و حساسیتهاى فیلمسازى مثل «ریچارد لینکلیتر» (که فیلم «زندگى بیدارى» او توسط همین استودیو مورد نظر پخش شد) به عنوان یک سینماگر مستقل، مسلم و قطعى است.
از طرف دیگر «پیتر بیسکایند» در کتاب روشنگرانه و در عین حال پر از وراجى و هوچى گرانهاش، «Down And Dirty Pictures»، اذعان کرده که بیشتر هزینههاى ساخت و سرمایه گذارىهاى آثار مستقل در هیاهوى چانه زنىها و موافقتهایى که با کمپانىهایى مثل «میرامکس» یا دیگر استودیوها صورت مىگیرد، از بین رفته و نابود و ناپدید مىشود. با همه این اوصاف، آرمان و نمونه ایدهآل یک فیلم فوقالعاده که با هزینه کم ساخته شده باشد و بتواند فیلمنامهنویس، کارگردان، بازیگران و بقیه عوامل را حول یک دیدگاه منحصربه فرد دورهم گرد آورد و به همکارى وادارد، همچنان در ذهن سینماگران مثل گذشته به قوت خویش باقى است. فهرست ۲۰ فیلم پیش رو با عنوان «بهترین فیلمهاى مستقل آمریکایى قرن ۲۱ تا به حال» با چنین دیدگاهى تنظیم شده است. این آثار در کنار هم تصویر گویایى از جریان فیلمسازى مستقل آمریکا را پیش روى شما قرار مىدهد و شاید فراتر از آن بیانگر تنوع و گوناگونى هویتها و خرده فرهنگهاى چندگانه درون آمریکا باشد.
۱. مىتونى به من اعتماد کنى ( (۲۰۰۰
کارگردان: کنت لونرگان
اولین ساخته این نمایشنامهنویس تحسینشده با برخوردارى از بازىهاى فوق العاده و شاهکار «لارا لینى» و «مارک رافالو» و همچنین حضور شگفتانگیز و به یادماندنى حس مکان، تصویرگر مفاهیم عمیقى از روابط خانوادگى و همچنین زجر، سرکوب، خفه شدن و معاشرت و توامان در چنین محیطى است. این فیلم در کنار آثار دیگرى از این فهرست («جورج واشنگتن»، «در اتاق خواب»، «لسآنجلس خودش مىنوازد») شدیداً بر این نکته صحه مىگذارد که خلاقیت و استعداد هنرى، همچون نیکوکارى و گذشت، از دل خانه و خانواده بیرون مىآید.
۲. گوست داگ: سلوک سامورایى ( (۲۰۰۰
کارگردان: جیم جارموش
شاید قدرنشناختهترین فیلم جاموش، «گوست داگ»، به طرزى بارز و غیرعادى، برداشتى از زیرگونه فیلمهاى قاتلان حرفهاى / قاتلان مزدور است. «فارست ویتاکر» ایفاگر نقش یک قاتل مزدور طرف قرارداد مافیا است که بیشتر از قتل و کشت و کشتار به شدت علاقهمند خواندن «راشومون» و نظاره کردن زندگى بانشاطى است که در پیرامونش در جریان است. فیلم همچون شاهکار پیشین جارموش، «مرد مرده»، اثر شاخص و برجستهاى نیست اما بىتردید به شدت تاثیرگذار و موفق از آب درآمده.
کارگردان: دیوید گوردون گرین
یکى دیگر از فیلمهایى که تمام توجهاش را به یک منطقه خاص معطوف کرده است. «منطقه گرایى» (Regionalist) که علاقه و اشتیاقش به بافت و ساختار زندگى جنوبى او را در کنار علایق «لونرگان» و «تاد فیلد» به نیوانگلند قرار مىدهد. دیوید گرین بیشتر از آنکه به پیرنگ اثرش توجه کرده باشد، سادگى و صمیمیت فیلمش را در نظر داشته است.
۴. در اتاق خواب (۲۰۰۱)
کارگردان: تاد فیلد
حکایت- بى شک و تردید- تکان دهنده وقوع یک قتل و اندوه و سوگوارى پس از آن که با جزئیات زندگى جارى یک شهر کوچک واقع در نیوانگلند گره مى خورد: پخش بازىهای Red Ron از رادیو، آفتاب روزهاى آخر تابستان و مشقتها و مشکلات هر روزه یک ماهیگیر. با حضور درخشان و حاکى از اعتمادبه نفس «تام ویلکینسون»، در تمامى اجزا و جزئیات «در اتاق خواب» معنا و مفهومى مشخص به چشم مىخورد. جزئیات ظریفى همچون جاى سرى که روى بالشى نامرتب و چروک خودنمایى مىکند یا حتى یک اسم روى کامیونى در حال حرکت. اثر فیلد، فیلمى است ارزشمند و تحسینبرانگیز که بایستى با طمأنینه و شکیبایى به تماشایش نشست.
