اشاره: متن زیر، ترجمهای است از نوشتهای مطایبهآمیز به قلم «استیفن ماس»، چاپ شده در وبسایت روزنامه «گاردین»، که در تاریخ ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۸۶ با عنوان «دفترچه راهنمای هالیوودی سفر به یونان باستان: از آشیل تا هلن» (میتوانید به این لینک هم مراجعه کنید) در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید. این نوشته بر حسب ترتیب حروف الفبای فارسی تنظیم شدهاست.
هالیوود از یونان باستان به ما چه میآموزد؟ این روزها با فیلم «۳۰۰» شاهد جدیدترین نسخه یونان باستان هستیم. به همین دلیل گردانندگان روزنامه گاردین استیفن ماس را با یک خروار دیویدی در اتاقی حبس کردند تا برای پرسش بالا و این فیلمهای این سبکی، یک متن کلاسیک آموزشی تهیه کند.
آرایش مو
مردان جوان، بویژه سرکشها و قهرمانها، موهایی بلند پرپشتی دارند. موی چین چروک دارها- میانسالها – ژولیده و درهم و مال پیرمردان (معمولا شعرا، فیلسوفها و مترجمان و شنودگان وحی در معابد [کاهنها]) کوتاه و سفید است.
آزادی
یک تئوری هست که موج [ظهور] فیلمهای مربوط یونان باستان را در دهه ۵۰ و اوائل دهه ۶۰ به جنگ سرد نسبت میدهد؛ همان دورانی که بلوک شرق تهدیدی بود برای آزادی ریشهدار غرب. همین موضوع یکی از مفاهیم ضمنی کاملا بارز «۳۰۰ سرباز اسپارتی» (۱۹۶۲) است. (آنهم با دیالوگهایی نظیر «تمامی آسیا بر ما هجوم میآورند.»، «آزادی را بر زندگی ترجیح دهید- یک رسم اسپارتی»، «تنها با اتحاد از بردگی رهایی مییابیم») و جالب است که امروز نیز به دلیل شیفتگی بیحد و حصرمان به «برخورد تمدنها» باید شاهد نسخه جدیدی از آن باشیم. اما تئوری دیگری هم وجود دارد که خیلی ساده، علاقه شدید هالیوود به فیلمهای پرخرج/پرفروش وصحنههای تماشایی و عظیم مرتبط به یونانی/رومیها را در دهههای ۵۰ و ۶۰ واکنشی به تهدید تلویزیون میداند. خواهش میکنم نپرسید که کدامشان درست است.
آشیل
یک رذل نابکار، اما از نوع قهرمانش. بخصوص وقتی که «برد پیت» بازیگرش باشد (آن هم در فیلم «تروا» ساخته شده به سال ۲۰۴-یک سال سرنوشت ساز و مهم در تاریخ فیلمشده یونان) [نویسنده با استفاده از واژه Heel در ابتدای این قسمت شوخی ظریفی انجام داده که هم به «پاشنه» آشیل اشاره کرده و هم – با درنظرگرفتن معانی چندم آن کلمه- به وجه منفی شخصیت او]
آفردیت
الهه عشق، بازیگرش بیبرو برگرد یا «اورسلا اندرس» [ بازیگر معروف فیلم «دکتر نو»] است یا یک بلوند خوشاندام.
ارسطو
معلم خصوصی «اسکندر» و یک ذره فاشیست، که او را به محو نژادهای پستتر از روی زمین و فتح و اداره کل دنیا تشویق کرد.(اگر میخواهید سردر بیاورید که آیا این حرف قرائتی معقول از ارسطوست، جستجویی کوتاه در گوگل چندان ثمری ندارد.)
افیالت (Ephialtes)
مفلوکِ پستی که در نبرد «ترومپیل» با نشان دادن مسیرعبور، به «لئونید شاه» و ۳۰۰ اسپارتی دیگر خیانت کرد. یک باغبان یا آدمی عامی که در «۳۰۰ سرباز اسپارتی» مدام دنبال پول و […] بود. یک اسپارتی مطرود از ریخت افتاده دهشتناک. بازسازی امروز آن ماجرا، با اسم بیخلاقیت ۳۰۰ براساس گرافیک نول «فرانک میلر» بر پرده سینماهاست.
افتخار(نیکنامی)
[مقولهای] بیاندازه مهم و حیاتی برای یونانیها. زنان اسپارتی در زمان اعزام همسرشان به میدان نبرد با رضایت و خشنودی تمام میگویند: «یا با سپرهایتان ظفرمندانه بازگردید، یا روی همانها بمیرید.»
