«لوسی» لوک بسون برخلاف تمام نقل قولها که فیلم را بهترین ساخته او در این سالها میدانستند، همچنان بیاندازه ناامیدکننده است. نه به خاطر قصه بلاهتآمیز و برآمده از فرمول «چگونه یک آدم معمولی ابرقهرمان شد» و گره زدنش با مسائل هستیشناسانه و به قول «وحید مرتضوی» یک هجویه بلاهتآمیز و شاید خودآگاه بر تمامی فیلمهای بزرگ این سالها که حرفهای بزرگ بزرگ میزدند (مثل «درخت زندگی» و امثالهم) بلکه به دلیل طراحی بد فیلمنامه و سرسری برگزار کردن بخشهای اکشن و جاهایی که اتفاقا میبایست ما را مسحور خود میکرد (اﺗﻔﺎﻗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﻴﻠﻢ ﭘﻴﺸﻴﻦ اﻭ ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﻢ اﻓﺘﺎﺩ). فیلم دقیقا از جایی ضربه میخورد که انتظارش نمی رود و انگاری پرگوییهای علمی استاد دانشگاه از بخشهای تعقیب و گریز و هیجان آمیز فیلم متقاعد کنندهترند. حال بعد از سندرم «جورج لوکاس» باید به فکر سندرم لوک بسون بود. کارگردان توانمندی که فیلمهای ماندگاری چون «آخرین نبرد»، «مترو»، «آبی بزرگ»، «آتلانتیس»، «نیکیتا» و «لئون» را ساخته بود اما ارادتش به اسپیلبرگ و هالیوود و آرزوهایش باعث شد دیگر حتی خوش را هم بهجای نیاورد. و البته برای او فرقی نمیکند. او دارد کار خودش را میکند و برای و این و آن فیلمنامه مینویسد و فیلم تهیه میکند و پولی درمیآورد اساسی!
خانه یادداشت کوتاه درباره فیلمها و برنامههای تلویزیونی «لوسی» (لوک بسون ۲۰۱۴): سندرم وخیم و مزمن لوک بسون