دوازدهمین دوره جشنواره فیلم‌های کره جنوبی در لندن تا نیم ساعت دیگر با نمایش «روز بعد» ساخته «هونگ سانگ‌سو» شروع می‌شود. مدیر روابط عمومی جشنواره تغییر کرده و از نتایج این تغییر همین بس که پارسال بنده از تماشای فیلم افتتاحیه و اختتامیه محروم ماندم و حال امسال به من دو بلیط داده‌اند برای فیلم افتتاحیه! نمی‌دهند نمی‌دهند آخرش که عنایت می‌کنند مهربانانه دوتا دوتا می‌دهند. الان چند دقیقه است دارم به این و آن زنگ می‌زنم که بیایید با هم برویم تماشای فیلم فعلا کسی جواب نمی‌دهد تلفنش را. گویا قسمت است باز تنها بروم سینما دوباره مثل همیشه.

کاش فرصتی می‌یافتم و می‌توانستم درباره مکالمه این فیلم تازه «هونگ سانگ‌سو» با دو سه فیلم پیشین او – به ویژه «تو و خودت»- بنویسم. در فیلم قبلی در پس یک داستان بسیار ساده باورنکردنی، که همان سادگی تمام عیار باور پذیرش می‌کند اساسی، با یک دو قلو طرف بودیم و رابطه عجیب آنها با دو مرد. و خب در نهایت برای من این نکته عمیقا برجسته می‌شد که آیا اگر کل تاریخ پیشین یک رابطه را پاک کنیم اساسا می‌شود آن را از نو بسازیم؟ حال در فیلم جدید با دو گانه دیگری طرفیم که هم تهدید است و هم فرصت و هم سرگردانی. با فیلمی طرفیم که مدام تغییر لحن می‌دهد، جدی شروع و می‌شود و در ادامه سمت و سویی طناز و البته کمی پر تنش به خود می‌گیرد (البته تنش در دنیای سانگ‌سو معنی‌اش فرسنگ‌ها با تصور رایج فاصله دارد و البته خیلی هم طبیعی است) و دست آخر همان عامل فراموشی است که مرد گند و شاید عذاب آور قصه را برای تماشاگر قابل تحمل می‌کند.
من دوست دارم درباره فیلم‌های این سینماگر بیشتر و بیشتر حرف بزنم و مجالش نیست. کیفیت کارهای او در یک کلیت معانی متفاوتی را از رابطه انسانی یک و زن و مرد آشکار می‌کند و خیلی مهم نیست فیلم خودش تا چه اندازه شوق‌آور یا معمولی است در برخورد اول.

دیشب فیلمبردار فیلم که در هفت پروژه با او همکاری داشته و البته فیلمبردار چند فیلم مهم سینمای کره از جمله «خاطرات قتل» و «میزبان» و… است گفت بار اول که با سو کار کرده فکر می‌کرده بعید است تا آخر عمرش با او کار کند ولی الان در سینمای او و کار کردن با او چیزی یافته که مشتاقش می‌کند به همکاری مجدد که هشتمین همکاریشان همین چند ماه قبل تمام شده است. او ادامه داد بعید می‌داند اصلا بتواند چیزی به سینمای او اضافه کند، این روزها سانگ‌سو فیلمنامه هایش را شب به شب می‌نویسد و صبح می‌دهد دست بازیگر و فیلمبردار، کاری به نور پردازی ندارد و الان او فقط دستش آمده سرعت زوم و زوم‌بک مد نظر سانگ‌سو چیست.

بعد از پایان فیلم به دلیل افتتاحیه جشنواره فیلم‌های کره ای یک مهمانی کوچک برگزار شده بود. مثل همیشه و مانند خیلی از سینماگران آسیای شرقی خیلی بی‌شیله پیله یک گوشه ایستاده بود و داشت شرابی می‌نوشید، پیش او رفتن به او گفتم بی‌اندازه این انعطاف او را بین دنیاهای مختلف از «بونگ جون‌هو» تا هونگ سانگ‌سو تحسین می‌کنم، که خیلی مشعوف شد و تشکر کرد. پرسیدم اگر بخواهیم دعوتشان کنیم ایران با سانگ‌سو چه کنیم مستقیم تماس بگیریم یا از سفارت. گفت فرقی ندارد. گفتم با مدیر برنامه‌های تان تماس بگیریم خوب است. کلی خندید و گفت مدیر برنامه نداریم اصلا!

از سلسله ملاقات‌های من با آقای فیلمبردار کره‌ای «کیم هیانگ‌کو»

آقای «کیم هیانگ‌کو» در سینمای کره فیلمبردار مهم و بزرگی است. او فیلمبردار چند فیلم جریان‌ساز سینمای کره از جمله «خاطرات قتل»، «میزبان»، «شکلات نعناع فلفلی» و… بوده و فیلمبرداری هشت فیلم «هونگ سانگ‌سو» را به عهده داشته‌است. دیشب به مناسبت حضورش در دوازدهمین دوره جشنواره فیلم‌های کره در بریتانیا یک جلسه ویژه پرسش و پاسخ به او اختصاص داده بودند که من در آن شرکت کردم و دوست دارم چند نکته را از این جلسه با شما در میان بگذارم.