کارگردان: ریچارد لینکلیتر
مجموعه آثار متفاوت و تحسینبرانگیز لینکلیتر او را به یکى از برترین سینماگران عصر حاضر سینماى آمریکا بدل کرده و بیش از هر چیزى نشان مىدهد که چرا او خودش را به یک ژانر یا سبک خاص فیلمسازى محدود نکرده است. بحث درباره ساختار انیمیشنى «زندگى بیدارى» شاید قبل از هر چیزى خاطره تصاویر «میکى ماوس» و «دانلد داک» یا در بهترین حالت محصولات صمیمانه – خانوادگى «کمپانى پیکسار» [در جست و جوى نیمو و خانواده اینکریدیبلها] را برایمان تداعى کند. ولى در این فیلم، لینکلیتر با فاصله گرفتن از انیمیشنهاى کلاسیک دست به خلق تفسیرى شخصى، بىواهمه، با طمأنینه و عالمانه از مقوله «ذات هوشیارى» و خودآگاهى مىزند. تفکر ژرف فیلم در باب رویاها، جاه طلبى، آرزوها، تئورى سینما و مقولاتى از این دست به واسطه بهرهجویى کارگردان از انرژى پویا و عصبى تصاویر انیمیشن، به شدت تقویت شده و گسترش و بسط دو چندانى پیدا کرده است.
کارگردان: ریچارد کلى
بىتردید «دانى دارکو» بهترین اثر مستقل، غریب، علمى-تخیلى و شوکآورى است که تا به حال درباره سفر در زمان ساخته شده. به خصوص به دلیل حضور گاه و بى گاه و بىمقدمه این خرگوش عظیمالجثه و استفاده هوشمندانه از گلهاى سرسبد موسیقى دهه هشتاد مثل «Under the milky way» اثر چرچ. (اینجا بشنوید)
۷. خانواده سلطنتى تننبام (۲۰۰۱)
کارگردان: وس اندرسون
فیلمى فراتر از یک اثر ارزشمند که صرفاً دنباله فیلم کلاسیک «راشمور»- اثر قبلى وس اندرسون- نیست. این فیلم که دنیاى فعلى چند خواهر و برادر بسیار عجیب و غریب را که در یک خانواده عجیبتر بزرگ شدهاند به تصویر کشیده، کیفیت کمدى غریب فیلم اولیه اندرسون- راشمور- را همچنان در خود دارد بىآنکه رمانتیسم مالیخولیایىاش را نیز از دست بدهد. اندرسون بچه باهوش عرصه فیلمسازى آمریکایى است و لحظهاى براى رسیدن به مقام یکى از برترین فیلمسازهاى این دوران غفلت نکرده.
۸. دنیاى شبح (۲۰۰۱)
کارگردان: ترى زوئیگوف
«دنیاى شبح» که براساس رمان پر از جزئیات گیراى «دنیل کلوز» ساخته شده، در مقایسه با آثارى همچون Shes All That تصویر واقعىتر و به مراتب مطلوبترى از دنیاى حقیقى و حس و حال دوران نوجوانى به ما نشان داد. اثر هوشمندانه و غمانگیز زوئیگوف قصیده استادانه و آراسته اى در رثاى فرهنگ آدمهاى غریب و جداافتاده جامعه (Geek Culture) است و در کارنامه او پس از مستند فوقالعاده درخشان سال ۱۹۹۴ اش، «کرامب»، جهش چشمگیرى به حساب میآید.
۹. جاده مالهالند (۲۰۰۱)
کارگردان: دیوید لینچ
به خاطر ظهور مرعوبکننده و ناگهانى منطق و جهان رویا در یکى از همان قصههاى چند بخشى معمولى و پیشپاافتاده آمریکایى که حال و هوایى کسالت بار و عبوس دارند و بیش از اندازه محافظه کار به نظر مىرسند، فیلم لینچ بىهیچ حرف و حدیثى بکرترین اثر تکان دهنده و بىنهایت پیچیده آن سال و احتمالاً این دهه است. «جاده مالهالند» همانند «زندگى بیدارى»، ضیافت و بزرگداشتى است از درهم آمیزى نامعقول، غیرمنطقى، مرموز و عجیب […] نئونوآر و خشونت یا به قول خود کارگردان «قصهاى عاشقانه در شهر رویاها».
