چند روزی است به دلیل کمر درد و گرفتگی عضلات پشت، آسمان و زمین جلوی چشمم تیره و تار شده است. دیروز پس از مشقت فراوان بعد از بازگشت به خانه از مطب (که همان صبحش مثلا پوشیدن لباس یک ساعت و نیم همچون شکنجهای بیپایان طول کشید) به معنای واقعی کلمه لاکپشتی زمینگیر شدم. این زمینگیری اما فرصتی را فراهم کرد که به تماشای چند فیلم بهجای مانده از سینمای ایران بنشینم از جمله «مادر قلب اتمی» (علی احمدزاده) که به معنای واقعی کلمه تجربهاش از انتظار اولیه من فراتر رفت.
راستش را بخواهید فیلم قبلی کارگردان -مهمونی کامی- یکی از همان فیلمهای خالی درباره آدمهایی خالی بود و وقتی به پایان میرسید حسی نامطبوع و گزنده و تا حدی پریشان کننده برآمده از خود فیلم و آدمهایش را با شما به جا میگذاشت. «مهمونی کامی» هرچه که نداشت اما به من نشان میداد کارگردان/ نویسنده به طرز غریب و صادقانهای طبقه و شخصیتها و نسلی را که به تصویر کشیده است، خیلی خیلی خوب میشناسند. منی که هیچگاه در کنار یکی از آن دختران و پسران قرار نگرفته بودم در طول تماشای فیلم به خوبی این اندازه وضعیت مزخرف و مبتذل و پوچ و بیآرمانی ایشان را از طریق گفتوگوها و طراحی شخصیتهای درون آن فیلم درک کردم. با اینحال در پایان آن فیلم حسم این بود که فیلم انگاری توسط یکی از آنها ساخته شده و گویی قرار هم نبوده چیزی ورای آن بشود. من در مادر قلب اتمی اما کارگردانی جاهطلب را یافتم که فرسنگها از فیلم قبلیاش فراتر رفته است. علی احمدزاده با همراهی نویسنده دیگر فیلمنامه «مانی باغبانی» حال دو سه نفر از بچههای همان نسل و طبقه را به گشت و گذاری به ظاهر باطل و بیحاصل اما کابوسوار در یکی از شبهای تهران وا داشتهاند. آنچه مادر قلب اتمی را برای من ارزشمند میکند، تلاشی است که سعی کرده از این «رئالیسم» ملالآور بدون تخیل و خلاقیت و فراگیر چنبره زده بر سینمای ایران تا حد ممکن فاصله بگیرد و فضایی هذیانی را همچون «ترس و نفرت در لاس وگاس» (تری گیلیام) آن هم به صورت بیاندازه رقیق شدهای با روزمرگی شخصیتهایش و حال و هوایی از جنس «اسب حیوان نجیبی است» (عبدالرضا کاهانی) و «نفس عمیق» (پرویز شهبازی) پیوند بزند.
طراحی درست و چند لایه شخصیتها و ابعاد قابل فهمشان موقعیت مناسبی برای آنها ایجاد کرده که مثلا حتی «محمدرضا گلزار» هم که از یک سو به فرشته مرگ میماند و از سویی دیگر به کابوس/ بختکی تمام نشدنی همچون روح یک دوران در کنار حضور «ترانه علیدوستی» و «پگاه آهنگرانی» ملموس و زنده، از پس این نقش دشوار به بهترین شکل ممکن بر بیاد و شاید تا به اینجای کار در کنار حضورش در فیلم «بوتیک» (حمید نعمتالله) بهترین بازی عمرش را ارائه دهد. مادر قلب اتمی هرچند لحظات تاثیرگذار و درگیر کننده فراوانی دارد (از رانندگی سه نفره اولیه با «کامی» که در فیلم قبلی غایب همیشه حاضر بود و حال انگاری همچون روحی سرگردان به اینجا آمده، یا سکانس مواجهه با پلیس، یا سکانس تونل که یادآور مجموعه تلویزیونی «فرینج» بود و اگر مثلا سال آینده میدیدمش احتمالا میگفتیم بر گرفته از «تویین پیکس» است و مهمتر از همه لحظات فوقالعاده و پر تنش و تکان دهنده بازی سنگ کاغذ قیچی در انتهای آن) و با وجود خواسته اولیه در نمایش هذیان جاری و ساری در تهران آن روزها و همیشه، متاسفانه در عمل تصویر چندانی از شهر به شما نشان نمیدهد و در کنار همان شخصیتها و در خودروی آنها باقی میماند. این فیلم در برخورد با تهران شاید یک جنونی از جنس «نبرد در ملکوت» (کارلوس ریگادس) در مواجهه با مکزیک و شبها و آدمهای سرگردانش را میخواست که حال از آن دریغ شده است.
مادر قلب اتمی با فاصله گرفتن از نوعی سینمایی فراگیر و تنبل و حوصله سر بر و تکراری و دست زدن به تجربهای کمتر آزموده شده در این دوران سینمای ایران (از نمایش آرام فضایی مالیخولیایی تا قالب شکنی در استفاده از ستارهای همچون محمدرضا گلزار و مهمتر از همه ترکیب نامأنوس و غیر قابل توضیح دنیاهای ذهنی و عینی کابوس/ هذیان و روزمرگی آدمهایی کاملا ایرانی) برای من به فیلمی قابل بحث و تامل تبدیل شده است. فیلمی که متاسفانه احساس میکنم در زمان پخشش به دلیل سانسور و هیاهو و جنجال و انتظارات و توقع تماشاگران از چند جهت ضربه خورد و مهمتر از آن به چشم منتقدان هم نیامد. مادر قلب اتمی اتفاقا از دست فیلمهایی است که باید نقاط قوت و ضعفش بیشتر و بیشتر با زبانی محترم و صحیح در فضایی بدون جنجال و هیاهو به بحث گذاشته میشد تا از دل این بحثها شاید خود فیلمساز و دیگر فیلمسازان در باقی فیلمها به آن هدف مد نظرشان دقیقتر و کاملتر برسند و نه آنکه سرخورده به خشم و خودزنی روی بیاورند.
نسخه کامل فیلم مادر قلب اتمی را میتوانید اینجا ببینید.
این نوشته برای نخستینبار در فیسبوک منتشر شده بود. برای خواندن نظرات میتوانید به اینجا مراجعه کنید.