اشاره: نوشته زیر گزارش کوتاهی است از نمایشگاه مجموعه آثار «رنه ماگریت» با عنوان «رنه ماگریت: اصل لذت» که از تاریخ ۲۴ ژوئن تا ۱۶ اکتبر  سال ۲۰۱۱ در موزه «تیت شهر لیورپول» در معرض دید عموم قرار گرفت. این مطلب قرار بود ابتدا در شماره چهارم مجله «تجربه» چاپ شود که بعلت تغییر سیاست‌های مجله چاپ آن به تعویق افتاد و سرانجام در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ به در خواست و کمک آقای «پرویز براتی» با عنوان «راز سیب‌ها و آدم‌ها» (نسخه پی‌دی‌اف) در روزنامه «شرق» به ‌چاپ رسید.

رنه ماگریت بی‌شک یک راز اصیل بود؛ مردی با زندگی سرشار از تناقض،‌ پیچیدگی و ابهام همچون آثارش. نقاشی که ادعا می‌کرد نقاشی را ملال‌آور یافته و با این‌حال خاطره جمعی همه هنردوستان، تصاویر و تخیل سور‌رئالش را در زمره چشمگیر‌ترین و به‌یاد‌ماندنی ترین آثار قرن گذشته ثبت کرده است. عینیت و واقع‌نگری او کمتر از اصلاح ژرف احساسات و تغییر نگرش و درک ما از معنی بودن/زیستن، زمان، اشیاء، پدیده‌های روزمره و مقولات پیچیده و انتزاعی‌تر نبود. او با بهره‌گیری از تکنیک‌هایی چون نهان‌سازی و آشکارسازی (با حضور پرده‌ها و اجزای درون صحنه)، جفت‌ها/دوگانه‌های مرموز (مواجهه با مانکن‌هایی که به طرز مبهمی بین مرگ و زندگی قرار گرفته‌‌اند) و تغییر شکل استعاری اشیا چه از جهت ابعاد و چه با نمایش نوعی سکون و سنگ‌شدگی (petrifaction) برایمان دنیایی آفرید اسرارآمیز پیچیده و همواره مسحورکننده.‏

تابستان امسال، موزه تیت لیورپول با همکاری موزه «آلبرتینا»ی وین برگزارکننده جامع‌ترین و کامل‌ترین نمایشگاهی بود که تابحال در سرتاسر بریتانیا به آثار رنه ماگریت نقاش سوررئالیست بلژیکی اختصاص پیدا کرده بود. «رنه‌ ماگریت: اصل لذت» با نمایش بیش از ۱۰۰ تابلوی نقاشی او، که پیش ‌از این در هیچ‌جای بریتانیا به‌نمایش در نیامده بودند، به‌همراه مجموعه‌ غنی و کمتر دیده شده‌ای از عکس‌ها، فیلم‌های خانگی و گرافیک‌های تبلیغاتی به یکی از جذاب‌ترین و منحصر به‌فرد‌ترین نمایشگاه‌های امسال تبدیل شد که توانست ابعاد تازه و کمتر بحث شده‌ای را از زندگی و آثار این هنرمند مشهور و محبوب  به دوستداران و علاقمندان هنر نقاشی/ سورئالیسم بشناساند؛ هنرمندی که شاید زندگی و آثارش در این دوران از هر زمان دیگری قابل‌فهم‌تر و مطرح‌تر و حتی به‌نوعی مرتبط‌تر با زمانه ما نیز به‌نظر می‌رسد.‏

