اشاره: انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۹۶ به زعم من همچون دوره‌های پیشین و چه بسا مهمتر از آنها برای آینده خود و هموطنان و سرزمین ایران و شاید شرایط منطقه بی‌اندازه مهم و سرنوشت‌ساز بود. دلهره‌ها و تشویش‌های نتیجه نهایی این اتفاق در طول یک ماه منتهی به روز برگزاری انتخابات مرا به نوشتن مجموعه یادداشت‌هایی شخصی وا‌داشت. برای اینکه بعد‌ها آن روزها و عذابی که بر دیگران و خودم وارد کردم، یادم نرود و همچنین اگر با این توصیه‌ها خطایی مهلک رخ دهد دیگر نتوانم روزی روزگاری زیر آن نزنم، این یادداشت‌ها را در همین کجا گردآوری می‌کنم که هم دسترسی به آنها برای خودم راحت باشد و هم برای کسانیکه منتظرند مچ آدمی را بگیرند و رسوایش کنند البته اگر رسوایی در کار باشد.

یادداشت اول:

۱. هرچه بزرگتر شدم و سنم بالاتر رفت، دریافتم ایام انتخابات که می‌شود «من» شاید «من» تر از پیش می‌شوم. احتمالاً اگر مثل فیلم‌های علمی تخیلی می‌توانستم لحظه‌ای از خودم بیرون بیایم به تصویری عیان‌تر از خویش می‌رسیدم. البته شاید نیازی هم به این از جلد خویشتن برون‌زدن نباشد. خودم می‌دانم در این روزها چقدر به آدم غیر قابل تحمل‌تری تبدیل شده‌ام. اگر شهره‌ام به حرافی، پرس و جو و همواره به حرارت سخن گفتن درباره همه چیز (از زیتون تا فاجعه چرنوبیل) حال می‌دانم وقت انتخابات که فرا می‌رسد لحن صدایم از فرط بلندی گوشخراش و عذاب‌آور و از جایی به بعد غیر قابل شنیدن می‌شود. حین گفت‌و‌گو ،به تدریج که نه، از همان ابتدا عصبیت و غم و استیصال و تاکید و خشم توامان در جز جز صورت و دست‌ها و جوارحم به چشم می‌آید و این ترکیب نامطبوع برای مخاطب روبروی‌ام ترکیبی از دلسوزی، حیرت، پریشانی و دلزدگی را پدید می‌آورد. من این روزها تنهایم اما دیگر به خوبی برای خودم مسجل شده اینگونه مواجهه با امری شبیه انتخابات می توانست برای کسی که رابطه‌اش با این مسأله و دغدغه در فاصله‌ای دور یا نزدیک‌تر قرار می‌گرفت، شکنجه آور و ویران‌کننده باشد. در این دوران به خودم نگاه کرده‌ام و حال فهمیده‌ام چقدر به تدریج رفتار سیاسی افراد و موضع گیری‌هایشان در این ایام آرام آرام در طول این سال‌ها برایم به معیاری بی‌اندازه مهم برای انتخاب یک دوست و همدم و در نهایت شاید همسر بدل شده است. من در رفتار انتخاباتی افراد حال آینه تمام نمایی از وجوه دیگر شخصیتی افراد را می‌بینم. می‌شود با افراد درباره رای دادن یا ندادن و دلایل شان گفت و گو و در آنها با دقت صفاتی مختلف، مهم و بنیادی را رصد کرد. می‌شود در دل این گفت و گو‌ها به پشتوانه فکری و میزان احساسات ایشان پی برد. می‌شود اصالت نگاه را دید. می‌شود به پایبندی ایشان به منطق یا بنده و برده دل و احساسات بودنشان را دریافت. رفتا‌ها و استدلال‌های انتخاباتی افراد برای شما از حساسیت‌ها، دغدغه‌ها ، غم‌ها، چگونگی مدیریت بحران، تعصب، ایمان، غدی، سماجت، حسادت، خست، آینده نگری، کوته بینی، اداره خشم، مهربانی، میزان منیت، از خودگذشتگی، هوش، هدف گذاری، مواجهه با سرمایه و بر باد دادن آن، ایستادگی، پایمردی، شعور، شعر بافی، میزان تند‌خویی، حمایت‌گری، همراهی، درک متقابل، آرامش بخشی، تندی و تلخی زبان، پیش‌بینی پذیری، مخالف خوانی، لحظه بریدن و گسست و عقب نشینی، پتانسیل خیانت، برج عاج نشینی، شیوه توجیه کردن، میزان اشتباه پذیری، تنبلی، بی‌تفاوتی، قساوت، بلاهت و… برای شما هزاران نکته و تصویر در بر داشته باشد. ایام انتخابات ورای تمام زجر‌ها و فشار‌های عصبی و دلهره‌ها و دهشت‌های ابدی ازلی‌اش اگر هیچ دستاوردی نداشته باشد حداقل همانطور که خودتان را به خودتان خوب نشان می‌دهد شاید بتواند درون و برون دوست، همراه، همقدم، پارتنر یا همسر فعلی یا آینده یا هیچوقت، را در یک بازه زمانی کوتاه جلوی چشمان‌تان ظاهر کند و خب چه فرصت مغتنمی بهتر از این.

