اشاره: به پیشنهاد و معرفی دوست بزرگوار و روزنامهنگار توانمند و راهنما/مشاوره عزیز و همیشگیام، علیرضا محمودی، در تابستان سال ۱۳۸۰ برای همکاری با مجله هفتگی «سینمای نو» به سردبیری «جلیل اکبریصحت» دعوت شدم. قرار اولیه همکاری با بخش سینمای ایران زیر نظر خود او بود. اولین نوشتهام درباره فیلم «دختری بهنام تندر» (حمیدرضا آشتیانی پور) اما مورد قبول واقع نشد و حتی تا اندازهای برای سردبیر مایوسکننده به نظر میرسید. من که از همان زمان انتشار پیششمارههای مجله درگیر چاپ و تهیه مطالب آن بودم به تدریج از سینمای ایران به سمت سینمای جهان رفتم و تا شماره سی و پنج (آخرین شماره منتشر شده) بصورت هفتگی با آن همکاری داشتم. مجله «سینمای نو» با همه ضعفها و قوتهایش برای من یکی از پربارترین دوران فعالیتهای مطبوعاتی به حساب میآید. دورانی که پای جمع فراوانی از بچههای با استعداد دانشکده دندانپزشکی دانشگاه آزاد تهران (کسانی همچون «امین تاجیک»، «نگار میرزابیگی»، «فرناز اشراقی»، «بابک کمانگری»، «پویان صدراشکوری») را در حوزه نقد و ترجمه به مطبوعات ایران باز کردم و از همکاری و مصاحبت با افرادی چون «کامبیز کاهه»، «مازیار اسلامی»، «کاوه جلالیموسوی»، «نیما تمدن»، «علی مصلح حیدرزاده»، «حسین نوروزی» بیاندازه آموخوتم و فراوان خاطرات خوش و حس و حالی مطبوع و شعفانگیز برایم به یادگار ماندهاست.
نوشتهای زیر متنی بود به پیشنهاد خودم درباره مقایسهای کوتاه درباره حال و هوا و فضای سینمای ایران در سالهای ۷۰ و ۸۰ که پس از چند بار بازنویسی به کمک دوستم «امین تاجیک» دست آخر بدون عنوان نویسنده در شماره سوم این هفتهنامه در تاریخ ۲ آذر سال ۱۳۸۰ با عنوان «همه هستن؟ همه خستن؟» به چاپ رسید.
همه هستن؟ همه خستن؟ (نسخه پیدیاف)