اشاره: اقبال به ابرقهرمانهای کتابهای «کمیک استریپ» (داستان مصور) همچنان رو به افزایش است. «مردعنکبوتی ۳» هفته پیش در سینماهای بریتانیا و آمریکا به روی پرده رفت و قسمت دوم «گروه چهارنفره شگفتانگیز» نیز تا یکی دو ماه دیگر به نمایش درخواهد آمد. مطلب زیر به قلم « آدریان تِرپین» نگاه طنزآمیزی است به دنیای این قهرمانها که در روزنامه «ایندیپندنت» به چاپ رسیده است. بخشی از شوخطبعیهای این مطلب نیاز به آشنایی کامل با دنیای ابرقهرمان و مسائل سیاسی و پدیدههای کالت در فرهنگ رسانهای کشو بریتانیا دارد که برگردان آنها به فارسی لزوما نمیتواند بههمان اندازه شیرین و طنازانه به نظر برسد. این ترجمه در ۲۴ و ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۶ با عناوین «اون چی بود؟ یه پرنده؟ یه هواپیما؟» و «سوپرمن با کالری و چربی کمتر» (فایل پیدیاف قسمت دوم در این لینک قابل دسترسی است) در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید.
پیشزمینه: پس از سقوط و متلاشی شدن موشک فضایی «دکتر زارکف» مخترع، فلش گوردن درمانده و سرگردان در سیاره «مونگو»، به شدت درگیر جنگی داخلی میشود. ماجراهای فلش گوردن برای اولین بار در سال ۱۹۳۴ چاپ شد و با نمایش مجموعه تلویزیونی با بازی «باستر کرب» محبوبیت فراگیری پیدا کرد. شکلگیری، بسط و پرورش اجزای این قصه برخوردِ تمدنها [جنگ تمدنها] با جنگ جهانی دوم مقارن شد.
دشمن اصلی: امپراطور موذی و بدذات مشرق زمین: «مینگ سنگدل». جلیقههای دودزا میپوشید، برای همین همه میدانستیم که آدم خیلی بدیست. هوسِ همکار فلش، دیل آردن، را در دل داشت و به قول معروف دائم به دنبال او بود. چنان که انتظار میرفت نسخههای متاخرتر قصه دیگر ازکلیشههای نژادی تبعیت نکردند و اهمیت چندانی به آنها ندادند.
نیروی برتر(؟): صبر ایوب، خودداری و به رویخود نیاوردن.
دریک کلام… «فومانچو» در فضا [دکتر فومانچو، یک چینی بدذات شرور نابغه، شخصیتی خیالی است که نیمه اول قرن بیستم در مجموعه رمانهای نوشته «سَکس رومر» خوانندگان با او آشنا شدند. سبیل آویزان و شخصیت منفی و شیطانیاش تبدیل به پدیدهای کالت و بعدا الهام بخش خلق شخصیتهای منفی دیگر شرقی شد.]
موجسوار نقرهای (SILVER SURFER)
پیشزمینه: موجسوار، پیکِ «گالکتوس» (موجود سیارهخوار) بود که با پیدا کردن زمین به سرور خودش خیانت کرد. او به خاطر بیشرمی و اهانتهایش در اینجا زندانی شد و از زن مجسمهساز کوری به اسم «آلیشیا مسترز» رسم و شیوه زندگی زمینی را یاد گرفت.
قیافه و سر و شکل: پناهنده از اپراهای راک دهه۷۰.
نیروی برتر: تخته موجسواریاش میتواند با ۹/۹۹ درصد سرعت نور حرکت کند.
خصوصیات خیلی ویژه: موجسوار آدم تنهایی است، اما تنها در ابعاد کیهانیاش.
در یک کلام… «ایتی» در حال موجسواری به سمت خانه.
پیشزمینه: «جانی استورم»، برادر کوچکتر و همه رقمه آمریکایی «زن نامرئی»، با حضورش هر اتاقی را به آتش میکشد.
قیافه و سر و شکل: یک وسیله ضدحاملگی [کاندوم] شعلهور پر از گردو.