۲. به آدم های اطرافمان نگاه کنیم. پیش بینی رفتا‌رهای انتخاباتی افراد را می‌شود در وجوه دیگر زندگی‌شان هم دید. بگذارید از صنف خودم -دندانپزشکی- برایتان مثال بیاورم‌. هر دندانپزشکی موظف است برای اینکه یک پر کردگی درست را انجام دهد (سفید و سیاه هم ندارد) بزاق دهان را تا سر حد مرگ کنترل کند. من می‌توانم به خوبی بفهمم اگر دندانپزشکی برای حفظ دندان این اندازه دقت به خرج ندهد، در جایی که باید دندانی را هم بکشد یا ایمپلنت بگذارد یا دندان مصنوعی درست کند همین اندازه بی‌ملاحظه است و می‌زند استخوان و عصب را درب و داغان می‌کند. به همین طریق من می‌بینم که اگر فردی براساس یک فرآیند ذهنی به خاطر سید بودن یا خندان بودن به خاتمی رای داده است، آیا به احتمال زیاد همان کسی نیست که می‌رود به قالیباف به دلیلی همچون خوش تیپی و اقتدار، یا به احمدی‌نژاد به دلیل خاکی بودن و از جنس مردم بودن و ادبیات بی‌ریای او (؟!) و خب به رئیسی بابت افزایش فوری فوتی یارانه‌ها رای بدهد؟ آیا کسی که به نتیجه انتخابات پیامدهای طولانی مدت و کوتاه مدتش وقعی نمی‌نهد واقعا برای طبیعت و توده و چه وچه و چه دل می‌سوزاند؟ یک مثال دیگر از خودم برایتان​ بزنم. من متخصص درمان ریشه‌های عفونی دندان‌ها هستم. به من بیمارانی را ارجاع می‌دهند با ریشه‌های بسته‌شده، کانال‌ها پیدا نشده، فایل‌های شکسته شده در کانال‌ها و درمان‌های شکست خورده. من روزها باید سر هر مریض یک ساعت و نیم بنشینم و با چشم مسلح و غیر مسلح در یک دالان تاریک آرام آرام جستجو کنم که به منفذی برسم در انتهای کانال یا از کنار فایل شکسته شده عبور کنم و درش بیاورم. نمی‌دانم این سماجت دیوانه‌وار و صبوری اعصاب خرد کن، مرا به این بخش کشاند؟ آیا این جنس جنون همان دلیلی است که مرا به کوبیدن در بسته اصلاحات و این ایمان و یقین و تعصب مطلق به این پروژه وا داشته است؟ (البته قطعا همه اندودنتیست‌ها جز حامیان پروژه اصلاحات لاک پشتی نیستند و چه بسا اساسا در باغ نباشند که بخواهند توجهی به این شرایط نشان دهند). رفتا‌ر‌های انتخاباتی ما تجلی و عصاره باقی وجوه و رفتارها و کردا‌رهای ماست. اگر دقت کنید خوب می‌توانید در دوران انتخابات چیزهای فراوانی از یک فرد را کشف و تا ابد برای خودتان ضبط و ماندگار کنید.

۳. ما شاید واقعا نیاز به یک وزن‌کشی سیاسی داشته باشیم. بالاخره باید بدانیم کجای کار قرار گرفته‌ایم. اصلا این همه عجز و التماس و لابه و تمنا و حرف و خواهش و دستور و استدلال را داریم برای چه کسی و با چه افقی انجام می‌دهیم. من از سال ۱۳۷۶تا به امروز در تمامی انتخابات‌هایی که می‌توانستم شرکت کرده‌ام و از تک تک آرایی که داده‌ام دفاع می‌کنم (مغرورانه اما غمیگین از نتیجه نهایی، بیش از هرچیزی از شرکت در انتخابات شوراهای شهر دوم دفاع می‌کنم که با محمد قوچانی که مثل خیلی‌ها در این روزگار، در آن دوران داشت نظریه می‌داد و آزاد‌ترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی را تحریم کرد، کلی بگو مگوی بی‌نتیجه کردم و خب آخرش آن شد که می‌دانید و دومینوی سقوط تا به امروز و قطعا بعدها از همان‌جا آغاز شد). سال ۸۴ بر سر یک لجاجت و حماقت و نداشتن درک سیاسی و نداشتن نگاهی تحلیلی به بازیگران و شرایط سیاسی موجود در ایران. همگی دسته‌جمعی ،چه نامزدها و چه شرکت کنندگان و تحریم‌کنندگان، با هم خودکشی سیاسی کردیم. من آن زمان اما در ابتدا از تنوع و تکثر آرا استقبال می‌کردم و شب قبل از روز رای‌گیری در میدان «ولیعصر» صحنه شگفت‌آور ایستادن مردم و بحث‌کردن‌شان را با یکدیگراز یاد نمی‌برم که آرزو دارم این صحنه را روزگاری در فیلمی باز‌سازی کنم. نتیجه انتخابات ۸۴ همچون یک سیلی محکم و کمر‌شکن به همه ما مدعیان و سربازان و حاملان و دوستداران اصلاحات و کوشش‌‌گران برای ارتقای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران در قالب اصلاحات نشان داد وزن ما چقدر است. نشان داد ما چقدر اعتبار داریم در دل جامعه. نشان داد کجای کاریم. نشان داد صحبت‌های معین (در مقام پیامبری بد‌آوا) چقدر آسان می‌تواند دربرابر ۵۰ هزار تومن کروبی و کت هماهنگ شده خلبان چشم سبز محکم قالیباف و زبان ترکی مهر علیزاده به هیچ تبدیل شود. ۸۴ به من اثبات کرد تحریم چگونه می‌تواند برضد خودش عمل کند و از آن زمان این کار چرا هیچ دستاوردی نداشته و… انتخابات مجلس هفتم هم می‌شد از آن بهره برداری کرد اگر در همان مجلس بی بخار یک اقلیت قوی با مهدی کروبی وجمیله کدیور شکل می‌گرفت. تکرار حدیث روز‌های گذشه حال جز رنج و اندوه چیزی به بار ندارد. خستگی مفرط از گفتگو با افراد مختلف تحریمی و شتاب آرای آقای رئیسی در روزهای گذشته مرا بارها به یاد روزهای ۸۴ می‌اندازد. واقعیتش را بخواهید نمی شود مدام این خاکستر را زیر فرش زد. آدم باید بداند اساسا با چه کسانی طرف است. کاش احمدی‌نژاد بود تا می فهمیدیم در ایران واقعا چقدر طرفدار دارد. اگر آقای رئیسی مطلوب اکثریت رای دهندگان است ما چه کاری از مان بر می‌آید واقعا؟ اگر مجموعه‌ای آدم نشسته‌اند به تحریم که اوضاع بدتر شود و شورش نان صورت بگیرد اما به دست محرومان و آنها هم در کمال صحت و پر‌رویی کم‌ترین هزینه‌ها را در آشوب ها بدهند و جمع کنند بروند از این کشور بعدش در ترکیه و مالزی و پاریس و کانادا و تهران شروع کنند به گریه زاری برای جسد‌های افراد به تنگ‌آمده اقتصادی که در آن شورش به دست نیروی حاکمه که قاعدتا به دفاع خویش بر می‌خیزد، چه می‌توانیم بکنیم جز اینکه بگذاریم وزن‌شان و نتایج نا‌بخردانه رفتارهای‌شان معلوم شود. باید بگذاریم وزن افرادی که از مازوخیزم مفرط لذت می‌برند معلوم شود. وزن تمام کسانیکه از از خود زنی و خودکشی (که قطعا شامل سیاسیون هم می‌شود احتمالا با این فهرست نامزدهای شوراها) لذت می برند. اصلا باید دستمان بیاید ایرانیان واقعا دنبال چه می‌گردند؟ دیگر رای دادن و ندان که اینقدر اره و تیشه ندارد که باید درباره اش حرف بزنیم برای رفتن رای دادن و بهتر کردن وضع و همین. این توهم ما درباره نتایج کارهای‌مان بالاخره باید روزی شکسته بشود یا نه؟ نمی‌دانم واقعا می توانم وجدان خودم را راضی کنم و دیگر حرف نزنم و به این وزن کشی خطرناک و پیامد‌های ویران‌کننده‌ و مخربش در همه سطوح فکر کنم؟ خدای خودت کمک‌مان کن. کاش می شد مثال مرگ یکبار شیون یکبار را زیست. ما که عمری است می میریم و عمری است در حال شیون هستیم و این مرگ و شیون را گویا پایانی نیست.