۱۰. ترانه ما ( (۲۰۰۱
کارگردان: جیم مککى
تابستانى در زندگى سه نوجوان برانکسى. بخش عمده اثر مربوط به گروه مارشى است که آن سه نوجوان در آن به نواختن موسیقى مشغول اند. «ترانه ما» همچون نسخه شهرى کم سن و سال تر «دنیاى شبح» با به تصویر کشیدن یک پرتره فراموش نشدنى از ایام نوجوانى دختران در Giuliani-era نیویورک، به توصیف ناکامىها و سرخوردگىها و آرزوها و تمایلات دوران نوجوانى مىپردازد.
۱۱. طلسمشده (۲۰۰۳)
کارگردان: جفرى بلیتز
فیلم بلیتز همچون «رویاهاى حلقه» (استیو جیمز) بدیعترین فیلم مستند دورانش به حساب مىآید. این فیلم با دستمایه قراردادن دادن مسابقات سرتاسرى Spelling Bee [مسابقه املا _ برنده این مسابقه نسبت به رقیبانش املاى درست لغات بیشترى را مىداند] توانست اثرى موفق در به تصویر کشیدن سرگذشت یک نوجوان ۱۳ ساله نابغه و کودکانى از جنس او باشد. خیلى بعید است که کسى «طلسمشده» را تا پایان تماشا کند و درباره ذات و واقعیت «کودکى آمریکایى»، خیالهاى واهى، بلندپروازىها و رویاهاى دور و دراز پدران و مادران براى فرزندانشان و مقولات گوناگونى که این فیلم به آسانى و با توانمندى هرچه تمام به آنها پرداخته، چیزى به دانشاش افزوده نشود.
۱۲. شکوه آمریکایى ( (۲۰۰۳
کارگردانها: شارى اسپرینگر برمن و رابرت پولچنى
این فیلم با پرداختن به زندگى «هاروى پکر» استاد کمیکهاى با محوریت آدمهاى بىعرضه (Nebbish comic) و همچنین با ترکیب هنرمندانه و بدیع واقعیت و خیال، حقیقت و قصه و تصاویر زنده و انیمیشن، با هوشمندى تمام قالب سنتى آثار بیوگرافیک را درهم مىشکند و در عین حال دست به خلق «پکر»ى نیمه خیالى مىزند که به مراتب با شخصیت واقعى هاروى – که قرار بوده فیلم تصویرى صادقانه و دقیق از او ارائه دهد – سنخیت و تطابق درستترى دارد. «شکوه آمریکایى» همچنین حاوى توضیحات «پیکر» واقعى است که حضور گاه و بىگاه و بعضاً بىمقدمه او و سخنانش شبیه تفاسیر و توضیحات راهگشایى است که در لحظه درباره فیلم مىشنویم.
۱۳. فیل ( (۲۰۰۳
کارگردان: گاس ون سنت
«گاس ون سنت» به شیوه «نقطهچینی» [سبکى در نقاشى که در اواخر دهه ۱۹ رایج شده بود. در این سبک از نقاط رنگین در جاى جاى اثر استفاده مى شود] به دنیاى مخفى یک دبیرستان معمولى آمریکایى نقب مىزند و موفق به خلق تصویرى ماندگار از دوران نوجوانى با همه زیبایىها و قساوتهایش مى شود. تصاویر او بى هیچ شکى در ذهن تمامى تماشاگران حک شده است. تصاویر واضح و شفاف «هریس سوایدز» و توجه و کوشش ون سنت براى جذابیت و زیبایى غریب بازیگرانش به «فیل» یکى از زیباترین – و دست آخر مضطربکنندهترین – آثار پنج سال گذشته، غناى دوچندانى بخشیده است.
۱۴. مه جنگ ( (۲۰۰۳
کارگردان: ارول موریس
تنها با مردى روبه روییم که در تنهایىاش به تعمق درباره بىنظمىها و نوسانات تاریخى و پیامدهاى واکنشهاى خودش مىپردازد. اثر بلند موریس درباره بازجویى «رابرت مکنامارا» به وزیر دفاع پیشین بیشتر از آنکه به یک کیفرخواست جنایى شباهت داشته باشد، کتاب قطور مصورى است در باب مقوله فاجعه بار جنگ.
۱۵. زخمى به کسى (۲۰۰۳)
کارگردان: تراویس ویلکرسون
مستند سیاسى خشمگینانه و سرشار از عصبانیت ویلکرسون تا اندازهاى به درس تاریخ شباهت دارد و در عین حال بحثانگیز است. این فیلم در عین حال از دوران اوج «کریس مارکر» تا به امروز برترین نمونهاى است که هم سبک و نگاه شخصى و منحصر به فرد فیلمساز را در خود دارد و هم مثال بارز یک فیلم متعهد سیاسى است.