نیروی برتر: غیر از آن چیزی که عیان است، با سرعت صوت پرواز میکند.
دلبستگی عاشقانه: درست عین شما، با ازدواج با یک موجود فضایی متغیرالشکل و بیثبات، اشتباه بزرگی را مرتکب شده.
خصوصیات خیلی ویژه(؟): دائما با عصبانیت و ورجه وورجه «چهار نفر شگفتانگیز» را ترک میکند. و چون بچهها با تماشای او در مجموعه کارتونی خودشان را آتش میزدند، قاعدتا حذفش از قصه نمیتواند چندان برایش خوشایند باشد. برای این که به زخمش نمک هم بپاشند روباتی به اسم «هربی» (Herbie) را جایگزین او کردند.
در یک کلام… این کار رو تو خونه انجام ندید.
پیشزمینه: «مت مرداک»، وکیل نابینایی که به پدرش قول داده بود هیچگاه به خشونت متوسل نشود، برای انتقام مرگ او در خویشتن دیگرش دست به خلق شخصیتی ضدجنایت [پاسدار قانون] میزند. «فرانک میلر»، خالق این شخصیت و نویسنده موجساز کمیک بوکها، یکبار گفته بود: «به فکرم رسید که بیباک قاعدتاً باید کاتولیک باشه. آخه فقط کاتولیکها میتونن هم وکیل باشند هم نگهبان خودسرِ [پلیس سرخود].»
قیافه و سروشکل: یک دست بلوز و شلوارقرمز با لوگوی DD این لباس برای مردانی که سینهکفتری نیستند یا بهتر بگویم کسانی که کمی بدقوارهاند توصیه نمیشود.
نیروی برتر: رادار و دیگر حسهای فوقالعاده قوی دیگر، نابیناییاش را جبران کردهاند.
دلبستگی عاشقانه: یه ردیف معشوقههای سابق شامل «کارن پیج» (منشی دفتر حقوقی)، «الکترا ناچیوس» (همکار و وارثه) و «بیوه سیاهپوش» (همتای قهرمانش).
خصوصیات خیلی ویژه: مادرش تارکِ دنیا میشود و پدرش یک تنه او را بزرگ میکند. در مدرسه [بچهها] برای خنده و مسخرهبازی “بیباک” صدایش میزنند. تعداد ناکامیهایاش از تارهای درهموبرهم مردعنکبوتی هم بیشتر است.
در یک کلام… «دیوید بلانکت» با یه دست لباس چسبان ورزشی [اشارهای به سیاستمدار نابینای معروف انگلیسی و از اعضای حزب کارگر که دوبار به خاطر رسواییهای اخلاقی مجبور به استعفا از مقامش شد و عملا به عنوان نماد فساد دولت انگلیس در برنامهها و آهنگها مورد انتقاد و تمسخر قرار میگیرد.]
پیشزمینه: یکی از اولین قهرمانهای سیاهپوست کمیک بوک با بازی «وسلی اسنایپس» در فیلمی به همین نام. اریک “بلید” بروک هم به [مکیدن] خون علاقه دارد و هم به شدت مشتاق انتقامگیری است، چون خونآشامها به مادرش، وقتی او را حامله بوده، حمله میکنند و گازش میگیرند. و مردم هم [این وسط] نگران MRSA هستند. [MRSA: استافیلکوکوس اورئوس مقاوم به متیسیلین، یکی از میکروبهایی است که در برابر آنتیبیوتیکها مقاوم شده و دمار پزشکان و بیماران را درآورده.]
قیافه و سروشکل: [تو مایههای] ولگردهای باحال بزنبهادر دهه هفتادی – البته بندشلوارش که با تیر پرشده کمی اجقوجق و اواخواهریست.
نیروی برتر: ایمن در برابر گاز خونآشامها- و همچنین توصیه[های] مد بعد از۱۹۷۷.
خصوصیات خیلیویِژه(؟): «مارک گاگنهایم» فیلمنامهنویسِ مجموعه جدید تلویزیونی بلید درباره این [قهرمان] نیمه خونآشام که خونآشامها را شکار میکند میگوید: «این یارو حتما یه جور خودانزجاری جدی داره».
در یک کلام… «شفت» با گلولههای نقرهای.
پیشزمینه: عنکبوتی تحتتاثیر اشعههای مضر، پیتر پارکر، بچهمدرسهای خرخون و غیرعادی، را میگزد که [خب] نتیجه این حادثه هم قابل پیشبینی است: پیتر به یک دزد اجازه فرار میدهد، این دزد چند لحظه بعد عموی او، بن، را میکشد و او هم بعد از این ماجرا برای مقابله با جنایتکاران به پا میخیزد.[School Geek: در مدرسه یا دانشگاه به بچههایی میگویند که علایق، پوشش، رفتار و برخوردشان با اکثریت دانشجویان فرق دارد و این قضیه لزوما به معنی درسخوان بودن آنها نیست. شاید ترجمه بهتر این کلمه وصله ناجور باشد.]
قیافه و سروشکل: کلاسیک – طوری که مثلا [حتی] وقتی «ایوان خاویدس» اکوادوری به خاطر پیروزی در جامجهانی نقابی به سرش کرد یاد او میافتیم.
دشمن اصلی: جنسبز (The Green Goblin) که اولین دوستش، گویین استیسی، را میکشد.
نیروی برتر: “هرکاری که عنکبوت از پسش برمیآید.” ولی [خداییش] تا حالا کِی دیدید که از یک عنکبوت کار دراماتیکی سربزنه؟
خصوصیات خیلی ویژه: مثل همیشه بابا و ننه مرده که موقع کار برای اداره اطلاعات و جاسوسی به دست «جمجمه سرخ» (Red Skull)[به کاپیتان آمریکا مراجعه کنید] کشته شدهاند.
دریک کلام… با «پدران عدالت» اشتباهش نگیرید [Fathers 4 Justice: انجمنی به سرکردگی Matt O’Connor که برای احقاق حقوق پدرها – در دادگاههای حقوقی- تلاش میکنند. از معروفترین شیوههای اعتراضی ایشان پوشیدن لباس ابرقهرمانها و بالا رفتن از ساختمانهای دولتی- مثلا کاخ باکینگهام- است.]
پیشزمینه: «بوریس وین»، کارخانهدار میلیونر، خیابانهای گاتام سیتی را امن و ایمن نگه میدارد- اما همه فقط به رابطه او با «رابین» فکر میکنند.
قیافه و سروشکل: یک نظرخواهی آمریکایی افشاء کرد که ۸.۴ درصد بچهها میخواهند در [شب]هالووین لباس سوپرمن را بپوشند و فقط ۵/۱ درصدشان دوست دارند که بتمن باشند. [فکر نمیکنید] دیگه وقت استعفایش باشه؟ [سهگانه کریستوفر نولان و بهخصوص «شوالیه تاریکی» بتمن را به یکی از محبوبترین ابرقهرمانها بدل و به معنای واقعی کلمه احیا کرد.]
دشمنان اصلی: ژوکر، پنگوئن، زنگربهای. پیش از این، [همه] بتمن را با دشمنانی با کیفیتتر [و به قول معروف با کلاستر] به جا میآوردند.
خصوصیات خیلی ویژه: بوریس وین هم مثل مرد عنکبوتی، از خاطره مرگ والدینش در عذاب است. (اِ… ِشما این رو نمیدونستین؟!)
در یککلام… پسر کوچولوی پولدار بیچارهای که لباسهای فانتزی و شیک و عجیب و غریب میپوشد.
پیشزمینه: او بین نجات زمین یا کمک به بچهها در رد شدن از خیابان، گزینه آخری را انتخاب میکند. بازیگر بدنساز این نقش، دِیو پروز، بعدها ایفاگر نقش «دارث ویدر» [جنگ ستارگان] شد.
قیافه و سروشکل: برادر بیخاصیت و بیرنگ و بوی دارث ویدر.
دشمنان اصلی: بچههایی که [موقع رد شدن از خیابان] به دوطرف نگاه نمیکنند؛ «کلوب تافتی» [ شخصیت
Tufty Fluffytail در سال ۱۹۵۳ برای هشدار به بچهها به هنگام عبور از خیابان خلق شد. محبوبیت او منجر به تاسیس کلوبی با ۲۵ هزار شعبه در سرتاسر بریتانیا و همچنین چاپ ۳۰ هزار کتاب درباره امینت رفتوآمد در خیابانها شد. در دهه ۷۰ حدود دو میلیون بچه در این کلوب عضویت داشتهاند.]
نیرویبرتر: خیلی خیلی سختگیر، جدی و محکم.
خصوصیات خیلی ویِژه(؟): پروز گفتهاست این بهترین کاری بود که در تمام عمرش انجام داده.
دریککلام… همه ما بیعرضهها [که] نمیتونیم دنیا رو نجات بدیم.
پیشزمینه: «اون چیبود؟ یه پرنده؟ یه هواپیما؟» نهخیر، اون فیلم جدید این ابرقهرمان است با اسم «سوپرمن برمیگردد» که ۱۹ سال بعد از این که «کریستوفر ریو» به خاطر «سوپرمن ۳» لباسهای خیلی تنگ میپوشید، به نمایش درآمد. سوپرمن بعد از جستجو برای یافتن باقیماندههای سیارهاش (کریپتون) برگشت تا ببیند در نبودش اوضاع چه تغییری کرده. بازیگر گمنام، «براندون روث»، نقش این مرد پولادین را بازی کرد.
قیافه و سروشکل: شنل معروف[اش] تروتمیز تر شده، ولی کهنهپرستها نگران چیزی نباشند.
دشمن اصلی: «لکس لوتر» (با بازی کوین اسپیسی) اخیرا از زندان آزاد شده و مصمم به انتقامگیری است.
خصوصیات خیلی ویژه(؟): خب اگر خبردار شدن از نابودی همه تبارش به اندازه کافی غمانگیز و جانکاه نباشد، ازدواج «لویس لین» (کیت بوسورث) با مردی دیگر و حضور بچهای در زندگی او [قطعا خیلی دردآور است.] احتمالا او [هم] همان شایعات همجنسخواهی سوپرمن را شنیده بود.
در یک کلام… سری که دردنمیکنه دستمال نمیبندند.[ واقعا تو این هیری ویری دیگه چه نیازی به سوپرمن هستش!]
پیشزمینه: «بنجامین گریم»، یهودی نیویورکی معتاد به سیگار برگ و دوستدانشگاهی «رید ریچاردز» (آقای شگفتانگیز/ فنتستیک) در کنار بقیه اعضای گروه چهار نفره شگفتانگیز تحت تاثیر اشعه قرار گرفته است. «چیز» جهشیافته، برخلاف «هالک»، آدم خوش قلبیست.
قیافه و سروشکل: مردِ خوشهیکلِ نیمهبرهنه فلسدارِ نارنجیرنگ، اما با شلواری بهتر از هالک.
نیرویبرتر: لیاقت شخصیتی با تکیهکلام “حالا دیگه وقت آشولاش کردنه” دقیقا همین شگردهای ابتدایی و پیشپا افتاده است.
دلبستگی عاشقانه: «آلیشیا مسترز»، مجسمهساز کور.
خصوصیات خیلی ویژه(؟): او دلش میخواهد دوباره «بنجامین گریم» شود، ولی آلیشیا همین حالت فعلیاش را بیشتر میپسندد.
در یککلام… حکایت یک «دیو و دلبر» رادیواکتیوی.
کاپیتان ماروِل (کاپیتان معجزه)
پیشزمینه: «بیلی بیتسون» گزارشگر بیعیب و نقص و از همه نظر معرکهی رادیو گمان میکند که با گفتن اسم «جادوگر شزم» به قدرتهایی افسونکننده و بینظیر دست پیدا میکند. در دهه ۴۰، کاپیتان محبوبتر از «سوپرمن» بود.
قیافه و سروشکل: اشعه زرد روی یک دست لباس قرمز. شانس آورد که در رادیو کار میکرد.
دشمن اصلی: «دکتر تادیوس بوداگ سیوانا» که میخواهد جلوی امواج رادیویی را بگیرد.
نیروی برتر: صاعقه پرنورش، چاقوی نظامی ساخت سوییس و از ملحقات جانبی ابرقهرمانهاست و به درد کشتن آدمها و درآوردن سنگ از سم قهرمانها میخورد.
خصوصیات خیلی ویژه(؟): ویژگی خاصی ندارد. اگر قرار باشد آن روی منفی [و تاریک] شخصیتش را نشان دهد، «مارتین منهانتر» [یکی دیگر از قهرمانهای کمیک بوک] را به شیرینی خوردن معتاد میکند.
دریککلام… سوپرمن با کالری و چربی کمتر.
پیشزمینه: پسرجهنمی، این مخلوق آزمایشات شیطانی دانشمندان نازی، هماکنون «بزرگترین بازجوی غیرطبیعی دنیا»ست.
قیافه و سروشکل: شیطانی برهنه با شاخهایی که سرشان قطعشده.
نیرویبرتر: “دست راست مهلک” پسرجهنمی بیشتر به کار نازیهای متجاوز میآید تا بازیگلف و تایپکردن.
دلبستگی عاشقانه: «لیز شرمن» که هروقت پسرجهنمی دستش را میگیرد شعلهور میشود.
خصوصیت خیلیویژه(؟): یک آدم گوشهگیر بارانیپوش عاشق انواع مختلف سلاحهای گرم که بهترین دوست زندگیش یک ماهی جهشیافته است. شما چیفکر میکنید؟
در یککلام… جنس خوب فرانکنشتاین.
پیشزمینه: «استیون راجر» کاریکاتوریستی است که در یک آزمایش پزشکی با تزریق یک سرم قدرت فراوانی پیدا میکند.
قیافه و سروشکل: مثل پاتیناژبازهای آمریکایی المپیکهای زمستانی.
نیروی برتر: خوشتراش اما نه مثل «سوپرمن»، تنها سلاح کاپیتان (اون پاکت تهوع رو بدین من!) یک سپر محافظ آزادی [که در برخی از مجسمهها و نقاشیها به مجسمه معروف آزادی اضافه میشود] تقریبا مقاوم و تخریبناپذیر از جنس ویبرانیوم. [یک فلز ساختگی که در کمیک بوکهای مارول حضور دائمی دارد]
دشمن اصلی: جمجمه سرخ، پیشخدمت سابق هتل، مامور نازیها که بعدها برای کمونیستها کار میکند.
دریککلام… فقط برای مصرف خانگی.
پیشزمینه: چارلز خاویر(یا همان پروفسور ایکس) که در کودکی بهخاطر سنگی که یک موجود فضایی روی پایش انداخته فلج شده است، مدرسه خاویر را برای کودکان استثنایی تاسیس کرده و درآنجا به تربیت و تعلیم «انسانهای(آدمهای) ایکس» [مردان ایکس ترجمه غلطی است چون بعضی از اعضای این گروه زن هستند] مشغول است.
قیافه و سروشکل: ویلچر خاویر که بیشتر به سپر اتوموبیل شباهت دارد، کت و شلوار شیک «سَویل رو»یی
[Savile Row: خیابانی در لندن که درش مغازههای فراوان فروش لباسهای مردانه قرار دارد] او را از نظر انداخته است.]
نیروی برتر: او به عنوان “قویترین ذهنخوان در کل زمین” مشهور است.
دلبستگیعاشقانه: ازدواج خاویر با شاهزاده «مجستریک لیلاندرا» در سیاره زمین به رسمیت شناخته نشده است. با این وجود همچنان به دنبال «موریا مکتارگت»، متخصص ژنتیک اسکاتلندی، است که با او به هنگام تحصیل در دانشگاه آکسفورد آشنا شده بود.
دشمناصلی: «مگنتو»، دوست سابق او و موسس انجمن جهشیافتگان اهریمنی. اسم اصلی مگنتو- اریک- هیبت ترسناک کمتری دارد.
خصوصیات خیلی ویژه(؟): در بچگی به لحاظ عاطفی آدم ترسویی بوده و یکی از اولین تجربههای ذهنخوانیاش را روی ناپدری جوینده طلایش انجام داده است.
در یککلام… تصویر تبلیغاتی برای کچلها و معلولها [Poster Boy: در اصل اشارهای است به بچهای که به خاطر بیماری ار کارافتاده و تصویرش روی پوسترهای تبلیغاتی برای جمعآوری صدقه یا هشدار برای پیشگیری بهکار برده میشود.]
کاپیتان کانادایی (CAPTAIN CANUCK)
پیشزمینه: در جامعه آینده که کانادا به ابرقدرت دنیا بدلشده، «تام ایوانز»، پلیس سوار سابق، بعد از این که با اشعههای موجودات بیگانه [فضایی] از پا درمیآید، لباس یکسره بهتن میکند. معروفترین ابرقهرمان کانادایی در میان کسانی چون «نلوانا»،«جانی کانادایی» و «کانادا جک».
قیافه و سروشکل: کپی کردن از برگ افرای نقشبسته روی صورتش [Maple leaf: همچنین اشارهای به نشان ملی کانادا که روی پرچم آن کشورهم دیده میشود] بعید بهنظر میرسد.
نیروی برتر: آمریکایی نبودن.
خصوصیات خیلی ویژه(؟):آمریکایی نبودن.
در یککلام… یک عقده حقارت درحال پرواز.
پیشزمینه: استرالیایی است، در تانک زندگی میکند و با یک کانگورو دوست است. کمی جای تعجب داشت که نسخه آمریکایی این قصه مصور(نوشته آلن مارتین و با تصویرسازی جیمی هیولت) فروش فراوانی کرد. هیولت بعد از آن کار برای کشیدن «Gorillaz» [یک گروه موسیقی مجازی انیمیشنی انگلیسی] با دیمون آلبرن همکاری میکند.
قیافه و سروشکل: موش فروشگاه بزرگ سیدنی.
دلبستگی عاشقانه: نامزد نیمه انسان- نیمه کانگورو.
نیروی برتر: رفتار و برخورد نوجوانانه.
خصوصیات ویژه: این فقط یه مرحله گذراست!
در یک کلام… بدترین کابوس تمام پدرومادرهای دنیا.
پیشزمینه: دکتر «رابرت بروس» بنر هنگامی که داشت برای دولت آمریکا “بمب گاما” میساخت در معرض تشعشعات رادیواکتیو قرار گرفت. هالک که برای اولین بار در سال ۱۹۶۲ سروکلهاش در کمیکهای مارول پیدا شد، در ابتدا خاکستری رنگ بود، و به خاطر چاپ مداوم و بیشاز اندازهاش بهرنگ سبز درآمد.
قیافه و سروشکل: هالک از پیشگامان پوشیدن شلوار جین رنگ و رو رفته است.
دلبستگی عاشقانه: او با «بتی راس» (دختر ژنرالی آمریکایی که به دنبال نابودیاش بود) ازدواج کرده بود اما با تشعشعات گاماییاش او را تصادفاً میکشد.
نیروی برتر: وقتی تمام لباسهایش را از دست میدهد [به خاطر عصبانیت و تغییر حجم عضلاتش] شلوارش بهپایش میماند.
خصوصیات خیلیویژه(؟): از کجا شروع کنیم؟ در بچگی که پدر دانشمندش از او سوءاستفاده میکرده، از چند شخصیتی بودن هم که رنج میبرد و تازه موقع عصبانیت هم اصلا نمیتواند خودش را کنترل کند.
در یککلام… دامادی از جهنم.
زن افسونگر/واندرومن (WONDER WOMAN)
پیشزمینه: بعد از سقوط هواپیمایی در جزیره پارادایز [بهشت] برای اولین بار پا به “دنیای مردان” گذاشت. «ویلیام مولتن مارستون»(مخترع دروغ سنج) این شخصیت را در سال ۱۹۴۱ برای این خلق کرد تا سرمشق زنهای جوان باشد.
