تماشای «ایستاده در غبار» محمد‌حسین مهدویان با وجود امیدواری فراوان، چندان برای من، برخلاف بسیاری از دوستان پی‌گیرم، شوق‌آور نبود. زحمت فراوان برای مستند‌نمایی درون اثر قابل تقدیر است، اما فیلم اساسا طرح و نظر و نگاه و خوانش متفاوتی از جنگ و رزمنده‌ها و سرداران ارائه نمی‌دهد. چیزی که مرا با فیلم درگیر کند جدا از همان شیوه متفاوت نگاه (و نه حرفی نو جدا از قرائت رسمی، که البته نمی‌گویم لزوما باید مخالف نگاه رسمی بود و حتما باید آن را به چالش کشید که به حقیقت محض رسید) برای من در فیلم یافت نشد. من در فیلم‌هایی همچون «مهاجر»، «دیده‌بان»، «سفر به چزابه»، «نجات‌‌یافتگان» «هیوا»، «براده‌های خورشید»، «عبور» و «هور در آتش» حتی نزدیکی غریبی و نوستالژیک و حسرت‌باری با رزمنده‌ها پیدا کرده بودم (و بعید نبود این اتفاق در تماشای دو فیلم به نمایش درنیامده «در مسلخ عشق» و «سفر سرخ» نیز رخ می‌داد) که خب حال در «ایستاده در غبار» این نگاه با فاصله آگاهانه (که با آن اسلوموشن‌های موتیف‌وار برجسته و موکد و بی‌ربط به حا و هوای اثر  همراه می‌شود) که اکثرا در مدیوم شات و در پشت پنجره‌ها می گذرد، چیزی بر نظر همدلی و همراهی و فهم و درک من از دوران و وقایع جاری اضافه نکرد، جز دانستن قصه «حاج احمد متوسلیان» و رشادت های او.


پی‌نوشت: دیروز مدام با خودم به هنگام تماشای فیلم داشتم به دهه شصت فکر می‌کردم. ایرانی غریب و روایت‌هایی که دارند به موازات هم پیش می‌روند مرتب یا بی ارتباط به هم، روزگاری که در مرزها جوانان سرزمین ایران برای دفاع از مرزها داشتند پر پر می‌شدند آنچنان خالصانه و ستایش‌انگیز که جایگاه تک‌تکشان روی سر من است (شما را نمی‌دانم) و هزار اتفاق دیگر که هر که برای شما بگوید جنگ ایران این بود باورش نکنید، در شهر گروهی دیگر داشتند تصفیه حساب سیاسی می‌کردند، گروهی داشتند بمب‌گذاری می کردند ، گروهی داشتند زندانی می‌کردند، گروهی داشتند ترجمه می‌کردند، گروهی داشتند فرار می‌کردند، گروهی داشتند فیلم می‌ساختند، گروهی داشتند خط و نشان می‌کشیدند برای بقیه، گروهی داشتند…. نمایش تصویری بی‌طرف و منصفانه از آن دوران در سال‌های بعد سخت به نظر می‌رسد و اگر کسی بتواند بر احساسات و زخم‌هایش غلبه کند و تصویری روا نشان بدهد از همه آنچه گذشت (که من بعید می دانم کما اینکه همین اکنون برای وقایع فاجعه‌بار و عادی این روزها هم روایت ها سرشارست از فسانه و مرثیه و تعصب و نفرت و غم و احساسات و انتقام و…) کاری کرده است کارستان.

این نوشته برای نخستین‌بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات می‌توانید به اینجا مراجعه کنید.