یک گوش‌ماهی غول‌پیکر را در مشت بگیرید، سفارش یک قاطر نحیف و کثیف را بدهید و لباس پلوخوری‌تان را هم فراموش نکنید … نویسندگان روزنامه گاردین، «پیتربردشاو» و «اندرو گیلچریست»  با نگاهی دوباره به فیلم‌های همیشه نوظهور و بدیع بونوئل، ۱۰ نکته برجسته آثار سوررئالیستی را یاد‌آور می‌شوند. [این مطلب در تاریخ ۵ مارس ۲۰۰۷ روی سایت اختصاصی این روزنامه قرار گرفته است و در تاریخ‌های ۲۵ و ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۶ عناوین «چگونه فیلم سور‌رئالیستی بسازیم» (۱ و ۲) در ستون «ده فرمان» روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید.]

۱. لباس پلو‌خوری بپوشید.

ایده‌آل‌اش این است که  فیلم‌تان چندین زوج آراسته و ملبس به پوشش‌های  کاملا رسمی را نشان بدهد. منظره سرو وضع  کاملا مرسوم‌ و‌متداول و درعین‌حال بی‌‌اندازه عجیب و نامأنوس این آدم‌ها به تمامی‌ فیلم‌های سوررئالیستی، از آثار بونوئل گرفته تا «مانتی پایتون»، انگار منگنه شده و ‌در‌آنها تکرار می‌شود.[مانتی پایتتون، کمدی تلویزیونی محبوب ، کالت (فرهنگ ساز) و سوررئالیستی انگلیسی در نیمه‌ اول دهه ۷۰ که در قطعات کوتاه‌ طنز‌‌آمیز، هوشمندانه و عمیقش  نمایشگر رفتار دور‌از ذهن و حتی ‌دیوانه‌وار آدم‌ها بود.مانتی‌ پایتون ‌با اجزا و ساختارش الهام بخش کمدین‌ها و تعداد زیادی از ‌مجموعه‌های  تلویزیونی پس از خودش بوده است.] این تصاویر اگر در یک موقعیت [و یا بافت و متن ] مناسب (مثل مجلس رقص یا مهمانی شام) به‌کار گرفته شوند می‌توانند به مراتب جلوه ویران‌کننده تر و غریب‌تری داشته باشند. «ملک‌الموت»، ساخته شده به سال ۱۹۶۲ و یکی از ظریف‌ترین و ناب‌ترین فیلم‌های بونوئل، مدعوین اشرافی و طبقه‌بالای یک مهمانی شام را نشان ‌می‌دهد که متوجه می‌شوند بی‌هیچ دلیل خاصی نمی‌خواهند  مراسم مهمانی را ترک کنند و حتی باوجود اینکه  میزبان ولخرج،  Señor Nobile، سرانجام  عمارتش را هم با خاک یکسان می‌کند ، به طرز توجیه ناپذیری دلشان می‌خواهد همچنان در‌آنجا بمانند. نه این ویرانگری قابل توضیح است و نه آن سلاخی گوسفند و خودکشی آن زوج در کمد. بماند که با فرض [یا تعبیر و توجیه] حمله به ارزش‌های بورژوازی، خود را در حاشیه امن قرار می‌دهیم.

۲. بی‌شرم و حیا صحنه‌ها را تکرار کنید.

این قضیه را از ابتدا تا انتهای فیلم، در لوکیشن‌های مختلف و با  دستکاری جزئی و سردرگم‌کننده دیالوگ‌ها، دائما نشان دهید. بی‌نظیرترین مثال آن «سال گذشته در مارین‌باد» آلن رنه است. این تکنیک ، این تصور رایج را که برای ساده‌سازی و قابل‌فهم کردن عناصر و اجزای مرتبط با پیوستگی روایی فیلم حتما نیازمند روابط علت ومعلولی هستیم ونیز تمام پیش‌فرض‌های‌مان را درباره زمان، روایت و سببیت کاملا مخدوش می‌کند.[ به‌کار گیری] این شیوه ممکن است  عصبی‌کننده و زجر‌آورباشد. تکرار صحنه‌ها احتمالا  تنها  با دربر‌گیری معانی  تلویحی یا تعابیر و مفاهیم گوناگون شاعرانه و مبهم می‌تواند مفهوم خاصی‌را به ذهن متبادر سازد. و یا ، مسلما، می‌تواند کاملا بی‌معنا باشد.