۴. می‌دانید برای من عمق و هوش و بصیرت سیاسی و جوگیر‌نشدن یا غرض‌ورزی و رفتار غیر بهداشتی چطور رخ می‌نماید؟ اینکه دو دقیقه بعد از تمام شدن مناظره، بدو بدو برگه جعلی محرمانه «وزارت کشور در تایید برنده شدن میرحسین موسوی در انتخابات ۸۸» که فلان ستاد می‌فرستد تا دلسردتان بکند یا مدام ویدئوسخنرانی حسن روحانی در تجمع بعد از اتفاق سهمگین کوی دانشگاه (که مثلا به مایی که در ایران زندگی کرده‌ایم بگویید که با چه موجودات پلیدی سرو کار داشته اید و خاک بر سرتان) و نامه جعلی «محمد‌رضا شجریان» در تایید حسن روحانی و… را مدام در تلگرام و شبکه‌های اجتماعی همرسان نکنید. همین رفتارهای زرد و شوخی‌های بی‌مزه در مواجهه با مساله سیاست‌ورزی و انتخابات و اصلا برای رسیدن به هدفی که دارید و هرچیزدیگری در ایران، آدمی و پیوند مثلا محکم‌تان با جریانات سیاسی را در حد همان گویندگان گزاره‌هایی همچمون «همه آخوندها…»، «الهی خدا مرگشون بده…» «اینا چرا اینجوری می‌کنند…» و در تاکسی و فضای عمومی و بی‌شک فضای مجازی سخیف و مبتذل می‌کند.

یادداشت دوم:

