اشاره: این نوشته برای اولین بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
هرچه از فیلم گذشته عصبانیتر شدهام. کنار توجیه احساسی و عقلانی شکنجه که ساختمان «سی دقیقه بامداد» (کاترین بیگلو) بر آن بنا شده، حضور یک زن در کانون این جنگ دیوانهوار برایم غیر قابل فهمتر میشود مدام. فیلم دارد چه چیز را پیشنهاد میکند؟ آیا کشته شدن «بن لادن» واقعا به خاطر سماجتهای یک زن بود؟ زنی را در مرکز بحران قرار دادهای که از زنانگیاش برای همراهی من تماشاگر برای پیروزی نهایی سوءاستفاده بکنی؟ من باور نمیکنم. شخصیت زن در انتها گریه میکند و اگر قهرمان ماجرا مرد بود این حجم خشونت معانی دیگری داشت آنوقت؟ زنی را وسط ماجرا میکشی که من ناراحت بشوم و غصهدار بشوم؟ من در نمییابم این منطق را، جنگ است دیگر. وقتی میگویید که «برابری» در همه چیز، خب در جنگ آدم میکشند و آنوقت من چرا باید دلم برای زنی که خودش خواسته در جنگ در صف مقدم باشد بیشتر از مردی که میجنگد بسوزد؟ این چه توقع نابجایی است آخر. (شما دلتان برای زن همراه بن لادن که آخرسر کشته شد هم به همان اندازه زن وسط فیلم سوخت؟ در جنگ حلوا که خیر نمیکنند. مگر اصلا باید قواعد جنگیدن را برای زنان و مردان عوض کرد؟ وقتی زنی به اسارت گرفته میشود یا در جنگ بعنوان سرباز کشته میشود دیدهاید که از او بعنوان مادر دو بچه مثلا یاد میکنند که از قاتلان او منزجر شویم ولی از خود مادر دو بچه که وارد جنگ شده نباید هیچ انتظار یا پرسشی داشت که خانوم شما اصلا اینجا چه میکردی؟)
میگویم مشکوک به خاطر اینکه از شخصیت اصلی حتی زنانگیاش جز همان گریه آخر گرفته شده و در پس آن شکنجه را نشان میدهی و آخرش تائید نهایی مرگ دشمن را به عهده او میگذاری که بگویی در این سیستم واقعا او اینقدر اعتبار دارد؟ من باور نمیکنم این قهرمان سازی پوشالی را به نظر من یک دروغ محض است. فیلم طولانیست و خالی از جزئیات. «روز شغال» فرد زینهمان که درباره کشتن خیالی یک آدم واقعی بود به خاطر فیلمنامه عالی و جزئیات و وسواسی که همه شخصیتها داشتند به اثر ماندگاری در تاریخ سینما تبدیل شد و این یکی که درباره کشتن واقعی یک آدم واقعی بود البته احتمالا با آدمهای خیالی (این زن بیشتر به خیال میماند تا چیز دیگر) چند سالی بیشتر کار نمیکند. فیلمنامه فیلم بهشدت خالی است و به شدت به یک گزارش توجیهی میماند تا چیز دیگر. بهترین بخش فیلم هم سکانس پیدا کردن خانه بن لادن هست و باز از خودم میپرسم اگر سماجتهای این خانوم نبود یعنی دولت آمریکا طرف آن خانه و دنبال بن لادن نمیرفت؟ من باورم نمیشود. شما اگر باور کردهاید به من بگویید چرا باورتان شده است. در ضمن «آرگو» (بن افلک) به مراتب از فیلم بیگلو اثر سرگرمکنندهتر و چه بسا صادقتری است به تعبیری و حداقل چند شخصیت دارد و این یکی آدمهایش بیشتر به اشباح میمانند. فیلمنامه اولیه فیلم که به ناکامی یکی از تجربههای قبلی در دستگیری بن لادن میپرداخت شاید معانی دیگری (مثلا گریه زن در انتها یا ناکارآمدی شکنجه در پایان) را به ذهن میرساند. این فیلم فعلی هم اکرانش به بعد از انتخابات ریاست جمهوری افتاد. چرایش هم واضح است. واضحتر از ساخته شدن قسمت سوم «بتمن» نولان و فیلمهایی از این دست برای تماشاگران آمریکایی و تاکید بر خشنودی آنها و توجیه سیاستهای دولتمردانشان. احمقانهاست خودمان را به آن راه بزنیم. آمریکا هم دست کمی از جمهوری اسلامی ندارد. سیاست یعنی همین. نمیشود واردش شد و ادعای دیگری را طلب نمود و برچسب دیگری را به آن الصاق کرد. همانطوری که وقتی زنی را به جنگ میفرستیم از او انتظار کشتن و کشته شدن باید داشته باشیم و نه مثلا گریهزاری این فیلمها هم کار خودشان را خوب انجام میدهند و ما نیز نباید گول بخوریم.