قیافه و سروشکل: یک دست لباس زنانه رسمی- براساس همان چیزی که لیندا کارتر در مجموعه دهه ۷۰ میپوشید و با مجوز گردانندگان کمیکبوکهای دیسی- با قیمت ۹۹/۲۴ دلار در اینترنت.
نیروی برتر: کمندش از جنس «کمربند جادویی آفرودیت» (Magic Girdle of Aphrodite) است و هرکسی درش گیرکند مجبور است راست بگوید. [کمربند معروف آفرودیت: چیزی در مایههای کمند عشق یار یا طره موی یار].
دلبستگی عاشقانه: در قصههای متعدی بهطرز رمانتیکی درگیر «سوپرمن» میشود و تازه با «بتمن» و «مرد تیزابی» [Aquaman : یکی دیگر از قهرمانهای کمیک که میتواند زیر آب نفس بکشد، با موجودات دریایی ارتباط برقرار و با سرعت زیاد حرکت کند.] هم سر و سری دارد.
خصوصیات خیلیویژه: علاقه کاملا واضح و پرشور او به بستن یا بستهشدن با ریسمان مدام تکرار میشود، بماند که این موضوع بیشتر به ویلیام مولتن مارستون برمیگردد تا خود زن افسونگر.
دریککلام… نسخهی اصل «اسپایسگرلز».
پیشزمینه: ۱۲۲سال بعد، قاضی «دِرِد» در شهر «مگاسیتی» [شهرغولآسا] هم پلیس است و هم مأمور اعدام. موقع اجرای حکم از خطابههای بچهگانه و احساساتی خبری نیست. او [فقط] میگوید: «من خود قانونم. دموکراسی برای آدمها نیست.» این شخصیت محبوب انگلیسیها از سال ۱۹۷۷ در مجله ۲۰۰۱AD سرو کله اش پیدا شد.
قیافه و سروشکل: اِپُلهای دهه هشتادی همراه با سردوشیهای شیکتر و خوش سروشکلتر از [لباس] ژنرالهای آمریکای جنوبی.
دشمناصلی: بزهکارها، اراذل و اوباش، عفریتهها و اصولا هرکس دیگه.
دلبستگی عاشقانه: غیر مختصر نظری به «قاضی گلن دی مارکو»، هیچ کس.
دریککلام… با «قاضی جان دید» اشتباهش نگیرید. [سریال تلویزیونی شبکه بی بیسی ۱ با بازی مارتین شا که از سال ۲۰۰۱ در حال پخش است.] سربهسرش نگذارید.
پیشزمینه: وقتی با هواپیما از میان اشعههای کیهانی میگذشت، قدرت ویژهاش را به دست آورد. (احتمالا فکر میکردید اینها تا الان دیگه باید [تبعات] این قضیه دستشان میآمد.)
قیافه و سروشکل: ترکیبی از «اما پیل» [شخصیت جاسوسه مجموعه تلویزیونی «انتقامجویان»] و جوانیهای «مارگارت تاچر».
دلبستگیهای عاشقانه: زمانی عاشق «ساب مارینر» [Sub-Mariner: (عضو خدمه زیردریایی) یکی از اولین ابرقهرمانهای کمیک بوکهای مارول ، خلق شده به سال۱۹۳۹] بوده و الان دیگر ازدواج کرده است.
نیروی برتر: چون نامرئی بودن خیلی ملالآور و خستهکننده شده بود، توانایی ایجاد میدانهای نیروی خیلی قوی [برای عقب پرتاب کردن دشمنها] را هم به ویژگیهای او اضافه کردند.
خصوصیات خیلیویژه(؟): او که تحت فشار شدید پدر دائمالخمر و مرگ مادرش در تصادف قرار گرفته بود، مجبور میشود برای برادر کوچکترش جانی، همان «هیومن تورچ»، نقش مادر را هم ایفا کند. ازدواج با هرکسی به اسم «آقای شگفتانگیز/ فنتستیک» قطعا کار خیلی سختیست.
دریککلام… «آقای فنتستیک» با همین نامرئی بودنش حال میکنه.