اشاره: متن زیر، ترجمهای است از نوشته انتقادی «دیوید تامسون» که به مناسب «هفتاد و نهمین دوره مراسم اسکار» در روزنامه در روزنامه «گاردین» به چاپ رسیده بود. این ترجمه با عنوان «خاطرات خانوادگی» در تاریخ ۲۵ فروردین سال ۱۳۸۶ در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید.
در لحظهای از عصر طولانی یکشنبه ۲۵ فوریه، «سید گِنیس» مقابل دوربینها میایستد و به میلیونها تماشاگر مراسم اسکار خوشآمد میگوید. من شخصاً سید گنیس را میشناسم و از او به خاطر بیریایی، صداقت، سختکوشی و مردمی بودنش خوشم میآید. سید برای آکادمی، که فقط ایده ذهنی ماست و وجود خارجی ندارد، عوامفریبی تیزهوش و ایدهآلترین رئیس به شمار میرود. امسال به همراه «ملکه» که در تمامی ابعاد تصویر تمامعیاری است از ۲۵ فوریه، رقبای جدی و جذابی حضور دارند. بله، «ملکه» ( انگلیس) قصرها، تاجها و تابلوهای نقاشی بینظیری دارد که تنها معدودی از آنها متعلق به خودِ او یا خانوادهاش است. آنها، داراییهای ملت، متعلق به همگی ماست. میدانم ممکن است بعضی باور داشته باشند که نزول تماماً شایسته و نجیبانه پادشاهی انگلستان بر همگی ما برآمده از تحقق اراده خداوند بوده. اما تاریخ روایتگر قصه دیگری است: “نجیبزادگانی” که مدعی تاج پادشاهی بودند و معلوم نیست آن را کجا یافتند، به خاطر نخوت و گستاخی سر خود را از دست دادند و با مرگشان میخ نظام طبقاتی را محکم کردند.
حال به آکادمی نگاه کنید. خب، «آکادمی» واژه پرطمطراقی است، انگار فردی خبره و آگاه از مقوله فیلم و مناسبات صنعت فیلمسازی از «کوه المپ» [جایگاه خدایی] به زیر آمده است. این کلمه وادارتان میکند تا بپذیرید که همه افراد مرتبط با هالیوود و هر اسمی که از پاکتها بیرون میآید مثل تصمیمهای نهاییِ نُه قاضی دادگاه عالی “خطاناپذیر” و عین “درستی و حقیقت” هستند. آکادمی میتواند متکبّر و سلطهجو باشد. میتواند به همه فخر بفروشد. میتواند چنین خطمشیای را درپیش بگیرد که اگر اسم سگتان را «اسکار» گذاشتید با هر بار صدا زدنش به این نهاد ۱۰ سنت بدهکار شوید. کوشش این مجموعه در برتریجویی تمامعیار و همهجانبه نسبت به فرصتطلبهای مسخره و تازهبه دورانرسیدهای مثل «گلدن گلوب» و «انجمن خبرنگاران خارجی هالیوود» نشان میدهد که گویی وجود آکادمی به اندازه تابش نور بر لایه حساس نقرهای نگاتیو لازم و ضروری است.
خب، این موضوع واقعیت ندارد. آکادمی از همان ابتدا چنین جایگاهی را نداشت- و این روزها نگاتیو دردسرساز حساس در[ساخت] تعداد بسیارکمی از فیلمها به کار گرفته میشود. آکادمی کلوب کوچکی است (شاید با حدود ۶۰۰۰ نفر عضو) که در هر مراسم اشتباهات فاحش و فاجعهباری را مرتکب میشود و بههمین دلیل پیوسته و مضطربانه میکوشد تا پیدایش نکبتبار و بیاندازه فرصتطلبانهاش را فراموش کند. این گفته مرا به حساب حمله به سید گینیس یا دیگر اعضای آکادمی نگذارید. آنها آدمهای فوقالعاده و معرکهای هستند و بیشترشان دیوانهوار سینما را دوست دارند (گرچه سنی از همهشان گذشته و هنوز رویای شکوهی ازدسترفته را در سر دارند). اگر قرار باشد تنها به یک دلیل آکادمی را بستاییم آن کتابخانه «مارگارت هریک» است. این کتابخانه یکی از عظیمترین و بینظیرترین منابع فیلمپژوهی در دنیا و یکی از همان مکانهایی است که خبرهها و پیشکسوتهای سینما با آسودگی و بی هیچ دغدغهای تمامی دستنوشتهها، آثار و اسنادشان (یا حداقل نوشتههایی که باعث اعتبار، به چشمآمدن توانمندیها و دانش بیشتر ایشان میشود) را در اختیار مسئولینش قرار میدهند. هر کسی که تابه حال درباره تاریخ سینما مطلبی نوشته به کتابخانه آکادمی مدیون است و از برگزاری مراسم اسکار بهخاطر درآمد زیاد پخش تلویزیونیاش که باعث سرپاماندن این کتابخانه میشود، استقبال میکند.
