طبق معمول همیشه و به عادت این چند سال اخیر آقای «وحید خان مرتضوی» کک تماشای دوباره فیلمهای «جانی تو»، این فیلمساز پر کار هنگهنگی، را انداخت به جان من. رابطه من با فیلمهای این کارگردان رابطه عجیبی است. سالها قبل اینقدر از او خوانده بودم و این طرف و آن طرف شنیده بودم که وقتی قرار شده بود فیلم «انتخابات» را روی پرده ببینم کلی بابت این اتفاق خوشحال و منتظر بودم. اما نتیجه تماشای آن فیلم و کمی بعدتر «تبعید شده» نوعی گیجی به خاطر نفهمیدن آن همه تحسین بود. فیلمها برای من چیز تازهای نداشتند و خب من این کارگردان را از ذهنم پاک کردم. زمان گذشت تا اینکه مطلبی خواندم سرشار از تحسین و تمجید به قلم «دیوید بوردول» درباره «کارآگاه دیوانه». تماشای فیلم همان و همنوایی با بوردول و هوشربایی و تازگی فیلم همان. کمی بعدتر«انتقام» را دیدم و خب چندان قانع کننده نبود برایم. دوباره بین من و او فاصله افتاد تا اینکه پارسال نوشته بوردول درباره دو فیلم تازهای او «جنگ مواد مخدر» و «کارآگاه نابینا» من را تحریک کرد به تماشای شان و خب هردو جزو بهترینها و تاملبرانگیزترین فیلمهای قابل بحث پارسال بودند. حرفهای وحید مرتضوی اما بهیادم آورد که در فاصله سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۳ جدای از این فیلمها او ۸ فیلم دیگر هم ساخته است و من عملا بخش عمدهای از فیلمهای او و بخصوص آن سوی کمدی رمانتیکسازش را ندیده ام. (و بماند که ما عملا تعداد زیادی از آثار کارنامه پنجاه و چند فیلمی او را ندیده ایم) اما حالا بعد از تماشای بخشی از این فیلمها باید اعتراف کنم که با کارگردانی طرفیم همه فنحریف که برای تماشای فیلمهای بعدی او لحظه شماری میکنم. لحظات خلاقانه و بدیع برخی از فیلمهای او مثل «گنجشکک» و «نرو قلب مرا نشکن» و کارآگاه نابینا و کارآگاه دیوانه به تمامی از کلی فیلمهای جریان اصلی این سالها برترند. ادای دین او به تاریخ سینما و وامگیریاش ازبزرگان (برای مثل ادای دین اوبه «جیببر» برسون و سامورایی ملویل در «گنجشکک» یا برایان دیپالما و سکانس/پلان های طولانی اش که در فصل آغازین «خبر فوری» مرعوب کننده است) و برگردان آن به زبانی شخصی دوست داشتنی اشت. او مثال نقض این گفته است که کمیت میتواند کیفیت را تحث تاثیر قرار دهد. او دارد سالی دو سه فیلم میسازد که هر کدام به تنهایی میتوانند در ژانرهای مختلف و موضاعات متنوع شما را به تحسین وادارند. برخود او در یک سال با موضوع رکود اقتصادی در «زندگی بی قاعده» همانقدر تازه جلوه میکند که نگاهش به مثلثی عشقی (سوژهای تکراری همه سالها). همه فیلمهای از برخورد سرراست با موضوعات تکراریشان طفره می روند و ترفندی نو را به کار میگیرند و خب حسی تازه و تجربه نشده را به شما منتقل میکنند. سکانس رد و بدل کردن پول در ترافیک در جنگ مواد مخدر و یا جیببریهای گنجشکک همان آن چیزی است که هالیوود در این سالها از ما دریغ داشته است. من بیش از این حرفی نمیزنم و بحثهای مهمتر درباره سینمای او را به وحید واگذار می کنم. اما حالا به چیز دیگری هم اعتراف میکنم. وقتی سال ۲۰۰۶ به بریتانیا آمدم شبکه بیبیسی چهار برنامهای پخش کرد با عنوان «هجوم آسیایی» درباره سینمای نوین آسیا در سه کشور «ژاپن»، «کره جنوبی» و «هنگ کنگ» در آن برنامه فیلمی نشان دادند به اسم «قاتل تمام وقت» که غرابت تصویری و رواییاش بدجوری مرا به خودش مشغول کرده بود برای سالها. فیلمی بود که مدام به این و آن توصیه می کردم تماشایش را و البته اسم کارگردانش را به خاطر نمیآوردم تا اینکه دیروز متوجه شدم یکی از کارگردانهای آن فیلم همین جناب آقای جانی تو است (دوستان من لینک آن برنامه بی بی سی را توضیحات خوب و مرور گذرایی بر فیلمهای آن سه کشور دارد برایتان میگذارم و تماشایش را به شما توصیه میکنم)