جلسه در یکی از سالن‌های کوچک نمایش فیلم دانشکده هنر «بیرکبیک» لندن برگزار شد. تعداد حضار در جلسه زیر بیست نفر بودند و تقریبا همگی از دانشجویان علاقه‌مند به سینما یا از ساکنین کره‌ای لندن. آقای فیلمبردارِ مهمِ نامی بی‌اندازه متواضع و فروتن و آرام و سر به‌زیر و موقر بود. دوست دارم تاکید کنم این خصلت تواضع و آرامش را من به طرز غریبی در تمامی مدعوینی که از آسیای شرقی برای معرفی فیلم‌ها و محصولات فرهنگی‌شان به این سرزمین آمده‌اند، دیده‌ام و فرقی هم نمی‌کرد بازیگر باشند یا کارگردان، از چین آمده باشند یا از کره یا از ژاپن و خب نمی‌دانم این شیوه اساسا یک خصلت ذاتی است (که بعید می‌دانم در کشور خودشان اینقدر فروتنانه برخورد کنند مثل بقیه جاهای دنیا) یا برآمده از نوعی شرمندگی شرقی و آداب دانی ایشان در برابر غربی‌هاست. (سال‌ها قبل در جشنواره لندن یک فیلم دانمارکی دیدم و از همان ابتدا هم معلوم بود کارگردانش از این بچه پر‌رو‌هاست که فکر می‌کند شاخ غول شکسته و وقتی پرسیدم در این مواجهه با دوربین دیجتال هیچ فیلم‌های عباس کیارستمی را دیده است خیلی بی‌ادبانه گفت کی؟ که البته می‌خواستم به خاطر لحنش بلند شوم و جوابش را به تندی بدهم که آن سال‌ها حوصله و اعتماد به نفسش را نداشتم)

در این جلسه قرار شده بود اولین فیلمی را که او فیلمبرداری کرده است (یک فیلم کوتاه بیست دقیقه‌ای با نام «بن‌بست» ساخته «کیم سونگ‌سو») نمایش دهند. فیلم چهار بار در میانه قطع شد و دوباره از ابتدا به نمایش درآمد. یکبار صدا بود تصویر نبود، یکبار با کادر‌بندی/ نسبت تصویر درست نمایش ندادند (Aspect of Ratio) و بوم در کادر مشخص بود و آقای فیلمبردار هم سرش را تکان داد و یکبار تصویر بود و صدا نبود و…. (این‌ها را می‌گویم که تاکید کنم از این اتفاقات در همه ‌جای دنیا می‌افتد و احتیاجی نیست به شرمندگی و خجالت و آب شدن تپش قلب و خود ویرانگری اگر مهمانی خارجی آمد و کارها درست پیش نرفت، به آنی حرفه‌ای گری ما زیر سوال نمی‌رود به خدای احد و واحد!)در میان این قطع وصل‌ها مجری خواست که حضار پرسش‌هایشان را مطرح کنند که من دست بالا کردم و از تنوع کاری او پرسیدم که در انتها معلوم شد من کل جلسه را در پرسش خودم خلاصه کردم! (دوستی به من می‌گفت تو در پادکست‌هایت هم می‌خواهی از مهمانان حرف بکشی بیرون ولی عملا ناخودآگاه برخی از ایشان را می‌گذاری در دهانشان). در تمام طول جلسه یک مترجم همراه کارگردان بود. این مترجم که سال‌هاست با جشنواره همکاری می‌کند یک دختر کره‌ای جذاب جوانی است که شیوه جالبی دارد و هرکسی حرف می‌زند او سریع در دفترچه‌اش می‌نویسد و بعد جواب‌ها را از روی آن متن می‌خواند با زبانی سلیس.

فیلم«بن‌بست» که تمام شد پرسش اول را باز من مطرح کردم و گفتم اخیرا فیلم دیده‌ام از سینمای کره با نام «تنها» ساخته «پارک هونگ‌مین» که فکر کنم به شدت وامدار این فیلم است. قصه مردی که مدام در کابوس‌هایش بیدار می‌شود دارد در یک منطقه تو در تو و پله‌دار (تصور کنید جایی شبیه مکان پلکان «بودن و نبودن» کیانوش عیاری حال با کوچه‌هایی تو در تو و بی‌انتها) از چیزی فرار می‌کند و دوباره به جای اول می‌رسد (راستی یادتان باشد بعدا سر فیلم‌های «شهرام مکری» درباره این فیلم‌ هم حرف بزنیم). از او درباره مکان فیلمبرداری فیلم بن‌بست پرسیدم که آیا همان‌جاست. آقای فیلمبردار اول متوجه نشد من کدام فیلم کره‌ای را می‌گویم که به فیلم قبلی کارگردانش (یک ماهی) اشاره کردم و او هم گفت متاسفانه آن فیلم را ندیده ولی به من اطمینان داد که لوکیشن فیلم بن‌بست در سال ۱۹۹۳ نمی‌تواند همان باشد که در فیلم تنها ۲۰۱۵ استفاده شده است چرا که دیگر تمام آن مکان‌ها را خراب کرده‌اند و به جایش آسمان‌خراش ساخته‌اند.