این نمایشگاه درحقیقت با نمایش آثار ماگریت و با استفاده از قابلیت‌های رسانه‌های مختلف، امکان ویژه‌ای را برای مرور دوباره و سریع و نیز بررسی مضمونی مجموعه آثار این هنرمند خلاق و یگانه فراهم کرد و درعمل به کند وکاوی ژرف در تمهیدات ساختاری‌، اجزا وجوه مفهومی آثار او از اواسط دهه ۲۰تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۷ بدل شد. تابلو‌های مختلف نمایشگاه که از موزه‌های عمومی سرتاسر دنیا و مجموعه‌داران خصوصی گردآوری شده بودند شامل معروف‌ترین نقاشی‌های کلام-تصویر و مردان بی‌نام و نشان کلاه به‌سری می‌شدند که اورا درهمه‌جا با نام‌ و نشان کردند. گنجینه تحسین‌برانگیز و مبهوت‌کننده‌ای ازنقاشی‌های مشهور و نمونه‌ای او همچون «آدم‌کش تهدید شده» (The Threatened Assassin۱۹۲۷)، «وضعیت انسانی» (The Human Condition۱۹۳۳)، «خیانت تصاویر» (The Treachery of Images۱۹۳۵)، «زمان مبهوت» (Time Transfixed۱۹۳۸)، «قلمرو نور» (Dominion of Light۱۹۵۰)، «اتاق شنیدن/استراق سمع» (The Listening Room۱۹۵۸) و… که دیر زمانی‌ست جزو انگاره‌های معروف شده‌اند. همچنین علاوه بر آثار معروف و شناخته‌شده ماگریت بخشی از کارهای کمتر دیده شده‌ای از دوران Vache* و آثار اروتیک او در معرض دید عموم قرار گرفته بود. در کناراین تابلو‌های نقاشی، نمایش آرشیو تصاویر و فیلم‌های خانگی و فیلم‌های کوتاه ساخته او شناخت جدیدی نیز از رابطه او با همسر و الهه الهام او، ژورژه، و همکاریش با جمعیت سورئالیست‌های بلژیکی را برای مخاطبان به‌همراه داشت.‏

برگزارکنندگان بر طبق عادت همیشگی و رایج، برای نمایش هر دوره از زندگی و سیر تحول و دگرگونی مضمونی/سبکی آثار ماگریت سالن‌های متعدد موزه تیت را با عناوین خاصی از یکدیگر مجزا کرده بودند: «برخورد سوررئال»،«ابداع، انگاره، تصویر چیده شده»، «نقاشی‌های دوران «Vache»، خیانت‌ تصاویر»، «طعم اشک‌ها»، «آثار ابلهانه: ماگریت و گرافیک تبلیغاتی»، «وفاداری تصاویر: ماگریت و عکاسی/ماگریت و فیلم»، «عریان در‌هم‌شکسته»، «تصویر جاودان»، «مردی با کلاه لبه‌دار»، «ماگریت در لندن» و «قلمرو نور». در کنار نمایشگاه همچنین برنامه‌های جنبی دیگری در حال برگزاری است که از جمله می‌توان به دو واحد عملی آموزشی توسط هنرمندان درباره دنیای سوررئالیسم، جلسات بحث و گفتگو درباره ماگریت و کار‌هایش، سرگرمی‌هایی برای کودکان و اعضای خانواده  مانند ساختن کلاه و کاردستی‌های دیگر و بازی و عکاسی در دل ماکت‌ها و چشم‌اندازه‌هایی از آثار ماگریت، اشاره کرد.‏

به مانند تمامی نمایشگاه‌های آثار هنری (و البته نمایشگا‌ه‌های مربوط به موضوعات دیگر) برگزار‌کنندگان دست به انتشار کاتالوگی زدند که به‌طرز جامع و موجزی به معرفی نمایشگاه بپردازد و همچنین برای‌ بازدید‌کنندگان در کنار پوستر‌ها، کارت‌پستال‌ها، تی‌شرت‌ها و لیوان‌های دسته‌دار به نوعی یادگاری روشنفکرانه نمایشگاه به‌حساب بیاید. این بار برخلاف بقیه نمایشگا‌ه‌ها، آنها دائره‌المعارفی را چاپ کرده‌اند به اسم «ماگریت : از الف تا ی»؛  یک منبع موجز و مختصر‌و‌مفید و البته منحصر‌به‌فرد در ۲۰۸ صفحه با بیش از ۲۵۰ نقاشی و عکس برای جستجو و کند و کاو در زندگی، دوستان و آدم‌های مهم زندگی این هنرمند و همچنین بررسی جامع اجزا، سبک‌، دنیا، و مفاهیم آثار او به کوشش «کریستوفر گراننبرگ» و «دارن پای» و قلم نُه محقق و متخصص و مدرس دانشگاه‌. نویسندگان با بررسی نزدیک به ۱۵۰ واژه از ابر و انتزاع و آتش تا خشونت و سیب و فیلم، از جعل و غیاب و زبان و چشم تا انگلستان و کلاه لبه‌دار و رویا و از آندره برتن و مکس ارنست و ژرژ باتای تا سالوادور دالی و ادوارد جیمز و زیگموند فروید مفاهیم کلیدی، شخصیت‌های اثرگذار، نشانه‌ها و دوره‌های کاری را در دنیای ماگریت واکاوی و تحلیل کرده وچشم‌انداز غنی و ارزشمندی را برای طرفداران این هنرمند فراهم آورده‌اند. برای مثال در کتاب برای واژه «فیلم» می‌خوانیم:‏