۳.   تغیرات آنی و ناگهانی صحنه‌ها را [در فیلم‌تان] بگنجانید.

در‌یک آن، طوری‌که تماشاگر گیج شود، تصویر یک مکان داخلی شلوغ و پر‌سر و‌صدا را ، به چشم‌انداز وسیع،‌ خالی و ساکتی  مثل  یک گندمزار یا  ساحل پهناور دریا قطع بزنید. در آن چشم‌انداز در‌اندشت ، مثل «علم خواب» میشل گوندوری، می‌توانید اشخاصی را معرفی کنید  که در صحنه‌ قبلی لباس‌های عجیب ‌و‌غریب و نامانوسی پوشیده بودند. یا حتی بهتر این است که بدون حضور هیچ موجود زنده‌ای چندین دقیقه روی حرکت ملایم ذرت‌ها یا موج‌های دور‌دست، مکث کنید. «هامفری جِنینگز» یکی از سور‌رئالیست‌هایی بود که در درام جنگی کلاسیک «به بریتانیا گوش دهید» قطع سریع به چشم‌اندازهای خیره‌کننده خارجی را به‌کار گرفت. آن فیلم، تجلیل  و تصویر‌گر «روح‌‌زمانه ملت درگیر جنگ» بود که از صدا برای نشان‌ دادن تغییر حس‌وحال، تاکید و نقطه‌ اوج روایت، سود می‌جوید. در عظمت طبیعت مصون مانده از دست بشر، چیز  دلهره‌آوری هست.

۴. بگذارید یک گوش ماهی نقش مکمل بشود.

از یک گو‌ش‌ماهی خوش نقش‌و‌نگار در دکور فیلم‌تان طوری استفاده کنید که  به ‌طرز غیر‌طبیعی توی ذوق بزند.  اندازه گوش ماهی [ یا صدف] مورد‌نظر می‌تواند معمولی یا به‌طور مضحک و غریبی غول‌پیکر باشد. نیروی افسار گسیخته و تاثیرغیر‌عادی این تصویر، برای نخستین بار در فیلم «صدف‌ و کشیش» عیان شد که برخی آن ‌را اولین فیلم سوررئالیستی  می‌دانند. در آن فیلم ، کشیش با تخیلات اروتیکش  وقیدوبند‌های جامعه  دست ‌به‌گریبان است- و صدف نیز مدام در لابلای تصاویر خود‌نمایی می‌کند. این فیلم صامت فرانسوی سال ۱۹۲۶ وبه کارگردانی «ژرمن دولاک»، مجموعه‌ای  بود از تصاویر به‌هم‌پیوسته ابداعی «آنتونن آرتو». آنتونن آرتو که حاضر نشده بود با محکوم کردن تاتر به‌عنوان «یک شکل هنری تجاری بورژوا» از آن تبری بجوید و به همین دلیل از جنبش سوررئالیست‌ها با کلی قیل و‌قال اخراج شده بود، در اولین نمایش فیلم از آنچه که کارگردان به سر فیلم‌نامه‌اش آورده بود به شدت عصبانی شد و در مقابل پرده سینما با داد و فریاد او را «گاو» خطاب کرد. اداره سانسور فیلم انگلیس با گفتن این جمله که «فیلم به قدری غامض است که هیچ  مفهوم روشنی در آن یافت نمی‌شود و اگر هم مفهومی وجود داشته باشد، بی‌هیچ شکی ناخوش‌آیند و توهین‌آمیز خواهد بود» از نمایش فیلم جلوگیری کرد.

۵. یک تخم چشم را از مقطع برش بدهید.

