ایدههایی درباره «پدیده ازدواج سفید در ایران»
پیشنوشت ۱: این نوشته هیچ ادعایی در برخوردی جامع و مانع با پدیده مزبور ندارد. نگارندهاش، خیر سرش، میبایست مینشست برای یکی از مهمترین امتحانهای زندگیاش خودش را غرق مطالعه متون علمی درمان بیماریهای ریشه دندان میکرد اما نمیداند چرا ذهنش چند وقتیاست درگیر این قضیه شده. متن زیر واکنش و برآیندیست از احساسات اولیه و صادقانه او وقتی به این پدیده، آنهم وقتی که بعنوان یک راه حل برای رفع برخی از معضلات پیچیده انسانی/اجتماعی/ حقوقی روابط زن و مرد ایرانی در ایران ۱۳۹۳ پیشنهاد شده و میشود.
پیشنوشت ۲: من واقعا خیلی دلم میخواهد شما این متن را بخوانید و در ذیل آن دربارهاش اظهار نظر کنید. واقعا نمیدانم چهکار کنم. برایتان آکروبات بازی کنم؟ سرم را در دهان شیر فرو کنم؟ با رابرت دنیرو عکس تکی بیاندازم؟ با ماشین گران قیمت خودکشی کنم؟ به مانند «امیر تتلو» خالکوبی کنم و باعرق گیر متن را بنوسیم؟ فحش خواهر و مادر بدهم؟ تو توالت از خودم عکس سلفی بگیرم در آینه؟ تغییر جنسیت بدهم؟ هشتگ آزادیهای یواشکی و سکسیزم روزمره و ما همه خاتمی هستیم و ظریف الهی خدا ذلیلت کنه و ایشالله جیز جگر بزنی بگذارم ته این متن؟ از آدرنو و اسپینوزا و هگل فکت بیاورم؟ نمیدانم… رسانه شمایید؟ [این نوشته برای اولین بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرها میتوانید به اینجا و اینجا مراجعه فرمایید]
۱. جامعه ایران در یک فرآیند اجتناب ناپذیر و در یک روند تاریخی و به دلایل متعدد و واضحی همچون جوان بودن، تحصیلات، آگاهی بیشتر، قدرت گرفتن و آزادی و استقلال -مطلوب- بیشتر زنان٬ حکومت تمامیتخواه ندانم کار سلطه جوی ایدئولوژیک، از رونقافتادن تمایلات سنتی و دینی، دسترسی آسانتر و بیشتر و فراگیرتر به محصولات فرهنگی و در معرض قرار گرفتن همه آنچه در اروپای مرکزی و آمریکا و کانادا و استرالیا میگذرد (در یکلام غرب به مفهوم عامش و نه شرق و من روی این تاکید دارم) از شیوه خرد ورزیشان گرفته تا زندگی تا روابط اجتماعی تا عشقورزی آنها، و خب ناکارآمدی برخی وجوه ازدواج سنتی و سنتها و … آرام آرام نوع نگاه و شیوه برخوردش را با مقوله پیچیده و مهمی همچون ازدواج و طلاق و روابط زن و مرد مثل هزار چیز دیگر تغییر داده است.
اعتراف و اذعان مسولان و خانوادهها و همه افرادی که دغدغهای برای همه وجوه اجتماعی و سیاسی ایران دارند امری ضروری است. بی شک فراهم کردن تدابیر قانونی و حقوقی و نه انکار آن، و ضرورت تدبیری عقلانی در مواجهه با آن اظهر من الشمس است. اما میدانیم باز مثل هزار پدیده دیگر این سرزمین، با این حکومت و دم و دستگاه و ندانمکاری و ستیزه جویی همیشگی آن، همانند برخوردی که با ویدئو، ماهواره، سینما، فرهنگ، موسیقی، کتاب، سانسور، سیاست خارجی، پخش یارانهها و… صورت گرفته، احتمالا تا مدتها پدیده «ازدواج سفید» از طرف مسوولین و کارگزاران فرهنگی و گردانندگان امور با واکنشهایی خشن و بیتفاوتی آشکار و برخوردی سطحی و زدن خاک زیر فرش و بگیر و ببند مجله و خفه کردن صدای همه موافقان و مخالفانش روبرو خواهد بود تا هنگامی که دوباره کلی پیامد خواسته و ناخواسته آن آنقدر فراگیر بشود که کاسه چهکنم چه کنم در دست بگیریم و بگیرند و در عمل انجام شده بمانند و بمانیم و تهاش…؟