«فیلم: ماگریت با سینما بزرگ شد؛ همان هنری که تنها چند‌سال پیش از تولد او در سال ۱۹۸۹ ابداع شده بود.او در تمام آن سال‌ها [ی نوجوانی و جوانی‌اش] با دقت پی‌گیر ماجراهای فانتوموس (Fantômas)، لورل هاردی و بویژه آثار جرج میه‌لیس بود. تاثیر چشمگیر سینما در کارهای اولیه او مثلا «سینمای آبی-۱۹۲۵» کاملا محسوس است. در آن تابلو او زن‌خوش‌پوشی را کشیده بود که مقابل ساختمانی با سردر و نمای بیرونی کلاسیک ایستاده، در دوطرف قاب پرده‌‌هایی قرمزرنگ آویزان است و تابلویی در پیش‌زمینه محل سینمای آبی را به خوانندگان نشان می‌دهد. در پس‌زمینه این تصویر نمونه‌ای از یک صحنه/سن‌ نمایش، بالونی نیز در در دوردست‌ها دیده می‌شود. این تابلو یادآور اتفاق دراماتیک دوران کودکی ماگریت است؛ زمانی که در آن بالونی روی سقف خانه‌شان فرود آمد- وقوع ناگهانی لحظه‌ای شگفت‌آور در دل زندگی هر روزه که هنرمند آنرا تداعی‌گر جادوی سینما می‌داند.‏

 

ماگریت جدا از الهام گرفتن از آثار تولید شده سال‌های ابتدایی ظهور سینما، «خون آشامان» (۱۹۱۵) و «Judex» محصول سال ۱۹۱۶ هر‌دو از ساخته‌های لویی فویاد، در مضامین و شخصیت‌های آثارش از ملودرام‌های نمایشی و تصویرپردازی/ تصویرسازی‌های آشکار و کاملا مشخص نیز در ترکیب بندی کلیه آثارش وام گرفته بود. او همچنین برای چند فیلم کوتاه فیلم‌نامه نوشت. برای مثال در اولین صحنه فیلمی به نام «وسواس»‌ (۱۹۳۶) می‌خوانیم:‏

 

فضایی سرسبز بیرون شهر- نزدیک‌های عصر- آسمانی ابری- منظره‌ای متروک

۱– مرد جوانی سوار بر‌اسب و به‌نظر سرگردان است.‏

۲– او در دور دست‌ها چیزی در حال سوختن را می‌بیند.‏

نمای نزدیک: توبایی [نوعی ساز برنجی] در حال سوختن. فضای سرسبز بیرون شهر در پس‌زمینه.‏

این فیلمنامه ارجاعی است به تصویر سوارکار گمگشته «The Lost Jockey» و تابلوی «کشف آتش» (۳۵۱۹۳۴). در‌کنار این نکته که ماگریت مبنای نوشته‌هایش را بر تصاویر ثابت قرار داده بود، فیلمنامه مورد نظر همچنین به حضور عنصر زمان در آثار او اشاره دارد. انگار که فیلمنامه‌های کوتاه فانتزی او آرام آرام به مانند فیلم‌هایی در طول زمان آشکار شده و جلوه می‌کنند. این بُعد زمان نهایتا در فیلم‌های سوپر هشتی که او بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ ساخته بود نیز محقق شد. «توبا» (داخلی) ساخته شده در سال ۱۹۶۰ بازسازی دوباره تابلوی «عشاق» (۱۹۲۸) اوست؛ جایی که در آن دونفر با سرهایی تماما پیچیده شده در پوششی کیسه‌مانند، در حال رد و بدل کردن بوسه بودند.‏»

