لعنت به این روزگار که درش گرد مرگ پاشید‌ه‌اند. «داوود رشیدی» هم پس دست و پنچه نرم کردن با آلزایمر درگذشت. به یادش میارم با «آقا حسینی» با مرام «کندو»، ساواکی‌های بد‌ذات «خانه عنکبوت» و «هیولای درون»، زندانی شکنجه شده «گل‌های داوودی»، با رضا شاه «کمال الملک» و دیالوگ مش‌ممد خوشمزه است…. کباب رو نمی‌گم استاد رو می‌گم، با «هزار دستان» وگریم جذابش و اون دیالوگ معروف که ما ایرانی‌ها در شکنجه هم ملتی شاعریم و ملتی که آب‌لیمو‌ش رو تو کتاب‌فروشی‌اش بفروشند حالش به‌از احوالشه و مرگش در روز عروسی به دست غلام عمه در لباسی یکسره سفید، با «گرگ‌ها» و خباثتش و مرگ دردآورش و رابطه‌اش با زن‌اش ثریا قاسمی، با «شیلات» و رقص خجه ممد‌اش، با «بی‌بی چلچله» و تصادف و مرگ غم‌انگیزش در انتهای فیلم، با «آخرین ستاره شب» که دوستی می‌گفت به همراه هما روستا چون بیان‌‌شان خوب نبود بی دلیل نبود فرزندشون -کامی- دست آخر خودکشی کرد، با مجموعه «عطر گل یاس» وتاتر‌های «پیروزی در شیکاگو» و «هنر» و تاتر تلویزیونی «یکی از این روزها» و ایالت دمولند و ایندولند که شاید بهترین و سنجیده‌ترین انتخاب صدا و سیما برای روزهای بعد از ارتحال بود و…. خدایش بیامرزد. از غم قبلی خارج نشده بودیم که به غم جدیدی دچار شدیم.

موسیقی انتخابی مجموعه تلویزیونی «یکی از این روزها» را می‌توانید اینجا بشنوید:

این نوشته نخستین‌بار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.