۱. هر روز که می‌گذرد و به انتخابات نزدیک‌تر می‌شویم من عصبی‌تر، پریشان‌تر و آشفته‌تر می‌شوم. مدام با جماعتی از «دکتر/مهندس»‌های این مملکت (و خیر سرشان افراد مثلا فهمیم و تحصیل کرده) وارد بحث می‌شوم و آنچه برای من بدیهی و منطقی جلوه می‌کند انگاری برای جماعتی از ایشان کاملا غیر قابل فهم و درک است. لحظاتی پیش می‌آید که در دلم می‌خروشم که «فلانی من آن فردی که صد پنجاه هزار تومان یارانه وسوسه‌اش کرده یا آن یکی که در پی تثبیت ایدئولوژیک این شرایط یا حمایت از افرادی که جهان فرهنگی ایشان را پیاده می‌کنند یا حضور نداشتن مخالفانی از جنس مجاهدین و کسانیکه به دولت آمریکا و سعودی برای براندازی دخیل بسته‌اند و نفرت و کینه و زخم کورشان کرده و حاضرند همه چیز را برای ضربه زدن به این نظام قربانی کنند، را می‌فهمم اما تو چرا خودت را زده ای به زبان نفهمی و انکار این موضوع که تثبیت این دولت و انظباط مالی اش و مدارای فرهنگی‌ آن در مقایسه با رقیبانش حداقل در دراز مدت و کوتاه مدت به نفع توست» و خب بحث پیش نمی‌رود. تغییرات بین دو دولت روحانی و احمدی نژاد فراوان است و انکار این توسط فردی که فکر می‌کند مثلا سواد و دانش او (؟!) از معدل جامعه بالاتر است برای من به مثابه نادانی، کوری، جنون٬ نداشتن عقل معاش، بد دلی، بی‌تفاوتی، حساس نبودن، یک جور تازه به دوران رسیدگی کثافت فرهنگی و ابتذال فکری و عملی است. مدام مورد طعن و توصیه قرار می‌گیرم که چرا خودت را اینقدر عذاب می‌دهی بگو به درک اصلا بچشید همان دوران احمدی‌نژاد را حق‌تان است. حتما لذت می‌برید و می‌بردید از آن میزان حماقت جاری در رفتارها و گفار و عملکرد و آن همه نابه‌سامانی و هرج و مرج و فروپاشی و بی‌عزتی و خفت که برایش جوک هم ساختید. بحث درباره ساختار سیاسی ایران با فردی که روزنامه نمی‌خواند و نام دو وزیر این مملکت و دولتمرد و شخصیت هایش موثر و جایگاه شان را نمی‌داند مسأله شکنجه آوری است. توضیح اینکه با یک جمهوری اسلامی، یک سپاه، یک حوزه، یک نظام و… طرف نیستی و توضیح روایت بالا و پایین شدن های این بیست سال گذشته و حتی خود انقلاب و شرایط منطقه و جهان برای کسی که با غدی تمام خودش را کنار کشیده در هر انتخابات و کاری به کار این حرف‌ها ندارد و ذره‌ای تحولات منطقه و آمریکا و اروپا را در هیچ لحظه‌ای لحاظ نمی‌کند به تراژدی سیزیف و سنگش می‌ماند. من از این افراد می‌ترسم نه فقط برای آینده ایران که برای آینده خودم و جهان. من از این آدمها که ذره‌ای مسئولیت رفتا‌رهای سیاسی‌شان را با زبان نفهمی به عهده نمی‌گیرند هراسانم. رفتارها و کردار و مرام و منش این آدمها برای من در باقی عرصه‌ها از جمله طبابت، همسرداری، دو دو تای دخل و خرج، رابطه با محیط زیست، رابطه با اطرافیان و آشنایان، تغذیه، بهداشت و..‌. با نوعی شک و تردید و بدبینی و ناآگاهی همراه می‌شود و کم کم بی اعتمادی بین ما به آنجایی می‌رسد که قید هر گونه داد و ستد کلامی را هم می‌زنم، چو اینکه فکر می‌کنم تمام تلاش و تقلای من برای آینده‌ای کمی و تنها ذره ای بهتربرای ایران و خودم و خودمان (با توجه به کل داشته‌های‌مان و نه نداشته‌های مان) با مشتی بی‌تفاوتی و بی‌دانشی و نبود حداقلی از آینده نگری به طرفه العینی بر باد می رود. خدایا این سه هفته به پایان برسد زودتر که هول و ولای هروزه آش دارد مرا از پا در می‌آورد.

۲. سر تا پای ایران عزیز ما به طرز غم انگیزی با اشتباهات بنیادی و ساختاری گره خورده است. اساس و اساس و اساس فراوان مسأله و موضوع و مقوله و نهاد با اشتباه و ندانم کاری و ناکارآمدی و مدیریت فشل همراه است. فاجعه معدن در شمال ایران و پلاسکو و خشک شدن تالاب ها و دریاچه ارومیه و ترافیک و ألودگی هوا و تخریب آثار باستانی و.‌‌.. همگی برآمده از مدیریت هیئتی و یلخی و بدون آینده نگری و بدون هیچ بستر سازی و فراهم کردم بدیهیات است که البته مثل حلقه هایش یک زنجیر به وضعیت اقتصادی و رابطه ما با جهانیان گره خورده است. مسأله وعده دادن نیست برای ایجاد شغل وقتی امنیت پایه ای زیر سوال است. اینجا ها باید یک وقت اساسی گذاشت برای پایه ها و بنیادها که بشود استوار رویش ایستاد. کاش کسی بود که تلاش می کرد وعده تصحیح ساختارها را می داد. چه می شود کرد با این همه مصیبت​ عظمی و چه کسی واقعا چه کسی از عهده این مهم بر می آید در این ایران در اندشت؟

۳. امروز در بازدید آقای روحانی بعد از فاجعه معدن آزاد شهر، کارگران با چوب و چماق و سنگ گویا به ماشین ایشان حمله کرده‌اند. در این جلسه این جملات خطاب به او گفته شده‌است: «آقای روحانی! دیگه آمدنت فایده نداره! ساختمان پلاسکو ۱۴ نفر مردن،چکار کردید تهران؟! اینجا ۴۰۰نفر مردن شماچکار کردید؟؟» این آتش که محصول دستپخت تمامی دست‌اندرکاران و مسولان تمامی دوران‌های جمهوری اسلامی با افزودن دم آقایان رئیسی و قالیباف و پیشتر احمدی‌نژاد به زودی دامن همه را فرا خواهد گرفت. شورش نان در پیش است و هرچه بر آن بیشتر و بیشتر دمیده شود فاجعه از هم گسیختگی بیشتر و بیشتر خواهد شد. نمی دانم در دل شما چه می‌گذرد. آیا دارد قند آب می شود که بله نزدیک است و اصلا باید این بشود؟ آیا نگران از هم پاشیدگی مملکت هستید؟ آیا فکر می‌کنید راه حل این وضعیت آمدن رئیسی و قالیباف است که سقوط و شورش تسریع شود و در وضعیتی دیستوپیایی همه ما که در خانه نشسته‌ایم یا فعلا جمعیتی نیستیم بعد خیر سرمان جمعیت بشویم و بتازیم برای ساخت ایران دوباره با آزادی و آرامش؟ آیا مثلا ماندن روحانی به صلاح است و فاجعه کمتری رخ خواهد داد با مدیریت به اصطلاح بهتر او (اگر قبولش داشته باشیم)؟ آیا در زمان مثلا قالیباف اصلا کارگران می توانند چماقی بردارند که حمله کنند به ماشین رئیس جمهور یا نه نمایش این حمله محصول دوران هرکی هرکی قبل از انتخابات است؟ آیا اگر مثلا الان آقای جلیلی رئیس جمهور بود و بر فرض احتمالی اینترنت هم در چنبره ایشان گیر افتاده بود اصلا خبر اینگونه رسانه‌ای می شد؟ آیا مثلا اصلا نمی گذاشتند کار به حمله بکشد؟ من هزار پرسش بی جواب دارم که نمی دانم واقعا چگونه از پسشان بر بیایم. مغز من تنها به من می گوید قاعدتا مدیریتی از جنس این دولت احتمالا فجایع کمتری در همه عرصه‌ها به دنبال خواهد داشت. می دانم این جملات برخی از شما را تحریک خواهد کرد که حرف‌های دیگری و احتمالا فحشی نثار من و ما کنید در این شرایط و خب آسان ترین راه اتهام شکم سیری و برج عاج نشینی و چه و چه است. دوست دارم از شما بپرسم برای حل فاجعه‌ای از جنس پلاسکو و معدن آزاد‌شهر شخص شما چه راهکار عملی در ذهن دارد؟ چگونه می‌تواند مدیر معتمد خویش را به کرسی برساند با چه ساز و کاری؟ می‌ترسم از شورش نان و از هم گسیختگی این کشور. شاید آرزوی شما اصلا همین باشد. جنگ خانگی دور نیست در این شرایط و خدا و مردم و تدبیر‌تان مگر نجاتمان دهد.

یادداشت سوم:

بشنو سوز سخنم (۱)

من باز در قطارم و فرصتی پیدا کرده ام که بنویسم از دلهره هایم درباره انتخابات پیش رو. خبرها همچنان برای من مخوف جلوه می کنند. از یک سمت شوری انتخاباتی نمی بینم و از سمتی دیگر می دانم و بسیار شنیده ام از این سو و آن سو که جدای از شهرهای بزرگ وضعیت آرا در شهرستان ها ابدا مطلوب نیست. سعید جلیلی مدت هاست دارد به این کارخانه و آن کارخانه ورشکسته (که ورشکستگی اش اساسا ربطی به سیاست‌های این دولت ندارد و عمدتا ثمره تصمیم های نفرین شده و یکسره غلط دولت قبلی است) سرک می کشد و وعده آینده ای روشن با دولت آقای رئیسی را می دهد. اوضاع برای من بسیار تیره جلوه می کند و خب همین باعث می شود باز با گروه تحریم کنندگان مکالمه کنم و بر در بسته بکوبم بلکه باز شود و این وجدان ملتهب را آرام کنم به خیال خام خویش. با تحریم کنندگان سخن می گویم چون بخش عمده ای از ایشان در مقصد همراه و همدل خویش می دانم. کسانیکه این روزها و همیشه با دلزدگی و نفرت، بی عملی پیشه کرده اند اما در دل آینده ای روشن و مطلوب و سرشار از سربلندی می خواهند برای خودشان و سرزمین شان که البته به زعم من و امثال من دارد به ضد خودش عمل می کند. من اگر افرادی که محتاج یارانه هستند را بفهمم و اینکه می دانم افقی بیشتر از سپری کردن روزگار پر مشقتشان را در سر ندارند، در عجبم از مجموعه ای از تحریم کنندگان که قاعدتاً باید جزو پیامبران و نشر دهندگان عقلانیت باشند در این جامعه و نه بندگان احساس و نفرت و خشم و کینه کور کننده. اما من در دولت روحانی و ادامه سیاست هایش چه می بینم که این اندازه برش اصرار می ورزم:

۱. در دولت روحانی تا حد قابل قبولی مدیریت و عقلانیت می بینم. روحانی در اوج فروپاشی اقتصادی و سیاسی و اخلاقی و بی اعتباری جهانی دولتی را با خزانه ای خالی و به معنای واقعی کلمه یک ویرانه تمام عیار را تحویل گرفت. در طول این چهار سال با همه سنگ اندازی ها تورم را کنترل کرد. نوسان قیمت ارز را در حد معقولی نگه داشت. صادرات غیر نفتی را افزایش داد. فروش نفت ایران را دوباره به اندازه مناسبی برگرداند. برجام را به فرجام رساند. رشد اقتصادی را از منفی به مثبت تغییر داد. پای سرمایه گذاران خارجی را به ایران باز کرد. در حد توانش مسأله مالیات را جدی گرفت (ما برای اولین بار درآمد مالیاتی بیشتر از فروش نفت داشتیم). سازمان برنامه و بودجه را احیا کرد. جلوی بورسیه های غیر قانونی را گرفت و میدان های مشترک نفتی را توسعه داد، در دولتش اختلاس ویران کننده نداشته است و… این ها همگی برای من دستاورد محسوب می شود در مقایسه با آن ویرانه که تحویل گرفت و این نشان می دهد در مسیر درستی قدم برداشته است.

۲. آقای روحانی از نظر سیاسی به اعتماد من تا آنجایی که امکان داشت با همه معذوریت و محدودیت های پیش رویش خیانت نکرد. دانشجویی را ستاره دار نکرد. استادی را اخراج نکرد. معاونت زنان فعالی داشت. جلوی فیلترینگ گسترده اینترنت را گرفت. انتخابات سالمی را برگزار کرد. مجیز این و آن را نگفت. تا حد مطلوب از اسلام و دین و رهبری مایه نگذاشت. حرف هایش را بیشتر و بیشتر با خرد در آمیخت و در سازمان ملل و جاهای دیگر از زدن حرف تنش زا پرهیز کرد. وزارت اطلاعاتش مدارا خو تر بود . (البته که باج هایی داده است که این از بازی سیاست است و من در شرایط امروز ایران آن را گریز ناپذیر می بینم) و حال برای شوراها به جایی رسیده ایم که فردی همچون «عبدالله مومنی» توسط هیئت نظارت مجلسی که ما به آن رای داده ایم تایید صلاحیت شده است. او سعی کرده محدودیت های قبلی را کم کند و محدودیت جدیدی را اضافه نکند و این در شرایط موجود قابل تقدیر است و تشویق و باید ادامه یابد.

