چهار سال پیش در جشنواره لندن فیلم عجیبی دیدم به اسم «رنگ غریب اشک اندام تو». قصه فیلم درباره مردی بود که زنش در درون خانه‌شان ناپدید شده و حال کارآگاهی باید او را بیاید. فیلم آشکارا ادای دینی تمام عیار و البته پست‌مدرنی بود به آثار وحشت ایتالیایی (Giallo) که در میانه بی‌اندازه سمت و سویی تجربی و فرمالیستی به خودش می‌گرفت که البته تماشای آن برای خیلی‌ها هم آسان نبود. فیلم اما برای من نشان از دو استعداد جدید داشت، هلن کاته و برونو فورزانی، که کاملا می‌دانستند دنبال چه هستند و غرابت بصری اثر ایشان آدمی را به تعقیب و تماشای فیلم‌های بعدی این زن و مرد ترغیب می‌کرد.

فیلم تازه ایشان سال گذشته در جشنواره لوکارنو و تورنتو به نمایش درآمد و متأسفانه من تماشایش را در جشنواره لندن از دست داده بودم تا بالاخره دیشب موفق به تماشای آن شدم. «بگذار جناره‌ها برنزه شوند» از یک منظر همچون فیلم قبلی یک ادای دین به فیلم‌های رده ب یا حتی رده ی تاریخ سینماست و از سمت و سویی دیگر به یک وسترن/ جنایی سوررئالیستی و فرمالیستی می‌ماند. جاییکه یک موقعیت جفنگ و بی‌معنا در یک لوکیشن محدود و با چند آدم تقریبا بی‌شناسنامه در دست کارگردان‌ها تبدیل می‌شود به بازی با رنگ‌ها و اجسام و نمایش تصاویر با زوایای نامعمول و ترکیب‌بندی‌های بصری ناآشنا و تدوین و قطع‌های بی‌اندازه نامتعارف. با موسیقی که دارد از همان فیلم‌های وسترن می‌آید (دستکاری شده البته) و فضایی سوررئالیستی و البته همچنان تجربی که در دلش گویی می‌شود ردی از کلاسیک‌هایی همچون «گنج‌های سیرامادره» و «ال‌توپو» تا مدرن‌هایی همچون «بن‌بست» و همچنین «فم‌فتال/ شهرآشوب»‌های مهم تاریخ سینما را یافت. یک فیلم غریب و ناآشنا از همه جهت به لحاظ اجرا و شاید همچون یک کلیپ تجربی یک ساعت و نیمه که من می‌توانم جنس بازیگوشی و تقلیل‌گرایی و تمرکز موفق آن را در مقایسه با رویکردهای به بار ننشسته‌ای همچون «تمارض» عبد آبست و «آتش به اختیار/ شلیک آزاد» بن ویتلی یادآوری کنم.

به هر حال توصیه می‌کنم فیلم را ببینید چون در مسیری جدای بیشتر آثار سینمای این روزها چه مستقل، چه جریان اصلی و چه جشنواره‌ای می‌رود. فیلمی که قطعا بحث تامل برانگیزی ندارد ولی غرابت بصری‌اش جذاب می‌نماید.

این نوشته نخستین‌بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.