اما اجازه دهید به چرایی شکلگیری آکادمی بپردازیم. در اواسط تا اواخر دهه ۲۰، دستاندرکاران، مدیران بلندپایه و روسای همهکاره هالیوود از ترس حمله دیگران به فکر به تاسیس آن افتادند. آنزمان گروه کثیری از مردم آمریکا و جهان به فیلمها [و دنیای فیلمسازی] بدگمان بودند: سرگرمیهای وقیحانه، جنجالی و غلطاندازی که بچهها را به مدرسهگریزی وامیداشتند، القاءگر ایدهها و تصورات دیوانهوار و بیمعنایی از تاریخ و حقایق جاری بودند و احتمالاً در آن دوران بحرانی و آشوبزده مخدری بودند برای تسکین تودهها. اگر در هر یک از این گفتهها شک دارید مطبوعات دهه ۲۰ را مرور کنید و در آنها حملات همهجانبه کلیسا، دولت، و مجامع دانشگاهی و علمی را به هالیوود ببینید. در همان دهه، افشای مجموعهای از رسواییهای درون هالیوود- مرگهای ناشی از مصرف مواد مخدر، قتلها، عیاشیها و… – خصومتهای موجود را بیش از پیش تشدید کرد. آن وقایع بیشتر اوقات با اغراق توأم بودند (دلایل عمده این مسئله نیز به تاثیر فراگیر خود هالیوود و فیلمهایی برمیگشت که تمامی وجوه آمریکا را با اغراق به تصویر میکشیدند). آن قصهها لزوماً ماجراهای خیلی خاص و ویژهای نبودند: در هالیوود گروه کثیری فقط درپی کسب درآمدهای هنگفت بودند و به موادمخدر، دختران زیبا، و مهمانیهای مجلل و آنچنانی اعتنایی نداشتند. با این حال دلایل کتمانناپذیری [نیز] وجود داشت که زیبارویان کمسواد پولهای بیحساب و کتابی به جیب میزدنند. [آن زمان] تنها معدودی از صاحبان قدرت و متنفذین هالیوودی نیاز به تبلیغات موثرتر و مطلوبتر را حس میکردند. در واقع آکادمی نقش روابطعمومی را داشت.
این تمام ماجرا نبود. با پیدایش اتحادیه[های] کارگری و صنفی، بازوی پولسازِ بیرحم و مروّت هالیوود بهشدت احساس خطر میکرد. اتحادیه کارش را با کارگران خردهپا شروع کرده بود، اما اگر آن ویروس به جان اشخاصی مثل نویسندهها، بازیگرها و کارگردانها هم میافتاد آن وقت غنائم [و ثروت مدیران] به راحتی در معرض تهدید قرار میگرفت. امکان تاسیس و تبدیل آکادمی به یک تریبون آزاد برای فرونشاندن و حل وفصل شکایتها و اعتراضهای صنعتی [حرفهای] اقدام پیشگیرانهای بهنظر میرسید. [البته] این فکر امید واهی و نابخردانهای بود (غیر از این هم نباید از آنها انتظار داشت) و در دهه ۳۰ اتحادیهها دیگر در همهجای هالیوود حضور داشتند- و دردسرساز شده بودند. در انتهای امر، آموزهها و تجربیات ایشان به پیشرفت سرنوشتساز و اساسی حرفه فیلمسازی انجامید که به موجب آن “استعداد” در رقابت با استودیوها و کمپانیها نقش اساسی و بازوی کمکی را پیدا کرد. به همین دلایل، آکادمی قصد داشت تا دیدگاه عمومی نسبت به این حرفه را تغییر دهد و به ما بقبولاند که اوضاع روبهراه است، همه چیز مقدر شده و همه وقایع [و آدمها] از گناه و خطا بریاند. نه، بدون شک آنها به هدفشان نرسیدند. در آن زمان کمتر کسی به دلزدگی عمومی از رسواییها[ی درون هالیوود] بها میداد. تصور زنبارگی و بیبندوباری ستارهها سرگرمکنندهتر و خوشایندتر از شنیدن خبر خرید یکچهارم «دره سان فرناندو» توسط ایشان بود. و در کنار همه اینها نوعی قرارداد اجتماعی هم داشت جا میافتاد: بچه خوشگلها تنها زمانی میتوانستند ستاره شوند که تعدادی از آنها به سقوط کامل و شکست تمامعیار تن میدادند.