۲. اما چرا نقطه شروع بحث برای من اعمال قدرت حکومت است؟ واقعیتش را بخواهید احساس غریبی در دل من میگوید بخشی از طبقه متوسط و مرفه جامعه اینروزهای ایران باز بر اثر تمام آن فشارهای غلط و ناکارآمدیها و تمام دلایل بالا و بیش از هرچیزی به دلیل نوعی فرو رفتن یا از دست رفتن عزت و احترام همه چیز این منطقه نفرین شده خاورمیانه و از آن طرف بالا رفتم و در چشم بودن خوشی و سعادت و شیک و لوکس بودن همه چیز -باز تاکید میکنم- غرب و البته بیشک ماهواره و ماهواره و ماهواره و… به طرزی افراطی تمام هویت فردی و اجتماعیاش را بر پایه تمام آنچه که اینجا نیست (تبلیغات و آرای فرهنگی سیاسی حکومت جمهوری اسلامی در مقام متهم اول و در مرتبه بعدی عرف و سنت) و گویی همه آنچه در آنجا میگذرد قرار داده است. احتیاجی نیست به راه دور بروید، شما در میان دوستان و اطرافیان آنها یا خودتان یا همین دور و نزدیک میبینید کسانی را که تازگیها کریسمس را جشن میگیرند (و نه از جهت بزرگداشت زیستن در جهان چند فرهنگی که در این جشنها و شادی ورزیها خبری از سال نوی چینی یا اعیاد هندی نیست)، اسمهای عجیب و غریبی برای فرزندانشان بر میگزینند (چیزی شبیه «فلاریپیپا»! اسمهایی متجدد، نو، غیر عربی و حتی در فاصلهای معنی دار با منیژه، میترا، بیژن، گردآفرید و…برای فرزندی که در بدو تولد فکر والدینش این میگذرد که این نوزاد قرار نیست در ایران زندگی کند و دیر یا زود قرار بر رفتن است از این خرابشده!)، حمایت از اسراییل، تغییر آیین و مطالعه درباره زرتشت و کوروش کبیر در قدم اول (و در نمونههای انتحاری گرویدن به آیینهای دیگر از جمله مسیحیت و احتمالا تا چند سال دیگر بهاییت بعنوان یگانه راه مثلا دینداری توامان در کنار مدرن و شیک بودن و حفظ مثلا نوعی نگاه سنتی چارچوبمند اما با فاصله معنا دار با جمهوری اسلامی)، انتشار عکسهای لب آب با لباس شنا در تعطیلات در اینستاگرام، نوشیدن الکل بعنوان یکی از نوشیدنیهای هر روزه و بدون شک در مهمانیها و داشتن جا شرابی شیک در دکوراسیون خانهها، تفریحات، اهمیت دادن بیشاندازه و نوعی توقع عمومی برای بزرگداشت -بی برو برگرد- باشکوه والنتاین، تلاش برای ننوشتن تنوین در رسم الخط فارسی، روابط عجیب و غریب جنسی و نوعی بیپروایی از جنس دهه هفتاد اروپا و …. را پیشه کردهاند. من در تمام این رفتارها در کنار انتخابهای شخصی قابل احترام، نوعی اعلام موضع میبینم. نوعی واکنش. نوعی فاصله گرفتن زیاد زیاد زیاد. نوعی اعلام دیگری بودن که مدام بیشتر و بیشتر میشود. نوعی جلوه از روشنفکر بودن. نوعی نمایش اصیل یا (بیشتر به زعم من کاذب و بعضا جعلی) ذهن باز داشتن. نوعی انقلاب پیدا و پنهان. احساس من این است که ازدواج سفید اینروزهای ایران جایی نزدیک همینهاست. قصد من یک کاسه کردن و تعمیم دادن و برچسب زدن نیست. قرار نیست همه را زیر یک عنوان بیاورم و بگویم هر که «الف» را انجام میدهد تا «ی» را هم میشود در رفتار و مرام و نگاهش به جهان و عملکردش هم خواند. بحث بر سر روحیاست که من آنرا در ایران امروز حس میکنم.
