«برنارد هپتون» بازیگر نقش «آلبر فواره» در مجموعه تلویزیونی «ارتش سری» در سن ۹۲ سالگی امروز درگذشت. نزدیک به بیست و پنج سال پیش، شاید حتی کمی قبلتر، چهارشنبه شبها برای من و دوستداران ارتش سری با همان موسیقی معروف و تصویر راههایی که خلبانان بریتانیایی را در جنگ جهانی دوم فراری میدادند شروع میشد. یک گروه بودند به سرپرستی آلبر فواره و «مونیک» کمک «لیزا» و «ناتالی» و «فرانسوا» و «مکس» و …. که همچون نهضت مقاومت در یک کافه در بروکسل میبایست خلبانان بریتانیایی را بر میگردانند به کشورشان و یک افسر نازی بود به اسم «کسلر» که بیاحساس بود و باهوش و همچون شر مطلق که مقابل ایشان قرار گرفته بود. ارتش سری مجموعه تلخی بود که من هرچه بزرگتر شدم و تماشای مجدد آن از هیجان پیروزیها و غم شکستهای آن گروهش برایم کاسته شد و وجوه تلخش افزون گشت. آلبر فواره با بازی فوقالعاده هپتون برای من تجسم یک رهبر مقتدر بود که برای هدف مقدسش خیلی چیزها را قربانی کرد. در نسخه دوبله داشت از مادر یا خواهرش نگه داری میکرد و کافه را داشت با همسرش میگرداند ولی به واقع بعدها فهمیدیم آنکه در اتاق زیر شیروانی خوابید بود همسرش، و مونیک کافهدار معشوقهاش بود.
هر هفته با ماجرایی همراه میشدیم و با خلبانان بریتانیایی و راه بلدها و سربازان نازی میترسیدم و انتظار میکشیدیم و فرار میکردیم یا اسیر و کشته میشدیم و هربار با یک مسأله/ موقعیت اخلاقی ویژه ذهنمان به بازی گرفته میشد. آن زمان نمیدانستیم که این مجموعه به مانند این سالها فصل فصل بوده است و خب صدا و سیما فکر کنم چهل و سه قسمتش را یکجا برای ما نشان داد. در طول مسیر تقریبا بیشتر بازیگران حاشیهای و حتی اصلی از بین رفتند، از جمله «مکس» که جاعل بود و از طرف گروه چپگرای فرانسوی نفوذی در آن گروه بود و فرانسوا که ناتالی دوستش داشت و لیزا که مغز متفکر بود و در بمباران کشته شد و «سرگرد بردلی» همه فن حریف که دوبار از انگلستان برای کمک آمد و یک سکه شانس داشت و بار آخر در بدترین دوران با بدشانسی کشته شد و «سرگرد راینهارت» باهوش و عقلمدار و منطقی که زخم معده داشت و شیر میخورد و دست آخر بعد از فهمیدن هویت واقعی گروه مقاومت و دارو دسته آلبر، به دست خود آلمانیها به جرم خیانت اعدام شد و آن زن و شوهر هلندی که یک بار مسافرشان به مقصد نرسید و یکبار دیگر قصهشان با کشته شدن زن به پایان رسید. البته همه آدمهای قصه به نوعی به هیچ مقصدی نرسیدند در انتهای آن جنگ. آلبر فواره هم معشوقه اش را از دست داد وقتی نزدیک بود با زنجیر به دار کشیده شود. و انگاری در انتها این کسلر بود که با زنش از زندان فرار کرد و همچون یک شر مطلق و ماندگار و فراموش نشدنی، سایهاش ابدی شد.
آلبر فواره بیرحم مینمود و بیاحساس در بیشتر تصمیماتش همچون فضای باقی مجموعه. مثل همان قسمت که زنی را کشتند چون معشوقه یک افسر آلمانی بود یا وقتی نویسندهای را که مشکوک بودند به خبرچینی از سر راه برداشتند یا همان قسمت که مکس را که کلی سند جعل کرده بود به قتل رساندند و اصلا همین شد که گروه مقاومت فکر کند آلبر با آلمانیها همکار است و خائن. پنج شش قسمت پایانی ارتش سری و فضای فروپاشی و آخرالزمانی بروکسل که آلمانها دارند شهر را ترک و بمب گذاری میکنند و راینهارت دارد به ماهیت واقعی گروه آلبر پی میبرد و بین آلبر و مونیک جدایی افتاده و همه چیز در بحرانی ترین شکل در حال رخ دادن بود و در آن فضا هر چیزی ممکن بود، برای من فراموش ناشدنی است و هر بار خواسته ام وضعیتی نامشخص و ترسآور گذار را تعریف کنم که سوظنهای انسانی همه را نابود خواهد کرد و روزگاری انقلابی را در ایران امروز تصور کنم، به این چند قسمت اشاره کردهام.
به هرحال بازیگر آلبر فواره امروز دار فانی را وداع گفت و باعث شد من دوباره به سالهای نوجوانی و جوانی پرتاب شوم. خدایش بیامرزد که شبهای چهارشنبه غمانگیز و پر از ترس و سوظن و اضطرابی را برای ما همراه با بازیگران دیگر این مجموعه رقم زدند.
پینوشت: من بعد از آمدن به بریتانیا متوجه شدم بریتانیای های همسن من این مجموعه را در بیبیسی ندیده بودند آنطور که ما ایرانیها پیگیریشان بودیم. اما به طرز بامزه ای دو مجموعه دیگر که هجو این مجموعه بود یعنی «الو الو» و «ارتش پدربزرگها/ بابا» را بهتر میشناختند. درضمن ارتش سری یک ادامه دارد در شش قسمت به اسم «کسلر» که سرنوشت کسلر را تعقیب میکند که دست آخر به دست یک مامور زن اسرائیلی کشته میشود و خب این هم هیچوقت امکان پخش در ایران نداشت. در آن مجموعه آلبر فواره دیگر از مونیک کاملا جدا شده و تنها چند دقیقه در قسمت اول آن ما شاهد حضور کوتاه مدت ایشان هستیم.
پینوشت ۲: دوستی در جایی فرمودند: «البته از دوبله خوب سریال باید یادی کنیم که بزرگانی مانند استاد خسرو شاهی جلال مقامی .منصوره کاتبی و خیلی از بزرگان دیگر که گویندگی کردن و برای ما خاطره خوب رقم زدند…این سریال به مدیریت دوبلاژ ایرج رضایی بود..موسیقی تیتراژ پایانی فوق العادهایی هم داشت…»
این نوشته نخستینبار در فیسبوک منتشر شد. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.
عنوانبندی ابتدایی مجموعه تلویزویونی ارتش سری را اینجا ببینید: