اشاره: به دعوت دوست بزرگوارم، کاوه جلالیموسوی، بعد از چند سال وقفه دوباره شروع کردم به نوشتن برای روزنامه «اعتماد». روزهایی که دوباره ستون «ابدیت و یک روز» را احیا کردم و آرزو داشتم دیگر مداوم درباره فیلمهای روی پرده بنویسم. درگیری و مشغله ذهنی و ادامه تحصیل برای گرفتن مدرک تخصص «درمان بیماریهای ریشه دندان» در دانشگاه «کینگز» اما اجازه چندانی برای پیگیری مدام این پروژه به من نداد و نتیجه این همکاری به چند یادداشت پراکنده و گزارشهایی از جشنواره فیلم لندن محدود شد.
ستون ابدیت و یکروز برای نویسنده/مترجم آن، یادآور سالهای دور است. پیش از این شاید نزدیک به هفت یا هشت سال قبل، در روزنامههای شرق و بعدتر در همین اعتماد خودمان، ابدیت و یکروز بهانهای بود برای پرداختن به فیلمهای محبوب سینماگران از زبان خودشان و بعضا نکاتی حاشیهای درباره سینمای روز و جهان فیلمها در طول تاریخ پربار هنر هفتم که در مجلات و یا روزنامههای انگلیسی زبان محل بحث و مناقشه بودند. توقیف چندباره و انتشار مجدد روزنامههای وطنی، تغییر عوامل و هیئت تحریریه در روزنامهها و رویکردها و خواستههایشان و شاید مهمتر از همه سفر طولانی و بیحوصلگی متولی ستون باعث شد که انتشار آن پس از مدتی متوقف شود. با اینحال با الهام از مظفرالدین شاه فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما، چون نوادگان خلف و ناخلف اخوان لومیر در آن اتاق تاریک مدام تکانتان میدهند، خشمگینتان میکنند، عاشقتان میکنند، هوشیارتان میکنند، دیوانهتان میکنند، به شما رویا میدهند و از شما رویا میستانند و اساسا وسوسهتان میکنند که هی حرف بزنید و حرف بزنید و حرف بزنید، این ستون به بهانه پیشنهاد و درخواست مسئول صفحه سینمای جهان و بیشک بهدلیل وسوسه همیشگی و درونی خود نگارنده آن، با سمت و سویی جدید از سر گرفته میشود. از این پس در اینجا با نگاهی گذرا و “احساسی “، به بهانه معرفی و مرور فیلمهای روز جهان و نگاهی گزارشگونه به آثار روی پرده سینماهای لندن، بخشی از آن دیوانگی و خشم و وجد را با خوانندگان به اشتراک میگذارم.
یادداشت زیر به بهانه نمایش عمومی فیلم «بانوی آهنین» (فیلیدا لوید) در سینماهای بریتانیا در تاریخ ۲۹فرودین سال ۱۳۹۱ با عنوان «فرار کوچک» (نسخه پیدیاف) در روزنامه اعتماد به چاپ رسید.
حضور غبطهبرانگیز و شوق آور مریل استریپ «جادویی» (به قول آقای حمیدرضا صدر و البته نویسنده روزنامه ایندیپندت و از قرار معلوم دیوید تامسون) در یک فیلم به معنی واقعی تلف شده. یک مثال کلاسیک برای درک معانی تقلیل، عقبنشینی، نداشتن خلاقیت، ناتوانی و درنهایت عدم بلندپروازی در سینما. فروکاستن دوران پرالتهاب «مارگارت تاچر» به روایت مستندوار (و بیشک به لحاظ تصویری بیاندازه توی چشم و ادایی) و تکرار مکررات همه آن چیزهایی که تا بحال میدانستیم (تازه به کمک تصاویر آرشیوی شبکههای تلویزیونی) بدون شکافتن مسائل و عمیق شدن در بحرانها و البته تاکید و پررنگ کردن زنی در دنیای مردان و برجسته کردن رابطه نزدیک و صمیمانه/عاشقانه تاچر با همسرش. قرار است در کنار «هفته من با مرلین» (ساخته سایمون کورتیس با بازی میشل ویلیامز در نقش مرلین مونرو که دوباره با بدشانسی جایزه اسکار را بهخاطر حضور فراموشنشدنی استریپ از دست داد) نمایشگر شکنندگی و ضعفهای شمایل/چهره/ایکنهای مشهور قرن گذشته باشد اما در دام بیظرافتی و کلیشهای بودن میافتد.