برای ادای احترام به  «سگ آندلسی»، همکاری مشترک بونوئل و دالی در سال ۱۹۲۸، یک نفر را وا‌دارید تا چشم صورتک خندان اسپیس هاپر را با تیغ آش‌ولاش کنید.[ اسپیس هاپر، یک نوع توپ پلاستیکی رنگی بزرگ است که برای ورزش و تفریح از آن استفاده می‌کنند و روی آن عموما شکل یک صورت دیده می‌شود] این تصاویر را با نمای بسیار درشتی از چشم لاستیکی، نارنجی و برش خورده ادامه دهید. اگر امکان دارد، این نما باید  مثل زنجیر بچسبد به تصویر یک قاطر نحیف و کثیف و مردی که دارد برای خر‌کش کردن یک پیانو از لوح‌های «ده فرمان‌» استفاده می‌کند. تصاویر‌تان هرچه چشمگیر‌تر، نا‌متعارف تر و تکان دهنده‌تر باشند، [ خب] به مراتب محتمل‌تر است که مثل یک نظریه غامض فرویدی درباب مفاهیم ناپیدای مخفی شده در پس رویاها، تعبیر شوند که  همین موضوع، ما را به این نتیجه می‌رساند که…

۶. [در فیلم‌تان] یک سکانس رویا بگذارید.

یک فیلم سوررئالیستی درست و حسابی و واقعی بدون سکانس رویا کامل نیست.  سکانس‌های مربوط به رویا‌های فیلم  «طلسم‌شده» ( کوشش۱۹۴۵ هیچکاک که «به اولین فیلم درباره روانکاوی (Psychoanalysis) بدل شد»)، که  مجموعه‌ای ازهذیان‌ها و توهمات ذهنی را در خود دارند، همگی از ساخته‌های دالی هستند. قهرمان فیلم (با بازی گرگوری پک) که با دیدن خطوط عمودی از خود‌بی‌خود می شود، مدام از آن رویاها در عذاب است. سکانس‌های رویا شامل تصاویری است از چشم‌های متحرک، چشم ‌انداز‌های بی‌سرو‌شکل و کج‌وکوله و  مردی بی‌صورت و (بازهم) ملبس به پوشش مخصوص مهمانی شام. احتمالا ساخت و پرداخت سینمایی این اجزا، برای‌تان کار راحتی  نخواهد بود.  گروهی می‌گویند  سکانس رویا شرط لازم و اساسی  فیلم سوررئالیستی‌ست؛ و برخی دیگر معتقدند استفاده از رویا یک جور خودنمایی حقیرانه است که پنداره سوررئال را به چیزی بی‌اصالت ، جعلی و دون‌پایه تقلیل می‌دهد [و عملا این کار] اشاره‌ای تلویحی است به این که : واقعیت، جهان بیداری است و این «فقط یک رویا»ست. بونوئل شهره برهم زدن مرز واقعیت و رویا ست. چه‌بسا که سکانس رویای‌تان [ مثل فیلم‌های او] به اندازه کل فیلم‌تان طول بکشد. در سال ۱۹۷۶ دیوید لینچ در اولین فیلم بلند درخشانش، «کله پاک‌کن» ، موانع را از سر راه برداشت. «کله پاک‌کن» رویایی درون رویایی دیگر است که در آن سر فردی از تنش با یک ضربه جدا و مداد پاک‌کنی جایگزینش می‌شود. مجددا  احتمال دارد فهم این‌ها برایتان دشوار باشد و تصویر کردنشان هم برای‌تان دردسر‌ساز شود؛ با این‌حال [این تصاویر] موفقیت شما را تضمین می‌کنند و ممکن است فیلم‌تان به خاطر ارائه تفسیری تلخ و بدبینانه از جنسیت مورد تحسین و ستایش همه قرار بگیرد.

۷. به [استفاده از] خمیر‌بازی(پلاستی سین-Plasticine) هم فکر کنید.

در فیلم‌تان از انیمیشن استاپ موشن(Stop-motion Animation)- و نه انیمیشن‌های دیجیتالی خوش سروشکل- استفاده کنید. همان انیمیشن‌های فوق‌العاده قدیمی و از مد‌افتاده که درشان هر هیئتی به هیئت دیگری در‌می‌آمد و چاقو‌ها، ساعت‌ها، وسایل درون خانه و اشیاء پخش و پلای روی میز شکل صورت‌ آدم‌ها را به خود می‌‌گرفتند. سوررئالیست کبیر و چیره‌دست، یان شوانکمایر، در فیلم‌هایش از جمله «Down to the Cellar» این شیوه را به کار می‌گرفت. درآن فیلم دختر کوچکی  برای برداشتن چند سیب‌زمینی به زیر‌زمین و می‌رفت و در‌آنجا با تمامی ترس‌ها و هراس‌های پنهان وجودش، که به صورت انیمیشن بودند، مواجه می‌شد. (می‌توانید فیلم را اینجا تماشا کنید) انرِژی معصومانه و کودک‌وار این کارگردان الهام بخش تیم‌ برتون و تری‌ گیلیام بود. کیفت خام‌دستانه و زمخت استاپ موشن ، نیرو و تاثیر مضطرب‌کننده، نامعقول و آزار دهنده یک رویای ناخوشایند را در خود دارد.