۳. من البته دلخوری اهالی فرهنگ و سینما (با توقیف فیلم ها و نمایش داده نشدن فیلم های توقیفی) را می فهمم. من دلخوری پزشکان را با طرح سلامت می فهمم (که البته در تقابل با رضایت مردم عادی قرار می گیرد) با این حال معتقدم اصلاح تمام کمبود ها و تصحیح تمام غلط های صورت گرفته بی شک در دولت روحانی امکان پذیر تر است تا در دل دولت آقایان رئیسی و قالیباف که هم اکنون وعده هوایی یکسره غلط و خلاف منطق و علم می دهند.

۴. من از وضعیت سلامت رهبری اطلاع خاصی ندارم.اما با توجه به تصاویر پیغام نوروزی ایشان، حسی از خستگی و خمودگی در چهره شان مشاهده می کنم. شخصاً معتقدم زمام امور در زمانی که ایشان مریض احوال تر شوند اگر در دست دولت روحانی باشد ایران سرانجام آرام تری دارد تا در دستان بازیگران دیگر عرصه انتخابات.چه آنکه حامیان روحانی و اعتدال گرایان و اصلاح طلبان را دلسوز تر و عاقل تر یافته ام در بحران ها تا دیگر دسته هاب سیاسی در وضعیت ایران امروز. همچنین مسأله حصر و مسائل بغرنج سیاسی دیگر به احتمال فراوان در این مدیرت بیشتر به نتیجه می رسد تا دولتمردی افراد دیگر.

۵. من تلاش دولت روحانی در جهت ثبات دیده ام تا بهم زدن و آشوب و تحریک در منطقه و جهان و البته ایران عزیز.من باز از شما تمنا می کنم در انتخابات شرکت کنید و شرایط را به نفع خودتان و به سود ایران و حاکم شدن عقلانیت و شعور و مدیریت و پرهیز از فراگیر شدن خرافه و گزافه و انباشت بی خردی و همه گیر شدن احساسات تغییر دهید.

بشنو سوز سخنم (۲)

باز در قطارم تنها رو به مقصدی همیشگی و وجودی سرشار از دلهره و تشویش. همچنان با حسی مملو از خفگی و سر خوردگی برای متقاعد کردن جمعی از آدمهای دور و نزدیک که همچنان بر ندادن رای اصرار می ورزند. همچنان خسته از تکرار تکرار تکرار به تشریح اوضاعی بس اسفناک با حضور آقایان قالیباف و رئیسی در راس دولت آینده. در قطارم با درون ناآرام و چهره ای درهم و دندان هایی که می سایم مدام بر هم از بیم آینده ایران با تیمی که می تواند تحریم ها و اجماع جهانی علیه ایران با موضع گیری های سیاسی اش برگرداند. می ترسم همچنان از فراگیر شدن چند دستگی، سرخوردگی، ناکارآمدی، ذبح فرهنگ و اقتصاد، زورگویی و دوباره بازگشت به قهقرا در همه چیز. ناتوانم از درک خواسته افراد تحریمی که نمی فهمم چگونه می خواهند در فضایی همچون دنیای ذهنی رقیبان روحانی به فعالیت (کدام فعالیت شان واقعا) برای تغییر بکوشند. من ایمان دارم در دوران قالیباف و رئیسی اوضاع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی ایران وخیم تر می شود. بیایید و تمنا می کنم یکبار دیگر صادقانه بگویید با رای ندادن در پی چه هستید؟ می خواهید این نظام آنقدر ضعیف و آشفته بشود که از درون متلاشی شود؟ آیا آن وضعیت تار و پود زندگی تک تک ما را بر هم نخواهد زد؟ آیا در دوران احمدی نژاد شما بیشترین آسیب روحی و روانی را ندید؟ آیا بیشترین ضرر اقتصادی و روانی و فرهنگی شامل همه ما نشد؟ چگونه وجدان تان را قاضی می کنید در پیامدی خفقان آور برای خودتان و همگی ما؟ در این سالها چه مشروعیتی زدوده شده از نظام؟ من که اینجا دارم پر پر می زنم در جمع آوری رای برای تثبیت عقلانیت و ثبات و اقتصادی به نسبت منضبط و فضایی به نسبت مثبت تر فرهنگی و دوری بیشتر مسولان از خرافه و جهل و ریاکاری با کارنامه ای مشخص با شما گفتگو می کنم. اما چرا در صحبت جمع کثیری از تحریم کنندگان من هیچ آینده روشن و عیان و واضحی نمی بینم؟ این روزهای تلخ تر از زهر همچون یک قرن دارد می گذرد و وضعیت نامناسب آرای حسن روحانی بعنوان کسی که شرایطی بالنسبه مطلوب تری را در مقایسه با هشت سال سیاه و پلشت احمدی نژاد پدید آورده، همچون آواری بر دل و جانم فرو ریخته است. دستم به کاری نمی رود جز غرق شدن در کابوس انتخابات هشتاد و چهار و هشتاد و هشت که از شب تا صبح اعلام نتایج شان با سنگی بر سینه همچون جهنمی بی پایان و شکنجه ای تمام نشدنی گذشت. ما همه در اتفاقات پیش رو مسئول هستیم. باید با وجدانی آگاه و دلی دردمند عقلانیت را در این میدان مین پیش ببریم. ما در این سالها عقب نشینی کرده ایم در خواسته های مان. این روزها دیگر کسی درباره حقوق بشر و زنان و آزادی بیان برای ما حرف نمی زند. ما باید دوباره درباره این ها گفت و گو کنیم که به نظرم در شرایط ثبات اقتصادی دولت روحانی این امر تحقق بیشتری دارد تا هرکس دیگری در شرایط فعلی سیاست‌ورزی در ایران امروز. در هرج و مرج فردا چه با حضور آقایان قالیباف و رئیسی چه با جنگ و آشوب هیچکدام از این خواسته‌هایمان به سرانجام نمی‌رسد. با اطرافیانتان گفت‌وگو کنید. تشویقشان کنید به رای دادن و شرکت در انتخابات. در سال نود دو، هفتاد و دو درصد افراد شرکت کرده‌اند. نظر سنجی ها حضور شصت درصدی را گزارش می کنند که این باخت روحانی است در شرایطی که آقای قالیباف با این وب سایت جدیدش که از شما خواسته برای گرفتن پول ثبت نام کنید و آقای رئیسی که دارد خودش با تیمی از حامیان وفادار و تندرو ها اما با نمایش بی‌طرفی پیش روی می‌کنند و آرای افرادی را می‌بلعند که از انتخابات تنها به حل مشکلات (به حق) معیشتشان را طلب می‌کنند. من اینجا دارم از ترس آینده خودم و ایران می نویسم و از شما که نمی‌خواهید در انتخابات شرکت کنید می‌خواهم بگویید چه می‌بینید در پس آینده رفتار سیاسیتان. دوستان تمنا می‌کنم این ترس ها را جدی بگیریم و کمک کنید کمترش کنیم.