۳. به همین دلیل بالا، و انگاری نوعی امنیت و خاطر جمعی مالی طبقات اجتماعی درگیر آن و قطعا بهرهمندی و درهم آمیختن با نوعی از فرهنگ و عادات رفتاری با سویههای مدرن/سوپر مدرن/پست مدرن و روشنفکرانه و با هر تعریفی لیبرال و بیشک شیک، من ازدواج سفید را در حال حاضر محدود به بهجایی بالاتر الهیه، شهرک غرب، (به قول جُک رضاشاه برو بالاتر) میدانم. و خب به همین دلیل این پیشنهاد برخی از فعلان امور زنان و تجویز آن را بعنوان راه حلی برای رهایی زنان این سرزمین از یوغِ جهانِ مردانه ازدواجِ ایرانی و قدرتمندی بیشتر زنان و فائق آمدن بر پدیدههایی همچون خشونت خانگی و غیره، در حال حاضر نتیجهبخش نمیبینم. مضرات و دردسرهای ویرانکننده و پریشانکننده این نوع از رابطه از در افتادن پر اضطراب با عرفِ همچنان سنتی و حکومت سلطهجو و خاک زیر قالی کن و مهاجم به حریم خصوصی آدمها و خانوادههای نگران (نسل قبلی از پدر سرهنگ نیروی هوایی تا حتی شیرین عبادی فعال حقوق بشریاش که میدانم مادرانه دوست داشت فرزندش رخت عروسی به تن کند، از همگی ما بستهتر و نگرانتر و دغدغهمند تر هستند بی برو برگرد)، و محدودیت رفت و آمد و از دست دادن ارتباط با خانوادههای درجه اول و دوم و برخی از دوستان که مثل شما فکر نمیکنند و بالاتر از همه اینها پیچیدهشدن هرچه بیشتر همه سطوح این روابط از لحظهای که پای انسان سوم (فرزند) به میان بیاید، به منافعش که آزادی بیشتر است و مقابله و رهایی از دست و پاگیری ازدواج و انقلاب آرمانی علیه نهاد مقدس یا مقدس انگاشتهشده خانواده، نمیارزد.
۴. در این روزهای ایران راه حل مساوات و یکسانی قدرت و آزادی بیشتر زنان ایران ازدواج سفید نیست. خلا قانونی این امر و مقاومت شدید قانونگذار دربرابر این امر و توصیه به اجتناب و یا جا انداختن این ایده در سر زنان که شما در ازدواج سنتی هم هیچی نداشتید، نباید باعث شود که از چاله به چاه بیفتیم. زنان هرچه نداشته باشند در برابری مقابل قانون٬ حداقل یه دادگاه دارند که به آن شکایت کنند. حداقل میتوانند مرد نامرد عوضی را به رسوایی بکشند و مفتضح کنند با همان اپسیلوم حق قائل شده در قانون (که من معتقدم بیشتر از این حرفهاست). راه حل درست این ماجرا در این شرایط، گذاشتن انرژی برای تبلیغ و آموزش زنان است برای کسب تمام حقوق ممکن از جمله حق تصیل، حق طلاق، حق مسافرت، حق حضانت در پیش از عقد که اگر روزی روزگاری ازدواجشان کار نکرد راحت بروند و طلاقشان را بگیرند و خلاص. بماند که آن قشری که الان ازدواج سفید را در پیش گرفته اگر مسالهاش نمایش روشنفکری نباشد٬ اگر اینقدر قدرت و استقلال مالی و فرهنگی و بینشی دارد که میتواند خانواده سنتیاش را وادار به پذیرش ازدواج سفید کند، چرا اینقدر قدرت ندارد که زن طرف ماجرایاش این حقوق را پیش از عقد سنتی مطالبه کند و خانوادهها هم مهریه را در حد یک شاخه کل سرخ یا چند بوسه (؟!) کاهش بدهند و از ریخت و پاش مراسم عروسی درگذرند و خب حال اگر بچه هم به دنیا آمد حاشیه امنی برای او داشته باشیم و اگر هم طلاقی در کار بود خیلی متمدنانه و بدون جنجال از هم جدا شویم. اینگونه هم خدا را داریم و هم خرما را و هم در شرایط فعلی با اضطراب کمتری روزگار را سپری میکنیم.