کتاب در اینجا خواننده را به واژه «قصه‌های کارآگاهی» ارجاع می‌دهد:‏

« قصه‌های کارآگاهی: ماگریت شیفته قصه‌های کارآگاهی بود؛ از تریلر‌های ارزان و همه‌پسند گرفته تا رما‌ن‌های به مراتب موشکافانه‌تر و پیچیده‌تر دشیل همت، رکس استوات و هم‌وطنش جرج سیمنون. در سال ۱۹۵۳ او قصه کوتاهی چاپ کرد با عنوان Nat Pinkerton که قهرمانش کارآگاهی خصوصی بود؛ کارآگاهی که دردوران کودکی ماگریت در مجموعه‌ای هفتگی ظاهر می‌شد. ماگریت در این قصه به موجز‌ترین شکل ممکن راوی اتفاق‌‌های یک روز از زندگی پینکرتون بود که در آن بی‌هیچ تقلای آشکاری از جنایتی اسرارآمیز پرده برمی‌دارد. قصه مدام بین اثری پیش‌پا‌فتاده و ملودرام، یک ترکیب نمو‌نه‌ای و اصیل ماگریتی، در نوسان است.  در آن قصه با اینکه به‌نظر می‌رسد که ماگریت با یک کارآگاه همراه می‌شود؛ با اینحال او ذاتا همدلی بیشتری با جنایتکار‌ها دارد. ماگریت به‌مانند همه سورئالیست‌‌ها این حس همدلی را در ابتدای امر نسبت به کسی چون Fantômas، ضد‌قهرمان بد‌نام رمان‌های مارسل آلین و پیر سووستر و فیلم‌های صامت لویی فویاد، پیدا کرده بود. او [همچنین] در تابلوی «آدمکش تهدید شده» (۱۹۲۷) از تصویریکی از فیلم‌های فانتوموس اقتباس کرد.‌[در این تابلو] زنی روی کاناپه افتاده است و قاتلش در مسیر فرار برای لحظه‌ای مکث کرده تا به قطعه‌ای که از گرامافون پخش می‌شود، گوش کند.‏ در بیرون در دو پلیس ایستاده‌اند تا اورا با تور و باتوم دستگیر کنند. اما اگر این شخص فاتوموس باشد همه می‌دانیم او خواهد گریخت.‏»

کتاب باز در‌اینجا خوانندگان را به واژه  دیگری، تصرف (Appropriation)، هدایت می‌کند. این قصه همچنان ادامه پیدا می‌کند و واژ‌ه‌ها به یکدیگر ارجاع داده می‌شوند و دنیای روایتگر راز‌های قرن گذشته و‌چه بسا قرن حاضر و تصویر‌گر ابر‌ها، سیب‌ها، اشیاء و مرد‌های بی‌چهره در ذهن مخاطب بیش‌از پیش شکافته می‌شود. گشت و گذاری چند ساعته در نمایشگاه و تورق چند روزه این کتاب در نهایت در نظر دوستداران او تصویر جامعی می‌سازد از هنرمندی همه فن‌حریف و پیچیده که معمولا با نگاه و برخوردی سرشار از طنز آنارشیستی جهانی را خلق کرد بی‌اندازه متعالی‌تر، جذاب تر و ژرف‌‌تر از دنیای بی‌هیجان و ملال‌آور بورِژوازیی که مداما و شیفته‌وار به تصویر می‌کشید.‏

* Vache Period:

در می ۱۹۴۸، ماگریت نمایشگاهی تماما اختصاصی را به نام «Vache» در پاریس افتتاح کرد. این نمایشگاهی که کسی دل خوشی از آن نداشت نمایشگر مجموعه‌ای از تابلو‌های نقاشی و گواش بود که در مدت زمان بسیار کوتاهی کشیده شده بودند و برخلاف معمول آثار ماگریت  به عمد پر نقش و نگار، خودنمایانه، افراطی و سبک و فرمی پریشان‌کننده داشتند. قصد ماگریت بیشتر نوعی پرخاش و درشت‌گویی بود به پاریس- پاسخی دیر‌هنگام به جایگاه ناچیز و دست‌کم گرفته خودش در جنبش فراگیر سوررئالیسم شهری که در سال‌های ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۰ در آن زندگی می‌کرد- و البته متهم کردن آندره برتون به پیچیده و زیر و رو کردن افراطی ایده‌های سوررئالیست‌ها.‏

 

پی‌نوشت: این گزارش تقدیم می‌شود به دوست عزیزم «امین تاجیک» مردی که رنه ماگریت را بیشتر از پیکاسو دوست داشت.

برای تماشای فیلم خانگی ساخته رنه ماگریت به اینجا مراجعه کنید.