یادداشت چهارم:

هر شب با افکاری پریشان و احساس خفگی به خواب می روم و صبح هنگام با دغدغه ها و اضطراب هایی که همچون بختک روی سینه ام سنگینی می کند از خواب بر می خیزم و بر نمی خیزم. آرزو می کردم شرایطی بود که می توانستم راحت نفس بکشم و این روزها کمی لبخند به لبم باشد. عصبی نباشم. اشک در چشمانم حلقه نزده باشد. نفسم درست بالا و پایین برود و مدام این جمله را نشنوم که این اندازه حرص نخور. من اگر خروجی این انتخابات با هر فرآیندی کسی غیر از حسن روحانی (که رقیبش را آقای ابراهیم رئیسی می دانم) باشد تا ابد با خودم زخم و درد و پریشانی را حمل خواهم کرد. بند بند وجودم به من زنهار و هشدار می دهد که آینده می تواند ترکیبی از شرایط موجود باشد:

۱. دستاورد های اقتصادی دوران روحانی که قاعدتاً در دو سه سال بعد به بار خواهد نشست در نظر عامه گره خواهد خورد با وعده ها و توانایی های دولت بعدی. همانطوری که دولت روحانی میراث دار یک ویرانه و یک سقوط بود، دولت بعدی دشتی را تصاحب می کند که بذرهای مهمی درش کاشته شده است. سرزمینی که حال فروش و صادرات نفت دارد دوباره و پای سرمایه گذار خارجی به آن باز شده است. اگر کسی این اتفاق خاصی سالهای اخیر را به هر دلیلی نبیند آن آینده و گذشته محنت بار را هم نخواهد دید و فراموش کرده است. ۲۲. دولت بعدی می تواند در پس این گشایش اقتصادی اولیه و با حضور حامیان درون سیستم و در قوای دیگر و همچنین هوادارانش و طبق آنچه پیشتر در قاموس مدعیان اش نشان داده است در گذشته، حال دست بزند به قلع و قمع و محدودیت همه چیز از مطبوعات نیم بند فعلی تا آزادی های مدنی کم شمار کنونی تا همان سینما و تاتر و کنسرت (این دوستان که شکایت از توقیف فیلم ها و کنسرت ها دارند آنقدر واقع بینی را کنار گذاشته اند که چنین انتقادی خوش دلانه و خواستی همچون دسر خوشمزه ای همچون کیک و بستنی را در این شرایط مطرح می‌کنند. به شخصه معتقدم همین در آن شرایط فکری و اقتصادی در ایران فیلم و تاتر ساخته شده و آلبوم موسیقی بیرون آمده و کنسرت موسیقی در باقی شهرها برگزار شده باید کلاهمان را بیاندازیم هوا)٬ تا فضای مجازی و اینترنت و هرچه که به شما احساس کمی بودن و زیستن را می دهد.

۲. رابطه ما با جهان دوباره به سمت تخاصم پیش خواهد رفت. شرایط نیم بند فعلی دوباره می تواند به آنی با کلامی، با موضع گیری یا حرکتی و یا با منشی برهم ریزد. این یعنی دوباره بازگشت به شرایط بد گذشته و ایران هراسی و فاز منازعه مدام با عالم و آدم. این یعنی مهاجرت دسته جمعی مجموعه بیشتری از جوانان امیدوار این سرزمین به کشورهای دیگر. این یعنی خالی شدن هرچه بیشتر کشور از افراد مسوول و متعهد و متفکر و منتقد و فراگیر شدن پوپولیسم در معنای غایی کلمه. و نتیجه چرخه ای معیوب و ناگشودنی. اغفالی که این بار با ۱۵۰ هزار تومان یارانه ماهانه صورت خواهد گرفت مسأله ای است که تا ابد همچون بختک بالای سر این سرزمین خواهد بود و این محصول خالی شدن بیشتر کشور از عقلانیت و تکثیر تاسف برانگیز احساسات گرایی است.