۵. خب اما اگر خیلی فلسفی عمیقا اعتقاد داریم ذات ازدواج در بنیاد مخرب است و ویرانگر و مولد خشونت و دلمردگی و خیانت آنوقت چه؟ من به شخصه معتقد به ذات خراب این امر نیستم. خشونت و خیانت در درون آدم هاست. خیلی راحت و ساده اگر مردی طرف باشی که در بدوی ترین شکل ممکن زنش را کتک میزند، دیگر سفید و غیره سفید ندارد و این امر را انجام خواهد داد حال با پشتوانه حقوقی و یا قانونی یا بدون آن. اگر هم زنی باشی که خم به ابر بیاوری یا نیاوری میروی برای شکایت و اعتراض (که در حال حاضر برای سفیدش امکانی ندارد و خب این هم معضل بزرگی است). آدم اهل خیانت باشی و تنوع طلب یا رابطهای دلت را بزند با ازدواج و بی ازدواج و با بچه و بی بچه می زنی زیر همه چیز و بسته به میزان ملال و اصول اخلاقی و مرام و وجدان و تربیت خانوادگی و وجوه پیدا و پنهان روانشناختیات، کارت را میکنی یا نمیکنی و در خودت فرو میریزی. ازدواج -سفید یا سنتیاش- تشدید کننده چیزی نیست برای من. دوستی به من گفت که مشکلش با ازدواج ایرانی (باز دقت کنید ازدواج ایرانی) و با خطبه عقد و مهریه این است که برای او انگاری نوعی توافق برای بندگی جنسی در برابر پول است. اگر ازدواج ایرانی و سنتی نه لزوما برای دوست من اما برای گروهی از فعلان امور زنان اساسا به فروکاستن به یک رابطه جنسی منتج میشود من در این متن یک قدم جلو میروم و مدعی میشوم مردی که قرار است از شما در قبال مهریه سکس و تنها همین را هم طلب میکند (و باقی نکات و وجوه مختلف زندگی مشترک و یار و همراه داشتن به زیر سوال میرود) همان مرد در قبال کادوی والنتاینی هم که برای شما می خرد با آن نگاه توقع یک سکس گرم و پر شور را دارد که اگر ندهید میرود پیکارش با کسی که برایش فراهم کند. به قول دوستی که میگفت سکس با پول، خرجش کمتر از سکس بیپول است (اگر تمام رابطه افراد به همین خلاصه شود نوعی حال دادن دو طرفه).
وقتی این حرفها را هم میزنیم آدم را به نگاهی جنسیت زده متهم میکنند. نه این حرفا نیست. به قول دوستی دیگر که پس از اینکه یک رابطه کار نکرده بود فرد مونث برگشته بود و گفته بود تو از بدن من سو استفاده کردی و دوست من هم جواب داده بود تو استفاده نکردی؟! (بچههای ما توله سگاند و بچههای شما فقط آدمند؟) شما هرچیزی را میتوانی به به نفع خودت وارونه کنی. من خیلی دلم نمیخواهد وارد مقوله صیغه بشوم در اینجا و کاری هم ندارم که چه کسانی دارند از آن چه استفادههایی میکنند. فقط سوال من اینجاست که اگر همین الان یک دختر و پسر عاقل و معتقد (البته اگر در دلتان نگویید آدم معتقد دیندار مگر عاقل میشود) بیایند کنار شما بنشینند و بگویند می خواهند برای مدتی با هم باشند و از چیزی که خدا و شرع جلوی پایشان گذاشته استفاده کنند (کلاه شرعی یعنی چی اساسا؟) و صیغه هم بشوند و آنرا ثبت قانونی هم بکنند بعد شما نمیگویید اینها املاند؟ به طرف زن ماجرا نمیگویید تنت را مفروش و چرا به این تحجر تن در دادهای؟ (کسی حرف پول هم نمی زند در صیغه٬ مسولیت مالی بر گردن مرد است نه اینکه مرد در قبال پول دادن کسی را به چنگ بیاورد حالا کسی خواست این کار را بکند دارد کثافت کاری میکند و زن محروم یا غیر محروم بدبخت هم میتواند از این قانون برای خود کسب درآمد کند). حالا همین زوج جوان اگر بیایند در جمع اعلام کنند که در رابطهای از جنس ازدواج سفید هستند فکر نمیکنید گروهی اقدام انقلابی آنها را فرخنده و متجددانه میدانند و تشویقی آشکار و پنهان هم برایشان میفرستند؟
