۱. فیلمهای «برادران داردن» پیشتر فیلمهای محبوبی برای من نبودند و من از درک «روزتا» هم عاجز بودم اما این فیلم آخرشان برایم جالب شده است. واقعیتش را بخواهید من این میزان حمله و دلسردی از «دختر ناشناخته» را نمیفهمم. شخصیت مرکزی و سماجت و فضا و دنیای فیلم دست کمی از آثار پیشین این دو برادر ندارد. اما فیلم برای من این بار انگاری در تقابل با فیلمی مثل «مراسم فارغالتحصیلی» مونگیو معنا پیدا میکند. اگر آنجا دکتر فیلم مدام سکانس به سکانس دارد به تقلب و دروغ و سیاهی جهان میافزاید و امری غلط را فراگیر میکند در عین انسانیت، اینجا دکتر جوان و زیبایی ما دارد گویی «یک وجدان معذب» را با سماجت و پیگیری در همه ما و شخصیتها از پلیس گرفته تا آدمهای معمولی زنده میکند. من این فیلم را در کنار فیلم قبلی آنها، «دو روز، یک شب» به مانند یک هشدار و سیلی به خودمان میدانم. اینجا واقعا نباید دنبال شخصیتهای چند لایه و پیچیدگیهای متعدد باشیم (شما فکر میکنید راحت نبود سنگی دیگر از طرف خانواده یا دوست پسر/ دختر یا هرچی جلوی پای این دکتر قرار میگرفت؟) اینجا و در فیلم قبلی، داردنها بدجوری دارند تنها به دل نگرانیشان و این بی تفاوتی همگی ما از آنچه دور و برمان میگذرد می پردازند. سینما در این روزها واقعا به آدمهایی از جنس «کن لوچ» و داردن ها نیاز دارد، کسانیکه هنر نماییها کردهاند و حرف هایشان را پیشتر زدهاند و حال دارند ما را به یاد چیزهای دیگری میاندازند که چه بسا فراموش شدهاند بی اندازه. غمانگیز و چه بسا تامل برانگیز اینجاست که ما در انتهای فیلم از باقی شخصیتها و روابطشان بیشتر میدانیم تا قهرمان معذبمان و اساسا گویی دختر ناشناخته اوست تا دیگران.
۲. پیشتر هم نوشتم که من در برابر ویدیو و خبرهای وحشتناک غیر عادی برای نشرشان همواره صبوری (بخوانید خون دل خوردن) پیشه میکنم که نشرش نتیجهای همچون تکذیب و ساختگی بودن این ویدئو شلاق زدن دانش آموزان بعلت نداشتن شهریه نشود. نکته غمانگیز اما این حجم نفرت از خودمان و مردمان و باورپذیر بودن آنهاست در این دوران که وقتی چیزی دهشت بار میبینیم به سرعت دست به نشرش میزنیم و این علاقه بیمارگونه به نمایش لجن خودمان که دقیقا خارج و داخل هم ندارد و یک مشت فحش بار خودمان و این و آن خراب شده بکنیم. یادتان است اوایل جنگ آن فیلم شکنجه سربازان عراقی آمد بیرون و بعدش تکذیب شد؟ حالا تصور کنید الان بود و من شک ندارم همه ما دوتا می گذاشتیم رویش و از سفاک بودن و اصلا همهشان فلان و بیسار و لعنت بر شما و حقمان است که کشورمان ویران شود میگفیتم اینقدر که متنفر شدهایم از خودمان. اگر الان بود قطعا گروهی از ما میافتادیم به دست بوسی «بتی محمودی» که به همه نشان دادی ایرانی ها چه لجنهایی هستند و سر میز شام سوسک میخورند و زنانشان را میزنند و چه و چه. این روزها اغراض شخصی مثل کله پا کردن مدیر یک مدرسه تا وزیر آموزش و پرورش در داخل تا هزار چیز دیگر در خارج از گزارش سارقان و هواپیما ربایان بعنوان فعالین حقوق بشر تا …. با هر نیتی حجمی ساخته از راست و دروغ و ما چه میکنیم جز انفعال و فحش خواهر و مادر و انباشت نفرت که همه چیز سقوط کند و دنیایی نو ساخته شود؟ فکر میکنید ما میراث داران این «کثافت ایران» اصلا ره به جایی خواهیم برد؟ این رفتارهای ما از این ویدئو ها تا حتی جعل چک مداح بد ذات چیزی جز خرابی بیشتر در پی ندارد و من یگانه راه را در ذوق مرگ نشدن از نشر لجن بدون تحقیق و تامل میدانم نه پنهان کاری. (دشوار ست که باید این جمله آخر را به متن اضافه کنم که پیشاپیش به پرسشهای سوتفاهم برانگیز برخی از دوستان پاسخی داده باشم)
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شده بود. برای خواندن نظرها به اینجا مراجعه کنید.