احساساتگرایی فیلم بهمانند «بانو»ی لوک بسون* که میخواست وجوه انسانی این سیاستمداران را برجسته کند در بخشهای زیادی عذابآور و دمدستی است و با زیادهروی زنندهای همراه میشود (تکرار لبخندهای دنیس تاچر در آغاز سال نو هم مضحک است هم توی ذوق میزند). فیلم بیشتر از تصویر حرافی دارد و عملا در جاهایی به لحاظ سادگی در برخورد با موضوع و نوع روایتش به یک فیلم تلویزیونی محض نزدیک شده است. بانوی آهنین دقیقا مشکلاتی دارد که «ملکه» استیون فریرز نداشت. ملکه هر چه بود از گزارش محض و تعریف بیخاصیت یک واقعه تاریخی فراتر رفت و تصویری امروزی و دراماتیک از سیاست داخلی انگلستان و نیز روابط درون دربار سلطنتی را به شیوهای معقول و ملموس نشان همه داد. ولی این «بانوی آهنین» در عمل به همان بیماریای دچار است که شخصیت اولش از آن خلاصی ندارد: کهولت و فراموشی. انتخاب «فیلیدا لوید» بعنوان کارگردان برای این اثر، در حالیکه فیلم قبلیاش «ماما میا» در ژانر موزیکال که در برخورد خوشبینانه به یک شوخی و در نگاه بدبینانه به هرج ومرج میمانست و نقطه اوجش همان حضور دوستداشتنی مریل استریپ بود (و فروش بالایش در انگلستان نشانهای است از سلیقه عمومی گروه زیادی از سینماروها و یادآوری معنای سرگرمی و سرگرمیسازی) برای این فیلم و تزریق نوعی فمینیسم (و شاید ملیگرایی و حزب دوستی) رقیق شده و سطحی که عملا بیشتر به موضعگیری مخاطب منتهی میشود تا همدلی او با یک دوران و درک جدیدی از وقایع و شخصیت اصلی، انتخاب درستی بهنظر نمیرسید. برای پروژهای چنین مهم و دورانی اینچنین ملتهب و شخصیتی این اندازه پیچیده و تاثیرگذار شاید انتخاب آدمی مثل «الیور استون» و تیمی قویتر از فیلمنامهنویسان نتیجه را به اثر ماندگارتری تبدیل میکرد. اگر هم قرار بود خیلی توقعمان را بالا ببریم تبدیل شخصیت تاچر به چیزی شبیه امپراطور ژاپن (هیروشیتو) در «خورشید» الکساندر ساکاروف اساسا فیلم را به جایگاهی دستنیافتنی میرساند. تصور رویکردی از جنس «نانی مورتی» به دوران ظهور برلوسکونی در فیلم «تمساح» هم برای این فیلم و سازندگانش نیز خیالی محال و امری ورای تواناییها و خلاقیتهایشان است. در نهایت تنها چیزی که باقی میماند ستایش ابدی است برای مریل استریپ که با تمام وجود (نوع راه رفتن، تغییراجزای صورت، لهجه، حرفزدن عادی/رسمی/ خطابهها و لحظات شکنندگی) فیلم را از سقوطی بدفرجام نجات داده و بیشک بدون او این میزان دلزدگی بیشتر میبود.
*«بانو» تلاش ناموفق دیگری از کارگردانی که بعد از «لئون» آرام آرام افول کرد و یادآور مردی شد که به ثروت رسید اما در جاه طلبی مادی و هنریاش خاموش شد. هرچه «ژاندارک» حداقل در سکانسهای حضور «داستین هافمن» تصویر جدیدی از او را نشان میداد و بخشهای نبردش شکوهمند بود اینجا فیلم بیاندازه بیرمق است. نگاه بسون به «آنگسان سوچی»، برنده جایزه صلح نوبل، و تحولات برمه در طول سه دهه با تمرکز بر روابط عاشقانه او و همسرش بیاندازه کلیشهای و تکراری است. یک فیلم نمونهای تاریخ مصرف گذشته از کارگردانی که متفاوت دیدن در روایت و جاهطلبی را یکجا کنار گذاشته است.
در طول نمایش فیلم مردی در سالن سینما فریاد زد و سازمان ملل را بیارزش خواند. در انتهای فیلم هم دوباره فریاد زد و غرب را متهم به استانداردهای دوگانه کرد که چرا به لیبی حمله میکنید و به برمه نکردید وقتی در فهرست نقض حقوق بشر جایگاه نخست را دارد. رفتارهای این تماشاگر از خود فیلم جذابتر بود.
«بانوی آهنین» (۲۰۱۱)
کارگردان: فیلیدا لوید. فیلمنامهنویس : ابی مورگان. مدیر فیلمبرداری: الیوت دیویس. تدوینگر:جاستین رایت.
بازیگران: مریل استریپ (مارگارت تاچر)، جیم برودبنت (دنیس تاچر)، الکساندرا روچ (مارگارت تاچرجوان)، هری لوید ( دنیس تاچر جوان)، الیویا کولمن ( کارول تاچر)، ایان گلن ( آلفرد روبرتس)، آنتونی هد ( جفری هو) و راجر آلم ( گوردون ریس)
مهترین جوایز: اسکار و بفتا بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین گریم. [ برای اطلاع از باقی ۱۲ جایزه کسب شده که عمدتا در درشته بازیگری است لطفا به سایت ایامدیبی مراجعه کنید]
امتیازها: سایت ایامدیبی (۵/۶از۱۰)، سایت متاکریتیک (۵۴از ۱۰۰)