اشاره: این نوشته برای اولین بار در فیسبوک منتشر شده بود و برای خواندن نظرات می توانید به اینجا مراجعه کنید.
من هم مثل خیلیهای دیگر، دار و ندار علاقه و عشق دیوانهوارم به هنر سینما، از همین فیلمهای ایرانی و بازیگرانش شروع شده است. من هم مثل خیلیهای دیگر یکهو چشم باز نکردم و جذابیتهای سکسی سینما را مثلا با «مرلین مونرو» و «کری گرانت» نشناختم. جلوی چشم ما یک «نیکی کریمی» بود که زن زیبای دوران نوجوانی شد روی پرده و یک «فرامز قریبیان» بود که شمایل مردانگی را داشت مثلا در «کانی مانگا». مفهوم بازیگری را هم مثلا با ستایش از «عزتالله انتظامی» یاد گرفتم و کمدی را هم با «اکبر عبدی» و «مردی که موش شد» و «ماموریت» و «اجارهنشینها» و «دزد عروسکها» که دار و ندار موزیکال بود در کنار مثلا «گلنار». شرم هم ندارم که بگویم اگر پدرم دستم را نمیگرفت و نمیبرد «سفیر» شاید سینما برایم مهم نمیشد و اگر هشت ساعت با خاله و پدر بزرگم پشت سالن نمایش فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما» در سالن نمایش خصوصی بهارستان وزارت ارشاد نمیایستادم نمیفهمیدم میشد در فیلمها حرفهای مهمتری هم زد و کارهای دیگری هم کرد غیر سرگرمی. اگر مجله «فیلم» نبود و «احمد طالبینژاد» و «احمد امینی» و «جواد طوسی» و «محسن بیگآقا» و «صفی یزدانیان»، «بابک احمدی»، «کامبیز کاهه»، «حمیدرضا صدر» و «مجید اسلامی» شاید اصلا نمیفهمیدم که نوشتن درباره فیلم یعنی چه. یعنی میخواهم بگویم از صدر تا ذیل عشق به این صنعت/ هنر را من مدیون آدمهای کوچک و بزرگ کشور خودم هستم نه مثلا «آلفرد هیچکاک» و «لوئیس بونوئل». اما….
…اما همین الان که قسمتهای پایانی فصل اول مجموعه «واینل» و فصل دوم «بهتره با ساول تماس بگیرید» را دیدم باید فریاد بزنم مشکل سینما و تلویزیون ایران فقط فیلمنامه نیست. مشکل فقط ایده و مدیریت و سانسور و سرکوب نیست. مشکل فقط سرمایه نیست. مشکل اساسا همه چیز است. نشستهام و با خودم فکر میکنم من یک صد هزارم نتیجهای شبیه این دو مجموعه و اساسا باقی مجموعههای تلویزیونی پرفروغ و کم فروغ تمامی این سالها را درهیچ مجموعه ایرانی تجربه نکردهام. این میزان وقت و تلاش، این میزان نوآوری و یا استفاده خلاقانه از از زاویه دوربین، موسیقی، نور، تدوین، حرکت در ایجاد ریتم و حسی یگانه و همراه به هیجان و اشتیاق در هر قسمت این مجموعهها چیزی است که ما از آن محرومیم در تلویزیون و من شک ندارم این ربطی به صدا و سیما ندارد. سالها قبل یادم است مجموعهای مثل «ساعت شنی» توانست کمی مرا به فکر فرو ببرد که مثلا تدوین و حذف عامدانه نماهای خارجی معرفی، چقدر و حس و حالی متفاوت را به آن مجموعه افزوده بود که البته جرقهای بود و…. در یک کلام ما کارگردان خوب تلویزونی و شاید سینمایی آن هم برای سینمایی قصه گو نداریم. من ازبزرگان سینمای خودمان میگذرم و جایگاه اعلای پیشکسوتانی همچون «عباس کیارستمی» و «داریوش مهرجویی» و «بهرام بیضایی» تا «اصغر فرهادی» را در تاریخ سینما میدانم و به آنها مفتخرم. اما میدانم این کارگردانهای جدید ما بیشتر دارند ادای همین بازیهای اصیل اینور را در میآورند وگرنه به آن مفهومش کارگردانی نیستند که بتوانند یک قسمت از این مجموعههای یاد شده را بسازند. آرزو داشتم مثلا پروژه ای را بدهند به دست کسی همچون «هومن سیدی» و ببینیم که محصول نهایی نه به لحاظ ایده و شخصیت پردازی و طراحی آنها که در اجرای نهایی و قابها و هنر تدوین و صدا و میزانسن و نور قطعا مورد دندانگیری نخواهد بود.
سینما در یک بخشش هنر جلوه فروشیاست و هرکسی دارد همین کار را میکند. اسکورسیزی سکانس غریب مشتزنی «گاو خشمگین» را آنگونه عرضه میکند، گدار در فیلمهایش از اساس تمام بنیانهای ساختاری و عادت شده ما را برهم میزند و نوعی دیگر از جلوهفروشی را ارائه میدهد، فینچر لحظه آشکار شدن حقیقت ماجرای «دختری که رفت» را در میانه فیلم آنگونه با تدوین و موسیقی برایتان شرح میدهد و ساکاروف و تارکوفسکی و بلا تار هم مثلا در «کشتی نوح روسی» و «استاکر» و «تانگوی شیطان» آنگونه میخکوبتان میکنند. غمانگیزست که در این سالها تنها جلوه فروشترین کارگردانهای ما «امید بنکدار» و «کیوان علیمحمدی» بودهاند در بدترین حالت و یا «رضا میرکریمی» در «یه حبه قند» و صفی یزدانیان در«در دنیای تو ساعت چند است؟» و شهرام مکری در «ماهی و گربه» و داریوش مهرجویی در «لیلا» در متعالیترین شکل ممکن .
من عاشق سینمای ایران هستم و مجموعههای تلویزونی همچون «هزاردستان»، «قصههای مجید»، «امام علی»، «روزی روزگاری»، «کوچک جنگلی»، «هزاران چشم»، «روزگار قریب» و…. همچنان برایم جایگاهی ستودنی و ویژه دارند اما باید اذعان کرد که چرا نمیشود و نمیتوانیم آثاری از جنس «بریکینگ بد» یا «بازی تاج و تخت» بسازیم و معترف باشیم تنها به امکاانات و سانسور و هزار دلیل و بهانه دیگر هم بر نمیگردد. نمیدانم شاید هم حرف «تورج منصوری» درست است که میگفت سینمای ایران تایتانیک نیست بلکه قایق کوچکیاست با بار گلهای سرخ.