آقای «فریبرز صالح» هم امروز فوت کردند. «سفیر» صالح اولین مواجهه رسمی و علنی من با خشونت روی پرده سینما بود. پدرم یک روز جمعه دست مرا که کودکی پنج شش ساله بودم گرفت و برد سینما و همانجا بود که روی پرده «فرامز قریبیان» سر مامور عبدالله بن زیاد را قطع کرد همویی که چند لحظه قبل پیرمرد ساربان را کشته بود. سفیر خوب یا بد تمام سکانسها و نماهایش از میمونبازی یزید تا نیزه فرو شدن در بدن زندانیان شورشی و گیر افتادن «کیومرث ملک مطیعی» در کوره راهی تنگ و کشته شدنش به جرم جاسوسی و دست آخر هل داده شدن «قیس بن مسهر» از برج کوفه و جاری شدن خون در چشمان قریبیان همه و همه به طرز غریب و قریبی در ذهن من جا خوش کرده تا به امروز.
سفیر شاید در کنار تمام آن فیلمهای «نورمن ویزدم» که روی پرده «سینما پاسیفیک» دیدم اولین برخورد جدی من با سینما بود. صالح بعدها با اینکه پر فروشترین فیلم سال را در کارنامه داشت تنها دو فیلم – مرگ پلنگ و شیخ مفید– را ساخت که من هیچکدام از آن دو را ندیدم و فقط تصویر محوی از تبلیغ تلویزیونی مرگ پلنگ در ذهنم مانده است. موسیقی سفیر (ساخته کامبیز روشنروان) در کنار موسیقی فیلم «آوار» سیروس الوند (ساخته فریدون شهبازیان) و «گلهای داوودی» رسول صدرعاملی (ساخته کامبیز روشنروان) جزو موسیقیهای کودکی من هستند. دو سال قبل دوستی موسیقی سفیر را به من داد. نمای غروب خورشید و موسیقی ورود دروغین امام حسین به کوفه دلم را همچنان میلرزاند و من همچنان به زیستن در و با گذشته خو کردهام. خدایت بیامرزد فریبرز صالح.
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.