۸.  جنسیت را فراموش نکنید.

قاعدتا خود ذات جنسیت و مسائل مربوط به آن، خیلی سوررئال است. سورئالیست‌ها [نیز] همواره به این درگیری و برخورد مبارک با آن استعداد تشویش‌برانگیز، تنش‌زا  و مبهوت‌کننده  بالقوه‌اش، در حد امری‌ معمولی و روزمره- و نه با بهره‌گرفتن ازهر شیوه وقیحانه و زیر‌پاگذاشتن و تخطی آشکاراز تمام قرارداد‌ها- بها داده‌اند. عملی که همیشه یکسان است و با اینحال همواره متفاوت به نظر‌می‌رسد، هر‌کدام از مجریان و ناظرانش تجربه‌ خود را از سرمی‌گذرانند؛ و با ‌این ‌وجود شور و عمق لذت آن حسی بدیع و ابدی می‌‌آفریند.

«جاده مالهالند» دیوید لینچ، مفتخر است به داشتن یک صحنه اروتیک فوق‌العاده و استثنایی که بین  یک بازیگر جویای ‌نام و زنی مبتلا به فراموشی می‌گذرد .این کار برای این دو آدم خاص و متفاوت بهترین و والاترین گزینه است. قرار‌گرفتن سهل و ساده آنها در کنار یکدیگر وهمین برخورد خجسته  است که هر‌دویشان را از قید‌وبند‌ها ، دغدغه هویت و نگرانی [عواقب] رفتار می‌رهاند.

۹. لباس غواصی کرایه کنید.

پیش از اولین نمایش فیلمتان ، یک جلسه پرسش و پاسخ برگزار کنید. به تن کارگردان و مصاحبه کننده  دو دست لباس غواصی کامل همراه با کلاه بزرگ ایمنی و ملحقات  بپوشانید و اجرای جلسه را به دست آنها بسپارید. با این کار هم کسی از حرف‌های هردو‌شان سر‌در نمی‌آورد وهم به دالی ادای دینی ‌می‌کنید که در سال ۱۹۳۹ در نمایشگاه سورئالیست‌های لندن با آن ‌سروضع شرکت کرد. یک پرده حمام مزین به ماهی و آویخته شده در برابر چشم تماشاگران، تاثیر کارتان را چند برابر می‌کند. سه ساعت تمام این جلسه را ادامه دهید تا اینکه بالاخره کسی با انبردست هردوی‌شان را از آن وضعیت خلاص کند-[ درست مثل] بنگاه خیریه «دیوید گاسکوین»، سوررئالیست انگلیسی، که در همان نمایشگاه مذکور به اجرای برنامه پرداخت.

۱۰. [به تماشاگران] بلیطی از جنس کاغذ سنباده بفروشید.

برای اولین نمایش جهانی فیلم‌تان ، بلیط‌هایی در‌قطع پادری و با جنسی خشن و زبر چاپ کنید و خب با این‌‌ حرکت،  دست زدن یا جابجایی آنها را – مثل حمل بالشتک‌های حاوی پودر تمیز‌کننده- به تجربه‌ای واقعاً دشوار و عذاب‌آور تبدیل می‌کنید. این کارتان هم ادای احترامی می‌شود به اولین چاپ کتاب«خاطرات» نوشته «گی دوبور» (نویسنده و فیلمساز) در سال ۱۹۵۹ که با کاغذ سمباده صحافی شده بود و اگر در کنار کتابهای دیگری قرار می‌گرفت، جلد‌شان را خراب می‌کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

14 − شش =