افلاطون
عمدتا تا به امروز در فیلمها غایب بوده. مشتاقانه منتظریم تا الیور استون «سمپوزیم» [بساط میگساری و بزم در یونان قدیم] را برایمان به تصویر بکشد.
المپیک
یک [مراسم] عظیم در یونان باستان- در فیلمها، پسرها تا ابد دارند[به خاطرش] تمرین ژیمناستیک و پرتاب نیزه میکنند. المپیک برگزارمیشد تا اسپارت، آتن و ایالتهای کوچکتر طلا به چنگ بیاورند. هر چهارسال یکبار بود و سربازان درآن زمان از جنگ ترخیص میشدند تا به رقابت مشغول شوند. ورزشکاران برهنه بودند که برای درجه بندی [زمان] نمایش تلویزیون فوقالعاده عالی بهنظر میرسید. اجرای مسابقات، ۱۰ دراخما [واحد پول یونان] هم هزینه برمیداشت؛ باعث افزایش مالیات هم نمیشد. بریتانیاییهای باستان در هیچ رشتهای هیچوقت برنده نمیشدند، درنتیجه تغییری [هم] در کار نبود.[اشارهای به پیامدهای برگزاری مسابقات بعدی المپیک در انگلستان]
ایلیاد
حکایت هومر از جنگ تروا. نقطه اوجش مرگ هکتورست در آغوش آشیل و نه ترفند اسب چوبی تروا و سقوط تروا. این قضیه باعث شد تا «هومر» به هنگام ساخت «هلن و تروا» (۱۹۵۵)ی برادران وارنر در حد یک فیلمنامهنویس نزول کند. آن فیلم با آن دکور، اجزا و صحنههای بیاندازه پرخرج و حضور «روسانا پودستا» و «ژاک سرنا» در نقشهای اصلی و همچنین کارگردانی «رابرت وایز» (که بعدها «آوای موسیقی» [اشکها و لبخندها] را ساخت) بیشتر اثری موزیکال بهنظر میرسید: اوکلا-هومر[Okla-Homer اشارهای طنزآمیز به فیلم موزیکال «اوکلاهما !» ساخته فرد زینهمان]
بردگان
سرشناس و برجسته به خاطر غیبتشان از فیلمهای با موضوع اسپارت؛ اگرچه که اساسا شالوده و بنیان جامعه اسپارتی بر بردهداری بنا شده بود. احتمالا به این خاطر که به رسمیت شناختن و اعتراف به وجود جماعت کثیر بردگان، مغایرت وحشتناکی دارد با تصویر [آرمانی] جامعهای قهرمانصفت که آزادی [و آزادگی] را پاس میدارند.
پادشاهان
دیوانه قدرت، میانسال، یکچشم، عاشق میگساری و علاقمند به داشتن همسرهای بیشمار. (بهجز لئونید، پادشاه اسپارت، که شجاع، وفادار ، دلیر و حداقل دوچشمی است.)
پاریس
شاهزاده تروایی هنگام ملاقات با هلن (اسپارتی فعلی). ناتوانی او در حفظ ردایش جنگ خونینی را بوجود آورد که به تغییر مسیر تاریخ دنیا، کشته شدن برادرش (هکتور) و آفرینش ایلیاد منجر شد. میبایست مشمول «احکام مدنی ضد جامعه ستیزی» [ASBO- که از سال ۱۹۹۸ در انگلستان و ولز به اجرا درآمده است ] واقع میشد. در نسخه ۱۹۵۵ یک قهرمان و در نسخه ۲۰۰۴ (همان «تروا» که آشیل محور ماجراها بود) کمی احمق و بیشعور.
پوسایدون [خدای دریاها، نپتونِ رومیها]
کسی جرات درافتادن با او را ندارد. قاتل اجیرشده «زئوس» در«نبرد تایتانها» (۱۹۸۱) وقتی که به تخریب «آرگوس» مشغول است. (به نظر میرسد که به او یک دستگاه فکستنی دربو داغون پخش دیویدی را قالب کرده بودند.)