در ادامه جلسه کلیپ‌هایی از فیلم‌های مهم او را نشان دادند و و آقای هیانگ‌کو هم درباره دورانی حرف زد که برای رسیدن به کیفیت رنگ و بی‌رنگی فیلمی مثل خاطرات قتل سه وعده فیلمبرداری را تعطیل کرده‌اند با صد بازیگر و عوامل صحنه چون باران می‌خواستند و نمی‌توانستند به آن کیفیت برسند. اینکه فیلم را با رنگ‌های غنی شروع می‌کنند و در میانه کم کم رنگ‌ها را کم کرده‌اند و اینکه دیگر به هیچ وجه نمی‌توانند اینگونه در کره فیلم بسازند. او از فیلم میزبانبرداری کند. از حضار پرسید به نظر شما آتش گرفتن هیولا در انتها به نظرتان تقلبی به نظر نمی‌رسد که همه داشتند می‌خندیدند و من و من می‌کردند که من از رانت اعتماد به نفسم استفاده کردم و گفتم «قطعا همین‌طور است» و او هم خندید و گفت بارک‌الله و توضیح داد چه مصائبی کشیده‌اند برای درست کردن آتش در آن دوران و آخرش نشد آنچه می‌خواستند. آنها تصوری از اندازه و ابعاد و سر و شکل هیولا نداشته‌اند چون آن گروه نیوزلندی که جلوه‌های ویژه فیلم را به عهده داشته درگیر پروژه «کینگ‌کونگ» پیتر جکسون می‌شوند. او همچنین توضیحاتی داد درباره تکنیک «Bleach Bypass» که من دیگر به واسطه پادکستی که با آقای «تورج منصوری» داشتم تقریبا فهمیدم چه کرده‌اند برای رسیدن و نرسیدن به کیفیت بصری آن فیلم. او از همکاری اش با «لی چانگ‌دونگ» گفت در فیلم شکلات نعناع فلفلی و اینکه این کارگردان مهم سینمای کره ابتدا معلم مدرسه بوده و بعد نویسنده شده و در سن چهل سالگی به فیلمسازی روی آورده است و خب او به کلام تسلط داشته و نه تصویر و برای همین از او برای مصور کردن فیلمش کمک گرفته، در حالیکه کسی مثل کیم سونگ‌سو اساسا در ذهنش می‌دانسته چگونه قصه‌اش را با چه جنس تصاویر و قاب‌بندی و حرکت دوربین روایت کند.

جلسه به دلیل قطع و وصل‌های فیلم کوتاه عملا به صورت کامل برگزار نشد و بخش همکاری‌های او با هونگ سانگ‌سو از قلم افتاد و بماند که پیشتر در جلسه قبلی گفته بود هونگ سانگ‌سو دیگر فیلمنامه‌هایش را شبانه می‌نویسد و همه ما و بازیگرها را به دردسر انداخته و من عملا چیز خاصی نمی‌توانم به سینمای او اضافه کنم اما در این هشت فیلم از همکاری با او لذت برده‌ و حسی توصیف‌ناشدنی را تجربه کرده‌ام. هونگ سانگ‌سو هم دقیقا نمی‌داند و به شما نمی‌گوید چرا یک فیلم را سیاه و سفید می‌گیرد و یک فیلم را رنگی. اصلا اگر از او مدام این و آن را بپرسید مجموعه گفت و گوی شما سرشار می‌شود از نمی‌دانم.

در انتهای جلسه می‌خواستم از او ای‌میلش را بگیرم که اگر شد به ایران دعوتش کنیم همراه با هونگ سانگ‌سو. جلوی من مردی میانسال نروژی بود که از آقای فیلمبردار پرسید چطور می‌تواند جهان را از نمای نقطه نظر یک روح نشان دهد در فیلمی که به ژانر وحشت تعلق ندارد و می‌خواهد آن را بسازد. آقای فیلمبردار برایش توضیحاتی داد. بیرون سالن به فیلمساز نروژی گفتم «قصه یک روح» دیوید لاری را دیده‌ای؟ اساسا کل فیلم درباره همین است. او فیلم را ندیده بود و یادداشت کرد نامش را در دفترچه‌اش. از من پرسید منتقدی گفت ای. پرسید از ایران هستی گفتم بله از لهجه‌ام فهمیدی؟ پاسخش مثبت بود. بعد به من گفت در نروژ در کلاس‌های عباس کیارستمی شرکت کرده بوده است و کیارستمی فیلم‌های او را در میان آن دانشجویان دوست داشته و به او گفته بود اگر زبان نروژی می دانسته از او برای بازی در فیلم هم دعوت می‌کرده است و این برایش افتخار بزرگی بوده است. من هم به او گفتم خوش به حالت و حیف که دیگر در میان ما نیست.