۱۶. آدمهاى هر روزه ( (۲۰۰۴
کارگردان: جیم مککى
مککى با کارگردانى فیلمى درباره یک روز از زندگى کارکنان یک رستوران نمونهاى در بروکلین به سادگى فیلمى متین، کمخرج و ارزشمند ساخته که عملاً چیزى نیست به جز رویاها، نگرانىها، تنشها و غمهاى هر روزه بخشى از ساکنان نیویورک. وقتى که در فیلم روزى طى شده و شب فرا مىرسد، در عین اینکه فرضیات اولیه فیلم به سرانجام خاصى منتهى نمىشود و فیلم پایان مشخصى نمىیابد با تک تک شخصیتهاى دوست داشتنى خلق درون فیلم به شدت احساس همدلى مىکنیم.
۱۷. لس آنجلس خودش را نمایش مىدهد ( (۲۰۰۴
کارگردان: تام اندرسون
مستند کمتر دیده شده اندرسون گردش سه ساعتهاى است در تاریخ سینمایى لسآنجلس. «لسآنجلس خودش را نمایش مىدهد» برخلاف تصاویر تلخ و بدبینانهاى که در شاهکارهاى لس آنجلسىاى شبیه «محله چینىها» و «محرمانه لس آنجلس» شاهدش بودهایم، ارادت به مراتب بیشترى را نسبت به تاریخ واقعى و اصیل و حقیقت جارى در این شهر از خود نشان مىدهد. فیلم مبارزهاى است به خاطر تعهدات سیاسى عمیقتر که همپاى تمامى فیلمهاى چند سال اخیر با هوشمندى، حرارت و باریکبینى این موضوع را مورد بحث قرار داده. به نظر «مارک پرانسون»، منتقد فیلم، «لسآنجلس خودش را نمایش مىدهد» در نهایت به موضوع کلى خیانت سینما به زندگى واقعى ما مىپردازد.
۱۸. راههاى فرعى( (۲۰۰۴
کارگردان: الکساندر پاین
«پل جیاماتى» در یکى از مفرحترین – و پرظرافتترین – فیلمهایى که تا به حال درباره دوستى مردانه ساخته شده، بازى بىعیب و نقص و به یادماندنى ارائه داده است. نگاه بىواسطه و بىاندازه دقیق و کاوشگر کارگردان به شکست و ناکامى دوران میانسالى همچون فیلم «خانواده سلطنتى تننبام» مثل شکلات تلخ و شیرینى است که با خوردن آن در عین اینکه لبخند بر لبانتان مىنشیند، اشک در چشمانتان حلقه مىزند.
۱۹. پیش از غروب (۲۰۰۴)
کارگردان: ریچارد لینکلیتر
مسافر زیباروى سینما دنبالهاى موفق و هنرمندانه تازهترین شاهکار لینکلیتر دیدار دوبارهاى است با «سلین» و «جسى» عشاق بداقبالى که در سال ۱۹۹۵ یک روز به یادماندنى را با هم در وین گذرانده بودند. این بار تمام فیلم با دست زدن به یک قمار بزرگتر در یک محدوده زمانى واقعى اتفاق مىافتد. «پیش از غروب» تجلیلى است از هنر دیالوگنویسى موفق، ترجمانى است ژرف از غم و اندوه عشق در میان آثار سینمایى اخیر و یک سمفونى کوچک در رثاى جذابیت و زیبایى تمام عیار پاریس. حالا اجازه داریم آن را یک شاهکار بنامیم؟
۲۰. من عاشق هاکابیزم ( (۲۰۰۴
کارگردان: دیوید اُ. راسل
فیلم راسل که توسط گروه کثیرى از منتقدان به شدت مورد انتقاد قرار گرفت موفق شده تا با بهرهجویى از سبکى آشفته و کثیف و ناخوشایند، بخشى از جوهره و روح زندگى آمریکایى را که ما از آن شناخت داریم و تقریباً این روزها در جریان است، به صورت موجزى برایمان به تصویر بکشد. مسائلى همچون مطالعه و بررسى طرفدارى از محیط زیست (Environmentalism) مصرفگرایى، شرکتهاى سهامى، تنشهاى پس از یازده سپتامبر و نهیلیسم فرانسوى همراه با تاثیر بدبینانه، غرضورزانه آن. «من عاشق هاکابیزم» با هوشمندى به نقد جامعه و سیاستهاى روز دست مىزند و در عین حال با امیدوارى به بهتر شدن آینده اشاره مىکند. «من هم باید زنجیرهایم رو بیارم؟» یکى از شخصیتها این پرسش را از سه معترض که به هم چسبیدهاند، مىپرسد. «ما همیشه این کار رو مىکنیم»