پوشاک
حداقل ممکن
تسپیاییها (Thespians)
[شوخی ظریف دیگری که هم به اهالی شهر «تسپیا» اشاره دارد وهم – در معنی دومش- به بازیگران تاتر] نه، تنها تمامی هنرپیشگان تاتر انگلیس (رالف ریچاردسون، لارنس الویه، ریچارد برتون و سدریک هاردویک) نبودند که با ایفای نقش یونانیها پول هنگفتی به جیب زدنند، بلکه ۷۰۰ مرد دلیر هم بودند که در «ترموپیل» کنار ۳۰۰ اسپارتی ایستادگی کردند (و جان دادند)[ نویسنده با استفاده از کلمه Buck دو معنی توامان پول درآوردن و مقاومت کردن را مدنظر داشته]. احتمالا فیلمی با اسم «۷۰۰ تسپیایی» مثل [آن ۳۰۰ تا] چندان خواستاری ندارد.
جبرگرایی
فیلمنامهنویسان هالیوود از پرداختن به این موضوع فلسفی مهم و اساسی فلسفی پا پس نکشیدهاند. یونانیها باوجود دلبستگی وحشتناکشان به معابد، کاهنها، غیبگوها، مقوله طالع و شگون و هوسبازی خدایان تا چه اندازه خودشان را آزاد میدیدند؟ این مسئله، مضمون اصلی فیلمهای «ری هریهاوزن»، «جیسون وآرگوناتها» (۱۹۶۳) و «نبرد تایتانها»،است. زنی کاهن به «پیلیاس شاه» [عمو و سرپرست جیسون] پیش از کشتن دختران پادشاه مخلوع، میگوید: «زئوس نمیتواند مردمان را به انجام عملی وا دارد که قصدش را ندارند» و زئوس گیج و منگ [هم] کمی بعدتر با گفتن «هیچگاه جزئیات را مقدر نمیکنم» آن را تایید میکند. «زئوس» معمولا برای ویرانی شهرها توفان و سونامی میفرستد، اما از زیر نشانههای خودکامگی و استبداد خشمش ( که گویا از ملال آرامش درون کوه المپ ناشی شده) شانه خالی میکند و [خب همیشه] مسئولیت همهچیز، کموبیش به گردن خودتان است.
جیسون و آرگوناتها
فیلم بهتر و موفقتر «ری هریهاوزن» در بین دو ساختههای اسطورهایاش درباره یونان- فیلم بعدی او «نبرد تایتنها» یک جور پسرفت محسوب میشد. گرچه که حتی اینجا هم نزول دائم خدایان ازکوه المپ برای یاری در پیدا کردن پشم زرین [آویخته در بیشه کولکیس] تا اندازهای ملالآور است.
جنگ
اساس زندگی یونانی. [فقط] متوجه نمیشوم که یونانیها با این همه وقتی که صرف محاصره شهرها، تسخیر دنیا، تعقیب فارسها، غارت و چپاول، میگساری و مجادله به لهجه ایرلندی میکردند، دیگر از کجا وقت گیر میآوردند که درام، فلسفه، ریاضیات و پزشکی را بوجود بیاورند.
چنگها
یکی از ادوات مهم همراه شاعران سپیدمو.
خدایان
بیشمار، مدام در حال بحث و جدل، پرتوقع، مداخلهگر، آزاردهنده و اعصاب خردکن. مستقر درکوه المپ و سرگرم فتنه ودردسرسازی. مقولات اخلاقی برایشان بازیچه بود. اصلا شگفتآور نیست که در چند قرن بعد عرصه را به «یکتاپرستی» واگذار میکنند.
خشایارشا (Xerxes)
پادشاه دیوانه و فرمانروای مطلق پارسی: با چشمهای دریده و غران و ریشهای انبوه درهم در «۳۰۰ سرباز اسپارتی» و بیاندازه اواخواهر و سر تا پا پوشیده در طلا در«۳۰۰». کاملا تهی ازعقل و بیخرد اما صاحب ارتشی عظیم. با این همه، یک شخصیت مهم و بزرگ تاریخ دنیاست و فوقالعاده به کار این دایرهالمعارف «الف تا ی» میآید [ چون نویسنده در متن انگلیسی از تمامی حروف استفاده کرده بود،حرف X تمام آنچیزی بوده که برای تکمیل نوشتهاش به آن نیاز داشته است.]
خون
از سر و روی تکتک فیلمهای مربوط به یونان باستان میبارد. بجز زمانی که انبوه لشکریان خصم برای تجاوز و چپاول در شهرهای یونان سرازیر میشوند (که تهاجمها عموما در پنجشنبه دوم ماه صورت میگیرند)، کوچهها و خیابانها همیشه از تمیزی برق میزنند.