آمریکاییها همیشه از مزخرف و عوضی بودن و بیمایگی اعضا خبرداشتهاند و هیچ اهمیتی هم نداشت که فیلمهای هالیوودی شرافت، اصالت، نوعدوستی، ایثار و غیره را جار میزدند. ما حتی این حقیقت دردناک را که جوایز آکادمی همیشه درست، بهحق، معقول، قابل چشمپوشی و موجه نبودهاند را برآنها بخشیدهایم. بخشی از مشکل، ناشی از این است که آکادمی میخواهد خوب و درستکار جلوه کند یا خوشش نمیآید به نامهربانی متهم شود، و به همین دلیل مثلاً امسال برای هشتمین بار «پیتر اُتول» را در فهرست نامزدها قرار دادند.
اینجا بحث عدالت در میان نیست. نباید انتظار چنین چیزی را داشته باشیم. ما با مسئلهای به مراتب مهمتر طرفیم. روزی روزگاری، جوایز آکادمی (همان طوری که هالیوود میخواست) زیر سلطه آن چیزی قرار گرفته بود که اگر میخواهید میتوانید اسمش را سینمای بدنه [فیلم های تجاری] بگذارید. نامزدهای بهترین فیلم سال ۱۹۳۹ را با هم مرور میکنیم:
پیروزی سیاه ، خداحافظ آقای چیپس، دلیجان، آقای اسمیت به واشنگتن میرود، بلندیهای بادگیر، موشها و آدمها، نینوچکا، جادوگر شهر زمرد و برنده آن سال «بربادرفته» بود و نه «قاعده بازی» ژان رنوار که امروزه یکی از برترین و بینظیرترین ساختههای تاریخ سینما به شمار میرود. دلیلش هم این بود که هنگام اکران قاعده بازی در فرانسه منتقدان چندان روی خوشی به آن نشان ندادند. (توجه داشته باشید که «توهم بزرگ» رنوار سال قبلش نامزد بهترین فیلم شده بود). با همه این حرفها جلال و جبروت سینمای عامهپسند غیرقابل تردید بود. ما پس از ۶۰ و اندی سال همچنان به تماشای آن آثار باشکوه مینشینیم
هالیوود در دوران حاضر هنوز هم در انتخاب بهترین فیلم هر سال با دشواری روبهروست. امسال «ملکه» و «بابل» غیرامریکاییاند؛ «بانو سانشاین کوچولو» (برنده جایزه جشنواره ساندنس) به جریان اصلی تعلق ندارد؛ «نامههایی از ایووجیما» بیشتر از آن که فیلمی “عادی” به حساب بیاید محصول دغدغههای شخصی و دلمشغولیهای کلینت ایستوود است؛ و «مرحوم» هم ـ اگرآن را نزدیکترین نامزد به جریان اصلی بدانیم ـ بازسازی یک فیلم هنگهنگی است. من تنها منتقدی نیستم که گمان میکند امسال هم یکی از همان سالهای بیپشتوانهای است که هر فیلمی احتمال برنده شدن دارد. همچنین گروه کثیری از ما معتقدیم که بهترین فیلم امسال بی هیچ حرف و حدیثی «زندگی دیگران» است.
نکته همین جاست: آکادمی بهشدت محتاج مدل ازمدافتاده و آمریکاییِ موفقیت است. اما همان طور که جورج بوش هم متوجه شده، این شربت در حال ته کشیدن است. آکادمی هرسال یک نمایش دارد که سرمایه کل مجموعه را تامین میکند. اکنون آنها دریافتهاند که جوایز دیگر نیز رقیبشاناند. در حال حاضر احساس امنیت میکنند، اما یک لحظه غفلت یک عمر پریشانی به دنبال دارد. راستش آمریکاییها دیگر حتی عادت سینما رفتن را هم کنارگذاشتهاند.
به همین دلیل آکادمی برای کسب درآمد به دنبال راههای دیگری است. راهاندازی یک موزه فیلم در برنامهشان است- باور میکنید چنین مکانی هنوز در لسآنجلس وجود ندارد؟ این قضیه میتواند به تغییر موقعیت مالیاتیشان بیانجامد. هرچند که این ماجرا ممکن است آن قدر طول بکشد که فیلم برای آن نسل در آینده، مثل رادیو و تلفنهایی که میبایست به پریز وصل میشدند یا آثاری همچون بربادرفته، کهنه و قدیمی به نظر برسد.