۶. خروجی ازدواج سفید همچون ازدواج سنتی با همه ادعاهای صورت گرفته در ایران امروز لزوما به باز تولیدش منتج نخواهد شد. همان طور که شاید از دل ازدواج سنتی ازدواج سفید در بیاید از دل ازدواج سفید هم شاید طلب ازدواج سنتی حاصل شود. در ابتدای امر در بیشتر اوقات با زوجی مردد طرفیم با توقعی نهچندان مشخص از خود و دیگری. رابطه جلو میرود و جلو میرود و سرانجام در ایران امروز اگر رابطه نوعی نمایش و جلوه فروشی نباشد و اگر از یک اقدام انقلابی نشات نگیرد با ثبات ذهنی و مالی یکی از این اشخاص اوضاع در هم میپیچید. مرد و زن به یک برنامه ریزی برای آینده میاندیشند و چیزی محکم برای ایستادن. (من به شدت توصیه میکنم «زندگی مشترک خانوم و آقای محمودی» ساخته «روح الله حجازی» را ببینید که به نظرم تصویری بیاندازه واقعی را از وضعیت پادر هوای امروز ایران به شما میدهد) مشکل وقتی است که مرد تقاضای رسمی کردن رابطه را بکند و زن مقاومت بکند یا برعکس. من که معتقدم اینها باز برای مردان و زنان تنها در یک دورهای اقدامی انقلابی است. ساعت بیولوژیک که زنگ بخورد وقتی سی پنج و چهل شدی و آخرین فرصتها برای فرزندآوری داشتی شاید خودت را در بدترین شکل ممکن با بدویترین گزینه موجود پیوند دهی. باز تاکید میکنم درباره ایران امروز حرف میزنم. شاید از این جهت ازدواج سفید بهترین گزینه برای زنان و مردان طلاق گرفتهای است که از سن باروری یا فرزند داشتن گذشتهاند و خب میخواهند با کسی باشند و تنها نباشند و حالا رابطه کار کرد و نکرد هم چندان توفیری برایشان ندارد. میشود آنرا بعنوان یک پیشنهاد برای پیش از ازدواج دائم هم برای زوج های جوان داد -و نه برای زنان ایرانی- که خب مدل سنتی ترش را هم داشتهایم و همان نامزدی است. اطلاع خانوادهها و حداقل پناهگاهی برای مشاوره و دور شدن از اضطراب نوع اتفاقا مثبتی است در بحرانها که به شخصه هرچه بزرگتر شدم متوجه شدم پدر و مادرم به خاطر همان چند لباسی که بیشتر از من پاره کرده بودند توصیههای درستی درباره انتخابها و انتخاب نکردنهای من داشتند. و البته باز این تبعاتی دارد که همان نامزدی ثبت شده حداقل میتواند جلوی مشکلات حقوقی پیش آمده را بگیرد.
۷. و در نهایت برای شخص خودم چه پیشنهادی میدهم؟ من در واقعیت این مساله را جدا از اقدامی انقلابی علیه سنتهای رایج (که برخی را قبول دارم و برخی را نه) در عدم ثبات ذهنی و شخصیتی و مالی جوانان (که بر آن تاکید دارم) درگیر این پدیده میدانم. اگر روزی بشنوم که که پسری به دختری پیشنهاد داد که وارد این رابطه بشویم (یا حالا صیغه کنیم) پیش خودم میگویم از آن بزن دروهاست و به احتمال زیاد دختر هم همین فکر را خواهد کرد. اگر دختری از دوستانم چنین پیشنهادی بدهد همان نگرانی برای من تکرار میشود در سطوحی دیگر. خود من الان به ثبات مالی و هویتی در اجتماع رسیدهام. مدارج علمی که میخواستم به دست بیاورم آوردهام. الان دیگر جاه طلبی من نه رفتن یک قدم جلوتر (واقعا دیگر چه کار باید بکنم با دو مدرک تخصصی) بلکه تشکیل موفق یک خانواده است که بتوانم درش آرام باشیم و عاشق. زندگی بکنیم و تنها نباشیم و باهم سفر برویم و باهم در رستوان غذا بخوریم و فیلم ببینیم و فمنیستها و غیر فمنیستهای رادیکال حراف جهان و ایران را مسخره کنیم و زندگیمان را بکنیم و با پدر و مادرمان رفت آمد داشته باشیم و اگر عید ایران بودیم سری به پدر بزرگ بزنیم اگر زنده بود و با عمهمان حالی بکنیم و… تصویر من از خانواده ایرانی تصویری است که از بین رفته و بعید است دوباره شکل بگیرد به خاطر کلی سنت غلط و حکومتی نا کارآمد. تصویری که شاید در فیلم «لیلا»ی مهرجویی در خانواده لیلا بود. اینها دیگر نیست. جامعه ایران با تلاشهای حکومت، ماهواره، من و تو و بی بی سی و اینترنت و فعلان فرهنگی و روشنفکران و فمنیستها و غیره فمنیستها و جبر زمانه وتاریخ و تقدیر اجتناب ناپذیر دارد تبدیل میشود به جایی برای من محو و غبار آلود احتمالا نزدیک به آنچه که دارد در اروپای مرکزی بعنوان اصل جنس (و دیگر جاها از ژاپن گرفته تا برزیل با دور شدن از خودشان بعلت قدرت رسانهها) ولی ناتوان از شبیه شدن کامل به آن به خاطر هزار یک دلیل فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی و مردمی. ماهم ماندهایم این گوشه دنیا مشغول سماق مکیدن هستیم و حرافی و حرافی و حرافی و حرافی درباره جان و جهان.