اشاره: یادداشت کوتاه زیر، اولین‌بار در واکنش به اعترافات «صدف طاهریان» در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظر‌ها می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.

۱. سیاست‌های فرهنگی متولیان امور فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در طول سی و چند سال گذشته فاجعه، غلط، نا‌کارآمد، بعضا زن ستیز، مرد ستیز، کوفت زهرمار و هر چیز منفی دیگری که به ذهنتان می رسد بوده است. هر اتفاق ویران کننده و پوچ فرهنگی که می‌بینید دلیلش همین سیاست‌های غلط است. این را اول گفتم که خیالتان راحت بشود.

۲. پشت صحنه سینما و موسیقی و تاتر و اپرا و باله و … جای به شدت کثیفی بوده و هست و خواهد بود احتمالا. قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و ایران و خارج ایران ندارد. [هنگام نوشتن این متن هنوز جریان «من هم» فراگیر نشده بود] به قول معروف تازه کهنه‌ای نشده. مجموعه‌ای مرد حشری، مرد سود‌جو، مرد زن‌باره یا مرد زن‌دوست آن پشت‌ها هستند که از قدرتشان سوءاستفاده می‌کنند و به شما پیشنهاد هم خوابگی می‌دهند یا نمی‌توانند جلوی خودشان را نگه دارند. پای همه هم گیر است از «وودی آلن» عزیز گرفته تا «فدریکو فلینی»، از «گاسپار نوئه» تا «هاوارد هیوز»، از ایکس در ایران تا ایگرگ. «مرلین مونرو» خودخواسته یا نخواسته با کلی آدم بود در همان هالیوود. در انگلیس هم شش سال است دارند همین جور پیرمرد از بی‌بی‌سی می‌کشند بیرون به جرم تعرض به دختران جوان در جوانیشان.(برای اطلاع بیشتر به اینجا و اینجا مراجعه کنید)

باز تاکید می‌کنم سینما/ تلویزیون پشت پرده‌اش می‌تواند جای به شدت کثیفی باشد و خیلی‌ها هم برای اینکه بالا بروند و دیده شوند هزار کار کرده‌اند و می‌کنند. هر که به شما گفته اینجا بهشت است سرتان را کلاه گذاشته است. البته شما هم دارید بدجوری دروغ می‌گویید. همان لحظه که پایتان به دانشگاه هنر باز می‌شود دستتان می‌آید که به کجا وارد شده‌اید و خبر داشتید با یک مشت عوضی بی‌همه چیز طرفید. من خیلی راستش فکر نمی‌کنم بازیگری این روزها از استعداد بیاید. بر و رو حرف اول را می‌زند همه جا. البته سینما اصلا شاید بخشی از موتورش از همین نیاز مخاطب به تماشای بر و رو و اندام مناسب و جذبه و کاریزماست. بازیگران این روزهای سینمای ایران هم که ماشالله مثل تکه ماه و خب همین کافی است که بیایی روی پرده. بی‌استعداد باشی می‌شوی اکساسوار و نقش سه و کمی استعداد داشته باشی می‌شوی دو یا یک شاید شاید شاید. خودمان می‌دانیم که کلا کجای کاریم.

۳. مشکل از آنجایی آغاز می شود که خودمان در پارادوکس خودمان گیر می‌افتیم. از یک طرف از جهان پلید پشت صحنه حرف می‌زنیم که باید همه کار کرد و می‌کردیم که بعدا دیده شویم، اما بعد هزارتا عکس طراحی شده و کار شده چاپ می‌کنیم که دیده شویم. بدن هر کسی دست خودش است. آزاد است به هرکسی بفروشد یا نفروشد. به هرکسی بدهد یا ندهد. فقط تو را به خدا یا هر کس و چیز دیگری که قبولش دارید مساله را به چیزهای دیگر گره نزنید. قرار بود و می‌خواستیم به شهرت برسیم، راه کم هزینه‌تر را برگزیدیم. صادق باشیم و بگویم هوای رفتن به سرمان زد و خسته شدیم از آن جو فلان بعدش یک برنامه ریختیم که دیده شویم. حالا از عمق فاجعه زیر استانداردی مثل صدا و سیما به یک زیر صفر دیگری مانند «جم تیوی» رفته‌ایم و السلام. صادق باشیم و اعتراف کنیم اینور خبری برای من نیست. اینجا جای کار هنری برای نود و پنج درصد هنرمند ایرانی با هر تعریفی نیست. سینماگر و نویسنده و کارگردان تاتر و… یک صدم آنچه در ایران تولید کردند را در اینجا تولید نکردند. شما که استعداد‌تان به بر و رویتان بود دیگر هچ.

۴. این وسط می‌ماند «مسیح علی‌نژاد» و سخنگوی وزارت ارشاد که از دو سو پروژه‌های خود را دنبال می‌کنند. یکی برای مسولین داخلی و دیگری هم برای داخلی و خارجی و از یک هیچی سوژه ای بسازند که دوباره بعد از مدتی فراموش بشود. اینجا اتفاقا همه کار خودشان را خوب می‌دانند. همه پروژه دارند حسابی از طاهریان تا علی‌نژاد تا همان سخنگوی ارشاد و ته اش نه انقلابی است و نه چیز دیگر. بچرخ تا بچرخیم.