اشاره: یادداشت زیر در معرفی فیلم  «تمساح» (ساخته نانی مورتی) به مناسب نمایش آن در جشنواره فیلم فجر نوشته و در ستون «توهم بزرگ» ویژه نامه روزنامه «اعتماد» در تاریخ ۱۴ بهمن سال ۱۳۸۵ با عنوان «آینده ایتالیا را چگونه می‌بینید» (همچنین می‌توانید به این لینک مراجعه کنید) به چاپ رسید.

سومین و آخرین نمایش «تمساح» در جشنواره لندن تمام شده بود و «نانی مورتی» به همراه مترجمش و یکی از مسئولین جشنواره درحالی که تماشاگران به شدت تشویقش می‌کردند روی صحنه رفت تا حرف‌هایش را بزند و به پرسش‌ها پاسخ دهد. تماشاگران ایتالیایی، که سالن بزرگ سینمای «اودئون  وست اند» را پر کرده بودند و واکنش‌های پرهیجان و خنده‌های مدامشان در طول پخش فیلم باعث شده بود تا لذت تماشای  آن  برایم صد برابر بشود، داشتند با شور و حرارت درباره فیلم و سیاست از مورتی می‌پرسیدند و او هم با همان و انرژی و گرما  پاسخ‌های مفصلی می‌داد. در میانه همین گفت و شنود بود که مجری اطلاع داد که وقت چندانی ندارند و باید سالن را برای فیلم بعدی آماده کنند. مورتی که جا خورده بود شروع کرد به درآوردن تک تک لباس‌هایش و بعد  با عصبانیت کمربندش را باز کرد ، آنرا در هوا چرخاند و محکم به زمین زد و رو به آن مسئول، که حالا نمی‌دانست باید بخندد یا اوضاع پیش آمده را سرو سامان دهد، کرد و گفت: «من چندین ساعت از رم کوبیدم اومدم اینجا تا فقط و فقط درباره این فیلم حرف بزنم.». در این همین اوضاع شلوغ و پلوغ بود که کسی از میان جمعیت پرسید: «آقا به نظرتون  وضعیت ایتالیا چی می شه؟» حالا این  شلیک خنده تماشاگران ایتالیایی بود که به گوش می‌رسید و ما غیر ایتالیایی‌ها  متعجب و بهت زده نگاهمان به دهان مترجم برای ترجمه این سوال و شنیدن پاسخ آقای کارگردان. مورتی درحالی که داشت کمربندش را می‌بست با شوخ طبعی آمیخته با غیض  جواب داد : «البته من  در  این سوال هیچ چیز خنده‌داری نمی‌بینم . اتفاقا این مسئله اصلا خنده‌دار نیست …» و تماشاگران باز می‌خندیدند.

فضا و حس و حال درون «تمساح» و تجربه تماشای آن چیزی جدای ماجراهای بالا نیست . فیلم مورتی اثری است گرم و صمیمی درباره زندگی، خانواده، دغدغه‌های سیاسی یک فیلمساز، اتفاقات درون ایتالیا و ستایش سینما و هجو همزمان مناسبات و آدم‌های آن. فیلمی مفرح و دلنشینو پر از لحظه‌های طنزآمیز و دوست‌داشتنی با پایانی که ابدا خنده‌دار نیست و اتفاقا بی‌اندازه جدی، گزنده و حتی ترسناک است. فقط کافی است لحن، پرداخت سکانس‌ها و چهره خود مورتی (در نقش سیلویو برلوسکونی) را در ده دقیقه آخر فیلم ببینید تا خشم و نگرانی شدید او را، از اوضاع دیروز و امروز ایتالیا، با تمام وجود حس کنید. و خب هوشمندی مورتی اینجاست که این مایه نگرانی- برلوسکونی- در عین اینکه موضوع اصلی فیلمساز به حساب می‌آید عملا به عنصر حاشیه‌ای ماجراهای درون فیلم بدل شود. نقش او همچون  بختکی می‌ماند که انگار هرچند وقت یکبار و سرو کله اش در زندگی  شخصیت‌های فیلم پیدا می‌شود. و این قضیه وقتی بامزه‌تر می‌شود که عمده شخصیت‌های فیلم عملا کار چندانی با اوضاع سیاسی دور و برشان ندارند یا حداقل با آن کنار آمده‌اند.

«برونو بونومو» ( با بازی فوق‌العاده «سیلویو اورلاندو» که معصومیت و مظلومیت و در عین حال شکست‌خوردگی در چهره و چشمانش فریاد می‌زند)، تهیه‌کننده پاکباخته فیلم‌های درجه زی در آستانه ورشکستگی و نرسیدن به پروژه دلخواهش و همچنین درگیر با مسائل جدایی از همسرش (بازیگر سابق فیلم های او و کسی که  واقعا دوستش دارد) و تربیت بچه‌هایش در برخورد با پروژه «تمساح»، در ذهنش آنرا چیزی شبیه فیلم‌های اکشن می‌بیند. قضیه برلوسکونی برای او در ابتدا مثل شروعی دوباره و  یک سکوی پرش است و احتمالا چیزی در حد همان قصه‌هایی که شب‌ها قبل از خواب برای بچه‌های‌اش می‌گوید. (‌قصه‌هایی ترسناک و بی‌اندازه خشن که قهرمان پرخاشجو و بی‌رحم آن همسرش است!). «مارکو پولیچی» (مایکل پالاچیدو) هم بازیگری است که می‌خواهد نقش برلوسکونی را “شکوهمند” بازی کند و بیشتر از آنکه حواسش به ایفای نقش باشد دارد با تلفن عقده‌های روانی خودش را ارضا می‌کند. سرمایه‌گذارها هم که هر کدام ساز خودشان را می‌زنند. در این میان تنها «ترسا» (جاسمین ترینچا) است که دلمشغولی‌های سیاسی‌اش را در فیلمنامه‌اش وارد کرده و می‌خواهد فیلم اولش را به موضوع روز ایتالیا اختصاص دهد.

ما همیشه فیلم‌های مورتی را با حضور او در نقش اولشان به یاد می آوردیم. این بار نقش اول فیلمش را –با درایت هرچه تمام – به بازیگر دیگری سپرده و خودش نقشی حاشیه‌ای را به عهده گرفته‌است. پس شاید بتوان گفت عملا ما با دو فیلم طرفیم. فیلمی که مورتی می‌خواسته درباره همان قصه‌های خانوادگی و ستایش از  سینما  بسازد و فیلمی که «برونو» قرار است تهیه آن را به عهده بگیرد. چهره شکننده برونو به قدری معصوم  است که تماشاگر انگاری جز همراهی و همدلی با او تا انتها چاره ای ندارد. و درست در بزنگاه نهایی با حضور مورتی  عملا  این دو فیلم یکی می‌شوند. ما تماشاگران  دیر یا زود جز اسم  برلوسکونی چیزی از او به یاد نخواهیم آورد و خوشحال می‌شویم  که زندگی و دوام «تمساح» وابسته به او و  دورانش نیست. در صحنه‌ای از فیلم عوامل طراح دکور و بچه‌های برونو همزمانو هماهنگ با پخش موسیقی  از ضبط صوت شروع به انجام حرکاتی موزون (به معنی واقعی خودش!) می‌کنند.(می‌توانید قطعه موسیقی را اینجا بشنوید) برای مورتی زندگی، سختی‌ها، دردسرها، تفریح و طنز با برلوسکونی و بدون او همچنان برقرار است.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

چهارده + هفده =