اشاره: نوشته زیر یادداشت کوتاهی بود که در روزنامه «همشهری» به مناسبت برگزاری سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر با عنوان «مرگبر سانسورچی، یا عاشقانه یا هیچی» (نسخه پیدیاف) در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ به جرح و تعدیل به چاپ رسید.
از یک جایی به بعد معنای جشنواره رفتن به جای فراخوان فامیلی و این در و آن در زدن برای تهیه بلیط جشنواره با امر در «صف ایستادن» گره خورد و آن تشویش و حسرت به دست آوردن بلیط دیگر جایش را به نوعی سرخوشی درد/ عذابآور و به معنای واقعی کلمه سادومازوخیستی ایستادنهای طولانی مدت در صفها داد. شروع این قضیه برای من از دوران دبیرستان بود.
در دو سال پایانی دبیرستان حال بعد از چند سال مجله فیلم خواندن و مدام پای تلویزیون نشستن، با خرده دانش و شوری در زمینه سینما حال دیگر شده بودم شبیه یکی از همان نوجوانانهای مثلا صاحب نظر فامیل و آشنا در سالهای کودکی و خب تا اندازهای هم طرف مشورت همکلاسیها قرار میگرفتم و مسئولیت تعیین فیلم مهم برای حضور دستهجمعی و قرار گذاشتن و تعیین سینماها نیز بصورت نانوشتهای بر دوش داشتم.
سال ۱۳۷۴ در چهاردهمین جشنواره و یکی از پر شورترین دورهها آن هم به دلیل حضور اکثر فیلمسازان نامی همچون «ابراهیم حاتمیکیا»، «رسول ملاقلیپور»، «محسن مخملباف» (به طرز غریبی هر کدام با دو فیلم) و «مسعود کیمیایی» و «مجید مجیدی» و «علیرضا داوودنژاد» و «کمال تبریزی» و هرکدام با سوژههایی بحث برانگیز، در دبیرستان ما غوغا و ولولهای بود برای رفتن به جشنواره. سر کلاس یکی از بچهها عکسهای بازیگران زن ایران را در مجلات مختلف جمعآوری کرده و به همدیگر چسبانده بود بعنوان نورگیر پنجرههای قدی که چند روزی هم روی روی پنجرهها ماند تا ناظم مدرسه آمد و گفت این مسخرهبازیها چیست؟! و آن را کشید پایین و پارهاش کرد و از همه آن کولاژ تنها پرتره «پرستو گلستانی» ماند روی شیشه که جلوی آفتاب را بگیرد!
یکبار سر کلاس مثلثات داشتم مجله فیلم را ورق میزدم که معلم مچ مرا گرفت که داری چه میخوانی؟ و مجله را گرفت و رفت ته کلاس نشست به خواندن آن و بعد صدایم کرد و گفت بیا ببینیم اینجا چه خبر است این روزها، دو سه تا از بچهها هم آن عقب افتادند به شوخی و خنده که شما کدام فیلمها را دوست دارید و لب تر کنید تا ما بلیطش را برایتان بیاوریم. معلم نشست به نوشتن فهرست همه کارگردانهای مهم آن سال و تاکید کرد حاتمی کیا، مخملباف، کیمیایی حتما! همه ما هم قول دادیم بلیطها هفته بعد به دست او برسد. ما که البته بلیط نداشتیم و گفتیم او هم خودش حتما میدانسته داریم شوخی میکنیم. امتحانهای ثلث دوم با جشنواره همزمان شده بود. بعدا که نتایج امتحان آمد معلوم شد نمره همگی ما به طرز عجیبی تا حد وحشتناک کم شده بود در آن درس به خاطر آن شیطنت!
آن دوره اما اساسا اگر بلیط را هم برای معلمهایمان میبردیم، باز نمره همه ما کم میشد. تمام امتحانها را با پاسخهای بیربط و با ربط در این مایهها که مثلا در جواب «واقعه سی تیر را توضیح دهید» بنویسیم «دوشان تپه بکش بکش بود!» سر و تهاش را هم آوردیم که مثلا برسیم به صف «نون و گلدون» که پنج ساعت زیر باران و برف کنار «سینما آفریقا» بایستیم در آن کوچه آب گرفته که هر وسیله نقلیهای رد میشد کل صف یک های و هویی میکرد و «هو»یی میکشید و باز هم آخر سر خیس آب میشدیم و در همین حال و هوا بود که باز با بدبختی وارد سینما شدیم و در آن شلوغی در طبقه دوم و بالکن روی زمین نشستیم و تماشای فیلم خب چسبید بعد از آن همه انتظار تازه وقتی فردایش میفهمیدی یکی از دوستان بزرگسال دانشگاهیات چون از گرفتن بلیط ناامید شده با تمهید تراشیدن ریش و روسری به سر کردن در صف زنانه ایستاده و توانسته بود از آن طریق بلیط را به دست آورد. البته همه آن ایستادنها در صف لزوما به نتیجه نمیرسید و مثل صف «عاشقانه» بعد از کلی انتظار و پیچیدن خبر توقیفش و شعار دادن دسته جمعی «مرگبر سانسورچی یا عاشقانه یا هیچی» عملا به تماشای هیچ فیلمی نرسیدیم و دست از پا درازتر رفتیم پی کارمان!
به هر حال همین شور و انرژیها و ماجراها بود که دوباره همه ما را به خاطر ترکیبی از ابراهی حاتمیکیا و «نیکی کریمی» بعد از آن مصیبت دیدن نون و گلدون و ندیدن عاشقانه فردایش کشاند به سینما بهمن برای تماشای «بوی پیراهن یوسف» و همانجا بود که در سالن انتظار زندهیاد «جمیله شیخی» را دیدیم و من هم او را سوال پیچ کردم در آن وضعیت که «خانم شیخی آئینه در مسافران نماد چیست» او هم جواب داد نماد خیلی چیزها! از آن روز غیر آن حالگیری اما حس خوبی مانده به یادگار در پس ذهنم چه از حضور «عزیز هنرآموز» که برق میگرفتش در فیلم تا موسیقی «مجید انتظامی» و البته بازی «علی نصریان» منتظر که تعادلش را از دست میدهد در پایان به هنگام دویدن به سمت پسر اسیرش و فریادهای نیکی کریمی در تونل و البته حاتمیکیایی که آن روزها حسات را بر میانگخیت.
این نوشته در فیسبوک نیز منتشر شده است. برای خواندن نظرات به اینجا مراجعه کنید.