دموستن
مردی که با صدای خیلی بلند درباره آزادی آتنیها حرف میزند.[و اساسا] چون نطقهای آتشین بهوضوح غیرسینماییاند، حضورش در فیلم اصلا و ابدا محلی از اعراب ندارد.
دو جنسگرایی [Bisexuality]
به «هفستیون» مراجعه کنید.
رم
یک سوژه به مراتب جذابتر از یونان برای هالیوود، چون شناسایی و تفکیک خدایان و اسطورههای شرش راحتتر بود. در اسطورهها و تاریخ یونان یک عالمه پیچیدگیها و عقدههای روانشناختی و سردرگمیهای اخلاقی وجود داشت که حل و فهمش تهیهکنندههای هالیوودی را به دردسر میانداخت.(برخوردشان را ببینید با «پاریس» و «آشیل» و پرسش اینکه «اسکندر» قهرمان بود یا جنایتکار) به آنها یک مسیحی، یک شیر و امپراطوری عیاش بدهید قضیه حل است.
زره [لباس رزم]
آن را به تن کنید. هر آن ممکن است یک نیزه، شمشیر یا پیکان سر راهتان سبز شود.
زبانها
همه یکجورهایی انگلیسی حرف میزنند. برای همین خوشبختانه یونانیها، مقدونیهایها، پارسها و کل کشورهای شرقی دیگر که به تسخیر «اسکندر» درآمدند، دیگر نیازی به دیلماج [مترجم] نداشتند. (همچنین مراجعه شود به توضیحات لهجهها)
زنها
حی وحاضر،همیشه در دم دست، نیمه برهنه با…خیلیبزرگ، گوشوارههای خیلی بزرگ. [چون در زبان انگلیسی صفت قبل از اسم میآید، نویسنده با ذکر صفت Enormous در ابتدا و سپس واژه گوشواره بعد از سه نقطه دست به یک طنازی پنهان اروتیک زده که برگرادن فارسیاش به آن خوشمزگی نیست!] بجز غش وضعف، رقص، فرار از دست لشکر مهاجم، شرکت در مجالس بزم و عیاشی و مورد تجاوز قرارگرفتن، کار دیگری بلد نبودند. در «۳۰۰» کمی فعالترند چون کمی خودشان را به کشتن میدهند.
زئوس
خدای خدایان. خودش را خیلی جدی میگیرد. زن خوبی دارد به اسم «هرا» که یکجورهایی بیوفاییها و خیانتهای بیحد و حصرش را تاب آورده و حقیقتش این است که تا ابد به ریشهم بندند. معمولا نقشاش را «لارنس الیویه» بازی میکرد که این روزها احتملا آنرا به عهده «آنتونی هاپکینز»خواهند سپرد.
شغل
عمدتا [در زندگی یونانیها] جایی ندارد. اگر [احیانا] از باغهای عجیبوغریب زیتون نگهداری نکنند، و از روی شکمسیری ماهی نگیرند، کاری بجز جنگ، […] و عیاشی و هرزگی دیوانهوار و شهوترانی لجامگسیخته (Dionysian debauchery) ندارند.
عقدهمادر [عقده ادیپ]
به اسکندر مراجعه کنید. با وجود حضور «آنجلینا جولی» در نقش مادر ( نسخه الیور استون) دیگر کیست که به عقده ادیپ دچار نشود؟
قایقهای تفریحی/ ورزشی
متاسفانه هنوز ساخته نشده بودند. یونانی ها از trireme استفاده میکردند.[ کشتیهایی با سه ردیف پارو در هر طرف]
قهرمانان
یک موضوع دردسرساز و بغرنج. «اسکندر» و ایضا «آشیل» قهرمان بودند یا جانی روانی؟ راستش هردویشان خلوضع بودند- تا آخر عمر کارشان اینبود که دنیا را فتح یا «تیبز» و «تروا» را با خاک یکسان کنند. اسکندر عقده مادر[عقده ادیپ] داشت- هردو فیلم «الیور استون» و «ریچارد برتون» از رفتار غریب او برداشتی فرویدی ارائه میدهند- و آشیل «برد پیت» هم یکریز چشمهایش را تنگ میکند انگار یک تیردان پر از تیرهم بساش نیست. «هکتور» تروا قهرمانی بهتمام معنی است- یک مرد اهل خانواده که مجبور میشود به خاطر برادر و شهرش بجنگد. و از همه بهتر «هرکول» است که انیمیشن مسرتبخش دیزنی (۱۹۹۷) او را در مقابله با عشق و خدایی در کوه المپ (یک اسطوره کلاسیک ابداعی) نشان میدهد. زئوس به فرزند فناپذیر این روزهایش با هوشمندی میگوید: «اندازه قدرت تو ارزشی ندارد، مهم نیروی قلب توست.»