۳. در این شرایط که بازیگران میدان سیاست و حامیان شان با پول مهر و عاطفه و همراهی می خرند آیا اساسا بستری فراهم خواهد شد که از حقوق کارگران و مسأله اعدام ها و چه چه صحبت کرد دیگر؟ آیا بن بست اقتصادی بعدی و سرخوردگی توده ها و خالی شدن کشور از عقلانیت جنگ داخلی و شورش و هرج و مرج و بازگشت بیشتر و بیشتر به عقب را در پی نخواهد داشت؟من همچنان درمانده ام از دوستانی که می دانند رفتار انتخاباتی شان بدون شک وضعیت موجود را بدتر خواهد کرد و همچنان بر آن اصرار دارند. اگر می شود به راحتی افرادی را فهمید که خوشی لحظه را می جویند با یارانه یا از دست رفتن مشروعیت (که انگاری قرار است در لحظه رخ می دهد) فهم افرادی که به افق‌های دور می نگرند و همچنان بر رای ندادن اصرار می ورزند برای من دیگر ناممکن شده است.

یادداشت پنجم:

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی غم‌های روزگاران…

۱. دو روز به انتخابات ریاست جمهوری مانده و من به ایثار و از خودگذشتگی فکر می‌کنم. من به والایی روح و عقلانیت و حساسیت و نگرانی و شعور تمامی کسانیکه ما را به شرکت در انتخابات پیش‌‌رو تشویق کرده‌‌اند غبطه می‌خورم. می‌خواهم خم شوم و ببوسم دستان عباس امیر‌انتظام را، در آغوش بکشم میر‌حسین موسوی و مهدی کروبی‌ را، تعظیم کنم در برابر زهرا رهنورد و بستایم این میزان کنار گذاشتن منیت محمد خاتمی و عماد بهاور و عبدالله مومنی و ضیا نبوی و بهاره هدایت و پروین فهیمی را. نگاه می‌کنم به دغدغه مندی جماعتی بزرگوار و بزرگ‌اندیش و با درایت و نگران و ملتهب. جماعتی آگاه و غمگین و زخم خورده در تمام این سالها و همچنان مومن به انتخاب و انتخابات. به احترام شعور و دستاورد‌ها و تجربه اندیشمندان و هنرمندان و نویسندگان و پیشکسوتانی همچون بابک‌احمدی، شهرام ناظری، کیهان کلهر، مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش، جمشید مشایخی، محمد‌علی کشاورز، علی نصریان، اصغر فرهادی، لیلی گلستان، ابوتراب خسروی، حمید‌امجد، محمد رحمانیان، ماشالله شمس‌الواعظین، مژده دقیقی، مجید اسلامی، سعید عقیقی و یک دو جین هنرمند و فیلمساز و نویسنده دیگر می‌ایستم و بر دعوت ایشان مبنی بر رای دادن به حسن روحانی درود می‌فرستم و در انتخابات شرکت می‌کنم تا روز و روزگار همگی‌مان بهتر و پربار‌تر شود.

۲. دو روز به انتخابات ریاست جمهوری مانده و من برای آینده ایران در دستان تیمی از مدیران به سرپرستی ابراهیم رئیسی به‌شدت در هراسم. تصور بازگشت حامیان احمدی‌نژاد، تند رو‌ها، بی خردان، ناآگاهان و بد‌دلان و ناکارآمدان عرصه اقتصاد و فرهنگ و اجتماع به دولت و پیش بردن دانشگاه و علم و هنر و اقتصاد به سمت نیستی و تباهی تمام پشت مرا می‌لرزاند. به دوران ریاست جمهوری رئیسی به همراهی قالیباف و زاکانی و امثال مرتضوی و مصباح و رستم قاسمی و پناهیان و رحیم پورازغدی و رسایی و نیکزاد و ضرغامی فکر می‌کنم و کابوس فراگیر شدن ریا و خرافه و تزویر و خفقان و سرکوب همین نیمچه صدایی که در روزنامه‌ها و شبکه‌های اجتماعی شنیده می‌شود فکر می‌کنم و اضطرابی تمام‌نشدنی و دهشتی دردآور سرتاسر وجودم را به رعشه می‌آورد. به روزگاری فکر می‌کنم که مذاکره و تعامل و روا‌داری با خودمان و مخالف و جهان رخت بر‌بسته و به جایش نعره و فریاد و تحریم و جنگ و فقر بیشتر و مجیز‌گویی و درشت گویی و چهره‌های برافروخته و زندان و نطق نکشیدن و نفرت و جهل و مهاجرت و … فراگیر‌شده و در نهایت کشوری ویران و چند پاره برای همه‌مان مانده است.

۳. من از شما می‌خواهم رای بدهید به دولت حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری و فهرست امید در انتخابات شورای شهر، برای فراگیر شدن بیشتر عقلانیت و تدبیر و رواداری و تعامل با جهان. برای آینده‌ای بهتر برای فرزندان‌مان و برای از دست نرفتن و خاموش نشدن و فراموش نشدن کورسو‌های امید و توانمندی‌های‌مان در عرصه علم و موسیقی و هنر و فرهنگ و روزنامه‌نگاری. رای بدهیم برای آرامش، برای ایجاد فضای مطالبه‌گری و مطالبه‌گر بودن مطالبه گر ماندن. برای فریاد زدن نام زندانیان و یادآوری مدام فاجعه اعدام‌های سال ۶۷ و تمامی گذشته پر‌اشتباه جمهوری اسلامی، برای فراموش نشدن دوران تلخ و سیاه دهه شصت و زمان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، برای جلوگیری از فساد بیشتر اداری و اقتصادی، برای هموار شدن نگاه مسالمت جو و مهربان در همه عرصه‌ها. برای تلاش بیشتر جهت پیاده‌سازی قوانین درست و اصولی. برای کمک به پویایی بیشتر زنان و نه خانه‌نشینی ایشان. برای تکثیر شدن بیشتر خودمان و دغدغه‌های پاک‌مان. برای سربلندی و آرامش و ثبات کشور‌مان و نه سرکوب و به محاق رفتن و حذف تمامی این آرمان‌ها. برای ماندگاری خود «انتخابات» و امید به تغییر. برای ایرانی بهتر و شاداب‌تر و درآمدن از خمودگی.

.