«لعنتیهای بیآبرو» در زمان تماشایش حسابی مرا سر کیف آورد. خرق عادتهای تارانتینو در همان سکانس افتتاحیه طولانی یا کشتار درون کافه به تنهایی برای لذت کفایت میکرد. در «جانگوی از بند رها شده» همچنان دیالوگنویسی با ظرافت، شخصیت پردازی جذاب «دکتر شولتز» (کریستوفر والتس) که یکی از بهترین کاراکترهای سال گذشته بود، و حتی شخصیت «لئوناردو دیکاپریو»، درآمیختن دوباره طنز و خشونت و اجرای خونبار و تا اندازهای مرعوب کننده سکانسهای درگیری و بهترین بخش اثر که باز سکانس طولانی میز شام است، جانگو… را از بسیاری از ساختههای بیمایه پارسال متمایز میکند با اینحال من اگر سقف انتظار و نهایت شیفتگیام به سینمای وسترن را با «روزی روزگاری در غرب» لئونه اندازه بگیرم این اثر بازیگوش سرگرمکننده که ۱۵ دقیقه آخرش اضافه مینمود و میبایست در همان خانه به پایان میرسید در نهایت اثر متوسط رو به جلویی است. (تا به اینجای کار «جکی براون» برترین اثر کارگردان و «ضدمرگ» بی خاصیتترین آنهاست) به زبان دیگر فیلم با همه ویژگیهای خوبش برای من آنچان برجسته نشد در برخورد اول. با این حال تماشایاش تجربه خوشایندی است.
اقتباس سینمایی «تام هوپر» از «بینوایان» و اجرای موزیکالی که سالهای سال است که در لندن هرشب به روی صحنه میرود شاید در ابتدا بعد از «سخنرانی پادشاه» برای یک فیلم خانوادگی سالم غیر کلیشهای انتخاب صحیحی به نظر میرسید. با این وجود، کارگردانی اثر به ضعیفترین بخش آن تبدیل شده است. دوربین در نزدیک به ۱۸۰ دقیقه به بازیگرانش چسبیده و از آنها جدا نمیشود. (رد شدن سریع از فضای مخوف فاضلابهای پاریس در انتهای فیلم حسرت برانگیز است) فیلم خلاصهای است از رمان بیاندازه تراژیک هوگو که بازخوانی یا تفسیر جدیدی به حساب نمیآید. حضور موسیقی و اجرای موزیکال تراژدی اثر را کم کرده وخب در چنین فضایی رذالت موجوداتی چون «خانوم و آقای تناردیه» در اجرای صحنه بهروز غریبپور و با بازی باقر صحرارودی بیشتر به چشم میآمد تا اجرای شوخ و شنگ «ساشا بارون کوهن» و «هلنا بونهام کارتر». دو نسخه کارتونی ژاپنی (که هیچوقت کامل از صدا و سیما پخش نشد و فرار کوزت به بعد را نمایش نمیداد) شبکه اول و نسخه فرانسوی شبکه دوم همچنان خاطرهانگیزترند. اقتباس موزیکال «کارول رید» از اجرای صحنهای موزیکال «الیورتویست» و مقایسهاش با بینوایان هوپر شاید تفاوتهای اجرا و برتریهای «الیور!» بر بینوایان را به خوبی نشان دهد. بهترین بخش فیلم بازی «هیو جکمن» و «آن هاتاوی» است و خندهدارترین بخش خوانندگی «راسل کرو» که وقتی شروع میکند به خواندن متقاعد کننده نیست اما به تدریج عادت میکنید با صدا و شیوه او. همچنان در آرزوی تماشای روایت «کلود للوش» از بینوایان هستم که سالها پیش گویا ماجراها را از انقلاب فرانسه به جنگ جهانی دوم انتقال داده است.
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.