کاساندرا
غیبگوی تروا که شهرت بینهایت بدی داشت. باشه قبول رفتار دیوانهواری داشت اما پیشبینیاش درباره سقوط تروا درست از آب درآمد.
کاهنها [غیبگوها]
یک ذره شبیه تهیهکنندهها، چون همیشه مورد مشورت همه بودند. چیزی نامرئی پیشبینیهایشان را در قالب ابیاتی موزون بر زبانشان جاری میکرد. تنها در«۳۰۰» شاهد کل جریان غیبگویی هستیم- زنی که دارد بدنش را به شدت پیچ و تاب میدهد، در گوش فرستاده چیزی را زمزمه میکند. این روزها ظاهرا ایمیل میزنند.
لباسهایزیر
معمولا از زیر شلوارکهای کوتاه و خطرآفرین جنگجویان مرد، نمایان است.
لهجهها
در اواخر دهه ۱۹۵۰، هالیوود به این نتیجه رسید که ساکنان یونان باستان یک جور زبان انگلیسی شکسپیری حرف میزدند که حتی به درد استراتفورد ۱۹۳۰ هم نمیخورد. ریچارد برتون در «اسکندر کبیر» (۱۹۵۶) در نقش اسکندر جوری با شور و هیجان حرف میزند که انگار دارد هملت را بازی میکند. لهجه غیرعادی آمریکاییها که همیشه چندشآور است [از آن شوخی/طعنههای همیشگی انگلیسیها به آمریکاییها] (به ویِژه لهجه «ریچارد ایگان» درنقش لئونید شاه فیلم «۳۰۰ اسپارتی»)، اما این روزها دیگر لهجه ایرلندی کم و بیش شزط لازم و جداییناپذیر این فیلمها بهحساب میآید. درست مثل «اسکندر» دیدنی الیور استون که درش گروهی از مردان ایرلندی، که به وضوح از گروه موسیقی U2 الگوبرداری شدهاند، موفق به تسخیر تمام دنیای اطرافشان میشوند.
ملکهها
هر پادشاهی یکی از آنها برای خودش داشت، البته بهجز ملکه «گورگو»ی فیلم «۳۰۰» (که جراتش را دارد که یکی از نمایندههای فاسد را با خنجر از پا در بیاورد) و «ملکه المپیا»، مادر ماردوست و دیوانه قدرت اسکندر، بقیه با مبلمان فرقی ندارند.
نستور
نمیتوانم کی در چه فیلمی نقشش را بازی کرده است- سرم دیگر دارد از این همه یونانی گیج میخورد. اما مطمئنم در یکجایی سر و کلهاش پیدا میشود.[ مشاور دنیا دیده وتیزهوش جنگ تروا]
ونجلیس
خدای یونانی حاشیههای صوتی. برای اسکندر الیور استون موسیقی متنی ساخت که به وضوح یادآور کوششهای اولیهاش، «ارابههای آتش» (و البته با موضوع شرکتکنندگان بریتانیایی المپیک)، بود.
هدایا
مراقب محصولات یونانی باشید به خصوص اسبهای چوبی غولپیکر.
هردوت
بههنگام نبرد ترموپیل در سال ۴۸۰ قبل از میلاد مسیح زنده بود و یک فیلمنامه درخشان برای «۳۰۰ سرباز اسپارتی» نوشت. ساخت و پرداخت اثرش ۲۵۰۰ سال طول کشید.
هفستیون
دوست فوقالعاده صمیمی اسکندر، الهه هنر و منبع الهام و احتمالا عاشق او. الیور استون اعتقاد داشت دلیل شکست فیلمش این بود که در شهر پیوریا [واقع در ایالت الینوی آمریکا] به دوجنسگرایی اسکندر روی خوشی نشان ندادند.
هلن تروا (اسپارتی سابق)
چهرهای که هزاران کشتی را به نبرد اعزام کرد- و بعد چندتایشان را غرق کرد. یک فتنه پرزحمت اساسی.